eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
89.8هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
629 ویدیو
124 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️ «ابوبصیر» میگوید: با امام باقر به مسجد مدینه وارد شدیم. مردم در رفت و آمد بودند. امام به من فرمود: «از مردم بپرس آیا مرا می بینند؟» از هر که پرسیدم آیا ابوجعفر را دیده ای؟ پاسخ منفی شنیدم، در حالیکه امام در کنار من ایستاده بود. ▫️ در این هنگام یکی از دوستان حقیقی آن حضرت «ابوهارون» که نابینا بود به مسجد آمد. امام فرمود: «از او نیز بپرس.» از ابوهارون پرسیدم: آیا ابوجعفر را دیدی؟ فورا پاسخ داد: مگر کنار تو نایستاده است؟ گفتم: از کجا دریافتی؟ گفت: چگونه ندانم در حالیکه او نور درخشنده ای است. 📚 بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۲۴۳؛ به نقل از خرائج راوندی 👈 بعد از خواندن این حدیث، تکون خوردم و تصور اینکه در تمام این سی و خورده ای سال که از خدا عمر گرفتم، اگر امام عصر ارواحنا فداه، فقط در کنار یکی از لحظاتی که خیال جمع، گناه میکردم حضور داشتند، ای وای بر من😭😭😭 خجالتم خوب چیزیه😭 چرا اون لحظه زمین دهن باز نکرد؟ چرا یه صاعقه از آسمون نیومد؟ چرا یهو یه چیزی نشد که دل امام زمان را به درد نیارم؟