15.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این جنگ اسکندر مقدونی با هخامنشیان هست نه مردم ایران
این جنگ چنگیزخان با خوارزمشاهیان هست نه مردم ایران
این جنگ قشون روس با قاجار هست نه مردم ایران...
این جنگ اسرائیل با حماس هست نه مردم فلسطین
این جنگ اسرائیل با حزب الله هست نه مردم لبنان
این جنگ اسرائیل با جمهوری اسلامی هست نه مردم ایران....
🔴 شیوه عاشقی خدا
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الرحیم
شیخ رجبعلی خیاط برای احسان به خلق نقش ویژهای در ایجاد انس به خدا و محبت به او قائل بود. وی معتقد بود که راه محبت خدا، محبت به خلق خداوند و خدمت به مردم، بخصوص انسانهای مستضعف و گرفتار است.
در حدیث است که رسول خدا (ص) فرمودند: مردم خانواده خدا هستند، محبوبترین مردم نزد خدا کسی است که برای خانواده خود سودمند باشد و خانوادهای را شاد کند.
کافی، ج ۲، ص ۱۶۴
یکی از شاگردان شیخ میگوید: با معرفی جناب شیخ، مدتها به خدمت آیتالله کوهستانی به نکا میرفتم. تا اینکه یک روز صبح که برای رفتن به نکا به گاراژ رفتم جناب شیخ را دیدم فرمودند: کجا می روی؟
عرض کردم به نکا نزد آیتالله کوهستانی. فرمودند: شیوه ایشان زاهدی است بیا برویم تا من روش عاشقی خدا را یادت دهم. بعد دست مرا گرفت و به خیابانی برد. در جنوب خیابان در کوچهای، در منزلی را زد، دخمهای نمایان شد که تعدادی بچه و بزرگ و فقیر و بیچاره در آن جا بودند. جناب شیخ به آنها اشاره کرد و فرمود: رسیدگی به این بیچارهها انسان را عاشق خدا میکند. درس تو این است.
نزد آیتالله کوهستانی درس زاهدی بود و حالا این درس عاشقی است.
منبع: کیمیای محبت، محمدی ری شهری، ص ۱۷۲و١٧٣
داســتــان مـعـنــوی
🔹در نزدیکیهای تهران حوالی دولت آباد
و میدان خراسان یک گاریچی بود بنام قاسم
که کارش فروش جگر بود و به همین دلیل
معروف شده بود به قاسم جیگرکی
🔸قاسم جیگرکی شرور بود
اهل دعوا و چاقوکشی و گاهی اوقات هم
پیک مشروبی میزد
🔹اما هر سال چند روز قبل از محرم که میشد
دست و دهانش رو آب میکشید و تو مجلس
امام حسین علیهالسلام خدمت میکرد
🔸اوایل جمعیت زیادی در این هیئت حضور
داشتند، کم کم از تعداد سینه زنها کاسته شد
تا اینکه مسئولین هیئت متوجه شدند
که مطلبی باید رخ داده باشه که این مقدار
کاهش سینه زن رخ داده است
🔹پیگیریهای مسئولین نشان داد که حضور
آدم شروری مثل قاسم جیگرکی آن هم
به عنوان جلودار و عَلَم کش باعث شده
تا مردم میل و رغبتشان را به این هیئت
از دست بدهند
🔸بنابراین قرار گذاشتند که به قاسم اعلام کنند
که امسال به هیئت نیاید
بزرگ هیئت که پیرمرد با صفایی بود با شش
نفر از هیئتیها رفتند منزل قاسم جیگرکی
🔹آن پیرمرد شروع به سخن کرد که قاسم
آیا امام حسین علیهالسلام را دوست داری؟
قاسم زد زیر گریه و گفت بعد یه عمر نوکری
امام حسین علیهالسلام رو دوست دارم!!؟
خودم و زن و بچههام به فدایش
🔸مجدداً سوال کردند که قاسم هر کاری از
دستت بر بیاید برای امام حسین انجام میدهی؟
🔹گفت بله هر کاری که رو زمین مونده باشه
را از شعف دل انجام میدهم
از توالت شستن تا پرچم زدن و حتی چون بدن
قوی داشت علم مسجد را او بدوش میکشید
هر کاری که بتونم انجام میدهم و به آن هم
افتخار میکنم
🔸گفتند قاسم دوست داری هیئت اربابت
کوچیک باشه یا بزرگ!!!؟
گفت بزرگ ...
امام حسین علیهالسلام عظمت دارد
هیئت او هم باید عظمت داشته باشد
🔹سؤال کردند قاسم اگر کسی باعث بشود
که هیئت امام حسین کوچک بشود
وظیفهاش چیست؟
🔸قاسم شک کرد و پرسید یعنی چه؟
گفتند یعنی مردم به هیئت نیایند
به خاطر یک نفر
قاسم گفت خب آن یک نفر نیاید تا مردم بیایند
🔹گفتند راستش ما آمدهایم که بگوئیم
امسال شما به حسینیه نیایی!
قاسم گفت باشه من نمیام و شما هم سلام
من را به مردم برسانید و بگوئید قاسم نمیاد
تا شما تشریف بیاورید
🔸شب اول محرم همسر و فرزندانش گفتند
بابا نمیای هیئت!؟
قاسم گفت چرا شما بروید من هم خواهم آمد
اجازه نداد خانواده متوجه بشوند
رفت چند تکه پارچه مشکی پیدا کرد و رفت
زیرزمین خانه را مشکی زد
🔹گفت یا امام حسین من را از حسینیه
بیرون کردند، به من گفتند که دیگر نیا
من هم یه حسینیه برای خودم درست کردم
🔸اینجا کسی نیست که من را بیرون کنه
زنجبرهایش را برداشت هر چه شعر بلد بود
میخواند و عزاداری میکرد
🔹این ادامه یافت تا صبح روز پنجم
صبح روز پنجم یکی از اون هفت نفر
با چشم گریان به درب خانه دوستش رفت
و متوجه شد که او هم گریان است
جویا شد دید دقیقاً همان خوابی که او دیده
دوستش هم دیده است
درب منزل سوم و چهارم و ... هفتم
همه در آن شب یک خواب را دیده بودند!
🔸هر هفت نفر را امام حسین علیهالسلام
توبیخ کرده بودند که شما چکاره بودید که
به کسی بگوئید بیا و به دیگری بگوئید نیاید؟
🔹من که فقط امام بندههای خوب نیستم
امام گنهکاران هم هستم
بروید از او عذرخواهی کنید
چرا دل قاسم را شکستید؟
چرا در پیشگاه همسر و فرزندانش کوچکش
کردید؟
🔸همگی با هم به در خانه قاسم آمدند
و دیدند که درب باز است، درب زدند
یکی از فرزندان قاسم آمد دیدند در حال
گریه است، گفتند چرا گریه میکنی
گفت بیائید پدرم داره خودش را میزنه
پدر داره گریه میکنه
دویدند، دیدند قاسم آنقدر این سر را
به دیوار زده که این سر خون آلود شده
گفتند چه شده؟
گفت من هم خواب امام حسین را دیدم
آقا فرمود بخاطر من ببخش اینها را
ولی قاسم تو که ما را دوست داری
تو که دو ماه عزاداری میکنی
چرا شرارت میکنی؟
چرا شرابخواری میکنی؟
چرا آبروی من را میبری؟
🔹قاسم میگوید به آقا گفتم:
من نمیدانستم که آبروریز شما هستم
حالا که اینطور شد میخوام روز عاشورا
بمیرم برات
🔸ظهر عاشورا نشده بود دیدن بچههای قاسم
دارن فریاد میزنن، آی مردم ما یتیم شدیم
مردم اومدن جنازه قاسم رو گلبارون کردن
👌تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که دوست خود روش بنده پروری داند