✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
🔸جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود زندگی را تماشا میکرد، رفتن و ردپای آن را و آدمهائی را می دید که به سنگ و ستون به در و دیوار دل میبندندجغد اما میدانست که سنگها ترک میخورند ستون ها فرو میریزند، درها میشکنند و دیوارها خراب میشوند
🔹او بارها و بارها تاجهای شکسته
غرورهای تکه پاره شده را لابلای
خاکروبه های کاخ دنیا دیده بود
🔸او همیشه آوازهایی درباره دنیا
و ناپایداری اش می خواند و فکر میکرد
شاید پرده های ضخیم دل آدمها
با این آواز کمی بلرزد
🔹روزی کبوتری از آن حوالی رد میشد
آواز جغد را که شنید، گفت:
بهتر است سکوت کنی و آواز نخوانی
آدمها آوازت را دوست ندارند
غمگینشان می کنی. دوستت ندارند
میگویند بدیمنی و بدشگون و جز خبر بد
چیزی نداری
🔸قلب جغد پیر شکست و دیگر آواز نخواند
سکوت او آسمان را افسرده کرد
آن وقت خدا به جغد گفت:
آوازخوان کنگره های خاکی من
پس چرا دیگر آواز نمی خوانی؟
دل آسمانم گرفته است
🔹جغد گفت: خدایا آدمهایت مرا
و آوازهایم را دوست ندارند
خدا گفت: آوازهای تو بوی دل کندن میدهد
و آدمهای عاشق دل بستن اند
دل بستن به هر چیز کوچک و هر چیز بزرگ
تو مرغ تماشا و اندیشه ای
و آن که میبیند و می اندیشد
به هیچ چیز دل نمی بندد
دل نبستن سخت ترین و قشنگ ترین
کار دنیاست
اما تو بخوان و همیشه بخوان که آواز تو
حقیقت است و طعم حقیقت تلخ
جغد به خاطر خدا باز هم بر کنگره های دنیا
میخواند و آنکس که میفهمد، میداند
آواز او پیغام خداست و حقیقت واقعی جهان
🔷 دکتر شریعتی: «آنها که رفتند کاری حسینی کردند و آنها که ماندهاند باید کاری زینبی کنند وگرنه یزیدیاند!»
🔸منبع: کتاب «حسین (ع) وارث آدم»
70.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 علت همسران متعدد حضرت محمد چه بوده؟
🎙استاد قرائتی
31.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پیچش مو... روایتی ساده از یک موضوع پیچیده!
♨️ تماشای این اثر به موافقین و مخالفین بحث «پوشش اجباری» توصیه میشود (تولید شده بر پایه هوش مصنوعی)
حتما ببینید👌
🔷 سال سوم شهادت سیدمرتضی با آهنگران رفته بودیم اصفهان برای سخنرانی، آهنگران قبل از من نوحه خوانی کرد و نوبت من شد. بعد از سخنرانی که آمدم پایین منبر؛ یک دانشجویی که قد و قواره اش به این حرف های جبهه و جنگ نمی خورد آمد پیش من و گفت: من نه شما رو می شناسم نه این آقای شهید آوینی را!
🔹دیشب دم دمای صبح من یک خوابی دیدم و این آقا رو تو خواب دیدم. ایشون توی خواب به من گفت فردا یک نفر میاد تو دانشگاه راجب من صحبت می کنه و خاصه لحظه شهادت رو میگه. به ایشان بگویید: اینجوری نبود؛ اینها صورت ظاهری را می دیدندکه مثلاً (بال بال می زدند و ناراحت بودند) اولاً من نمی دانم چرا این مقام رو به من دادند! آیا به خاطر خدماتی بود که برای شهدا کردم؛ نوشتم، قلم زدم، وقت گذاشتم برای اینها؟
🔹اما اون لحظه ای که اتفاق افتاد، فرشته ها سراسیمه آمدند سر وقتم و به سمت منبع نوری داشتند مرا می کشاندند. چه لحظه زیبایی است؛ نمی توانم برایتان تعریف کنم! اینها صورت ظاهر را می دیدند (ما مجروح شدیم) ولی ماجرا چیز دیگری بود!
🔹آن پسر دانشجو می گفت: من بعد از بیدار شدن از خواب برای اینکه ترسیدم یک وقت فراموشم نشود، آن خواب را نوشتم. بعد آن پسر آن کاغذ را به من داد و الان آن را در اسنادم دارم و دقیقاً همان اتفاق افتاده بود من اچآنروز درباره لحظه شهادت شهید صحبت کرده بودم و...
🔸منبع: «حاج سعید قاسمی، سایت خوز نیوز، ۱۳۹۲/۱/۲۱، کد خبر ۳۴۲۲۵»