🎊چشم وا کن، پدر خاک قمر آورده🎊
🌹روزی شعر من امشب دو برابر شده است
🍃چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است
🌸چون که بانوی کلابیه پسر آورده
🍃چشم وا کن، پدر خاک قمر آورده
🌼هر که از قافلۀ فطرسیان جا مانده
🍃نظرش خیره به گهواره سقا مانده
🌺زور بازوی تو بی حد و عدد خواهد شد
🍃بعد از این امبنین، اماسد خواهد شد
🌷با وجود تو زمین حیدر دیگر دارد
🍃کعبه جا دارد اگر باز ترک بردارد
💐از در خانه او پا نکشیدم هرگز
🍃چون حسینیتر از عباس ندیدم هرگز
🌙ماه ذیالحجه که عباس به حج عازم شد
🍃همه بر کعبه ولی کعبه بر او محرم شد
🌺در طوافش سخن از عقل فراتر میگفت
🍃در حقیقت لک لبیک برادر میگفت!
🌼این اباالفضل که از قبله فراتر میرفت
🍃مرتضی بود که بر دوش پیمبر میرفت
🌸علیاکبر به ثنا گویی او میآید
🍃چقدر منبر کعبه به عمو میآید
🌹خطبه خواند و همه را محو صدای خود کرد
🍃در حقیقت همه را قبلهنمای خود کرد
🌸گفت این خانه که حق آمد و ایجادش کرد
🍃مسجدی بود که بابای من آبادش کرد
🌼 از در خانه او پای نکشیدم هرگز
🍃چون حسینی تر از عباس ندیدم هرگز
🌷 کاشف الکرب تویی؛ خندۀ ارباب تویی
🍃پدر خاک علی و پدر آب تویی!
💐روی چشم تو بود جای حسن جای حسین
🍃هست مابین دو ابروی تو بینالحرمین
🌺پیش خورشید و قمر سایۀ تو سنگین است
🍃و فقط محضر زینب سر تو پایین است
🌼ساقی ما چه شرابی چه سبویی دارد
🍃بنویسید رقیه چه عمویی دارد
🌻صحبت از مردی تو کار بنی هاشم بود
🍃نام تو در دل میدان رجز قاسم بود
🌹زور بازوی علی ریخته در بازویت
🍃ذوالفقاری نبود تیزتر از ابرویت
💐تیغ چرخاندهای و پیش تو طوفان هیچ است
🍃لشگری پیشت اگر آمده میدان، هیچ است
🌸وسط جنگ زمین را به زمان دوختهای
🍃فن شمشیر زنی را ز که آموختهای؟!
🌹ای جوان! پیر رهت کیست از آن شاه بگو؟
🍃أشهد أن علیاً ولی الله بگو
🌺او علمدار حسین است ببخشید مرا
🍃مدح او کار حسین است ببخشید مرا
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
✍تا به حال با کسی همسفر شدهاید
صبحانه بخورد بپرسد ناهار چه بخوریم؟
ناهار بخورد بپرسد شام چه بخوریم؟
شام هم بخورد و نگران صبحانه فردا باشد؟
🔸چند وقت پیش سفری پیش آمد
با یک گروه همسفر شدم یک خانمی
توی گروه بود نیقلیان مثل مداد!
خوب هم میخورد اما مدام نگران وعده
بعدی بود!
🔹سالها پیش یک دوستی داشتم
هر روز صبح نگران زنگ میزد که
فلانی اگر فلانی نباشد من میمیرم
شوهرش را میگفت
🔸من هر روز دلداریاش میدادم که نگران
نباش نمیمیری، یک روز به شوخی گفتم
همان بهتر که او نباشد و تو بمیری که اگر
او باشد هم تو با این ترسهایت میمیری
🔹امروز مثنوی معنوی را که ورق میزدم
یادشان افتادم هم آن همسفرم
هم آن دوست قدیمی
🔸مثنوی یک قصهای دارد حکایت یک گاو است
که از صبح تا شب توی یک جزیره سبز
خوش آب و علف مشغول چراست
خوب میچرد، خوب میخورد، چاق و فربه
میشود بعد شب تا صبح از نگرانی اینکه فردا
چه بخورد هر چه به تنش گوشت شده بود
آب میشود!
🔹حکایت آن گاو حکایت دل نگرانیهای
بیخود ما آدمهاست
حکایت همان ترسهائی که هیچ وقت
اتفاق نمیافتد
فقط لحظههایمان را هدر میدهد
🔸یک روز چشم باز میکنی به خودت میآئی
میبینی عمری در ترس گذشته
و تو لذتی از روزهایت نبردی
🔹معتاد شدهایم عادت کردهایم هر روز
یک دل مشغولی پیدا کنیم
یک روز غصه گذشته رهایمان نمیکند
یک روز دلواپسی فردا
🔸مدتی است فکرم مشغول این تک بیت
«باید پارو نزد وا داد» شده است
🔹خوب است گاهی دلمان را به دریا بزنیم
توکل کنیم و امیدوار باشیم موج بعدی که
میآید ما را به جاهای خوب خوب میرساند
👌باور کنید همان فکرش هم خوب است
شما را به جاهای خوب خوب میرساند
🍃🌸🌸🌸🍃
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
💚سفارش حضرت ولی عصر ارواحنا فداه
به یک رباعی راجع به حضرت اباالفضل
علیه السلام
🔹جناب آقای مصطفی حسنی تعریف کردهاند
روزی همراه بعضی از دوستان جهت زیارت
آقای شیخ جعفر مجتهدی به قزوین رفتیم
محل سکونت ایشان منزل آقای حاج علی
حاج فتحعلی بود بعد از اینکه
لحظاتی را در خدمتشان سپری کردیم
خطاب به جناب حاج فتحعلی فرمودند:
کاغذ و قلمی تهیه کنید تا یک رباعی درباره
حضرت اباالفضل علیه السلام بگویم
🔸حاج علی آقا یک برگ کاغذ و قلمی به ایشان
دادند پشت کاغذ مقداری خط خوردگی داشت
هنگامی که آقا آن را گرفته و مشاهده نمودند
با ناراحتی فرمودند: اسم حضرت را
بر روی کاغذ قلم خورده نمینویسند!
🔹این بیان و اظهار ایشان نشانگر نهایت
ادب و احترام نسبت به اهل بیت عصمت
و طهارت علیهم السلام بود
🔸به هر حال حاج علی آقا کاغذی کاملاً تمیز
مهیا نمودند آنگاه آقای مجتهدی گفتند:
حضرت ولی عصر ارواحنا فداه میفرمایند:
هر کس با این دو بیت شعر متوسل به عمویم
قمرمنیر بنی هاشم حضرت عباس علیهالسلام
شود حتماً حاجتش برآورده خواهد شد
🔹و سپس شروع به خواندن بیت اول کردند
و در فاصله بین بیت اول و دوم حدود
نیم ساعت با شدت تمام میگریستند
🔸آنگاه بیت دوم را خوانده و باز حدود
نیم ساعت شدیداً گریه کردند
سپس رباعی را روی کاغذ نوشتیم
که عبارت بود از
✨ یادم ز وفای اشجع ناس آید
وز چشم ترم سوده ی الماس آید ✨
✨ آید به جهان اگر حسین دگری
هیهات برادری چو عباس آید ✨
📚 لالهای از ملکوت، جلداول، صفحه ۲۲۹
2.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ولادت با سعادت امام سجّاد علیه السّلام حضرت زین العابدین مبارک باد
🌹 🍃🍂