🌴 خود را در محضر خدا ببین
آیتالله بهجت:
🍃 انسان باید دائمالذکر باشد! زیرا کسی که دائمالذکر باشد، همواره خود را در محضر خدا میبیند و پیوسته با خدا سخن میگوید.
📚 برگی از دفتر آفتاب، ص۱۴۴.
📎 #حدیث_جانان
📎 #اخلاق
✨﷽✨
🔴چرا با این همه پیغمبر و امام، باز هم دنیا پر از ظلمه؟ پس کارِ آنها چه فایدهای داشت؟
محمد مهدی ماندگاری:
پاسخ این سوال رو میشه با یه مثال روزمره فهمید: فرض کن بهترین و دقیقترین مسیریاب دنیا رو نصب کردی، ولی وقتی میخوای بری جایی، اصلاً اونو روشن نمیکنی یا به حرفاش گوش نمیدی و خودت یه مسیر اشتباه رو میری. مسیریاب چه تقصیری داره؟!
پیامبران و امامان هم دقیقاً مثل همون مسیریابِ بینقص هستن. اومدن تا:
مسیر درست زندگی رو بهمون نشون بدن،
قوانینش رو یادمون بدن،
خودشون به عنوان یه الگوی عملی ثابت کنن که میشه آدمی آزاده و عادل بود.
پس مشکل از اونها نیست؛ مشکل از ما آدماست که گاهی ترجیح میدیم به جای گوش کردن به حرفهای اونها، غرق لذتهای زودگذر دنیا بشیم. تا وقتی انتخاب ما این باشه، طبیعتاً دنیا هم همون میشه که الان هست.
اما فایدهٔ حضور اونها اینه که همیشه راهنما هستن. هر وقت دلمان خواست برگردیم به مسیر درست، نور و جهت رو بهمون نشون میدن.
داســتــان مـعـنــوی
✍حضرت عيسى علیهالسلام به همراهى
مردى سياحت میكرد پس از مدتى راه
رفتن گرسنه شدند به دهكدهاى رسيدند
🔹عيسى به آن مرد گفت:
برو نانى تهيه كن و خود مشغول نماز شد
آن مرد رفته سه گرده نان تهيه كرد و بازگشت
مقدارى صبر كرد تا نماز عيسى پايان پذيرد
چون كمى به طول انجاميد یک گرده را خورد
🔸عيسى آمده پرسيد گرده سوم چه شد؟
گفت: همين دو گرده بود
پس از آن مقدار ديگرى راه پيموده
به دسته آهوئى برخوردند
حضرت عيسى يكى از آنها را پيش خواند
آن را ذبح كرده خوردند
🔹بعد از خوردن عيسى گفت:
باذن الله به اجازه خدا حركت كن
آهو حركت كرد و زنده گرديد
آن مرد شگفت زده شده
زبان به كلمه سبحان الله جارى كرد
عيسى گفت: تو را سوگند میدهم
به حق آن كسى كه اين نشانه قدرت را
براى تو آشكار كرد
بگو نان سوم چه شد؟
باز جواب داد دو گرده بيشتر نبود
🔸دو مرتبه به راه افتادند
نزدیک دهكده بزرگى رسيدند
در آنجا سه خشت طلا افتاده بود
رفيق عيسى گفت:
اينجا ثروت و مال زيادى است
آن جناب فرمود:
آرى یک خشت از تو، يكى از من
خشت سوم را اختصاص میدهم
به كسى كه نان سوم را برداشته
🔹مرد حريص گفت:
من نان سومى را خوردم
عيسى از او جدا گرديده گفت:
هر سه خشت مال تو باشد
🔸آن مرد كنار خشتها نشسته
به فكر برداشتن و بردن آنها بود
سه نفر از آنجا عبور نمودند
او را با سه خشت طلا ديدند
همسفر عيسى را كشته و طلاها را برداشتند
چون گرسنه بودند قرار بر اين گذاشتند
يكى از آن سه نفر از دهكده مجاور
نانى تهيه كند تا بخورند
🔹شخصى كه براى نان آوردن رفت
با خود گفت: نانها را مسموم كنم
تا آن دو پس از خوردن بميرند
🔸دو نفر ديگر نيز با هم شدند
كه رفيق خود را پس از برگشتن بكشند
هنگامی كه نان را آورد
آن دو نفر او را كشته و خود با خاطرى
آسوده به خوردن نانها مشغول شدند
چيزى نگذشت كه آنها هم به رفيق خود
ملحق گشتند
🔹حضرت عيسى در مراجعت چهار نفر را
بر سر همان سه خشت مرده ديد گفت:
اين است رفتار دنيا با دوستداران خود
👌طمع چیزی است که تمامی ندارد!!!