May 11
May 11
کشتار فلسطینیان جلوی چشم امت اسلامی نخستین بار نیست اما جزو خون بار ترین آنهاست. اینها را باید مقدمه ای دانست برای امر بزرگ تری که در پیش است. عربستان فلسطین را پیش فروش کرده و روابط صدامک سعودی با صهیونست ها علنی شده. دور نیست که به همین زودی ها نغمه منتفی شدن کامل مسئله فلسطین از سوی اعراب وابسته به سعودی ساز شود. پس پرده طرح هایی تدوین شده و به زعم خود می خواهند "ایده مقاومت" را از درون جهان اسلام منتفی کنند. همه اینها به این سبب است که صهیونیست ها حس می کنند ایران و مقاومت به طرز بی سابقه ای جلو آمده اند. و از آن سو، کودک جاهلی در سعودی سرکار آمده که از حماقت او بیشترین بهره را باید برد. منتها ترامپ و نتانیاهو خوب است یک نکته را به یاد داشته باشند. اگر توافق با سعودی مشکل دنیای اسلام و مقاومت را حل می کرد، الان ایران در 2 کیلومتری سرزمین های اشغالی نبود.
@mohammadi61
ماموریت واقعا چه بود؟
مهدی محمدی
بخش اول
یکم- هر بحثی درباره سوریه را باید از اینجا آغاز کرد که در این کشور نه یک جنگ بلکه چندین جنگ در جریان است. جنگ اول میان سوریه، ایران، روسیه و حزب الله است با تروریست ها. دومین جنگ، جنگ درونی گروه های تروریستی با یکدیگر است. جنگ سوم، نزاع راهبردی است که میان روسیه و امریکا در جریان است. چهارمین جنگ میان ترکیه و دولت سوریه در جریان است. پنجمین جنگ منازعه دشواری است که میان کردها و ترکیه وجود دارد. جنگ ششم هم میان اسراییل از یک سو و ایران و حزب الله درگرفته است. واپسین جنگ هم میان دولت سوریه و ائتلافی از کشورهای غربی و عربی در جریان است. وقتی از راهبرد بازیگران مختلف در نبرد سوریه سخن گفته می شود باید به دقت پرسید که درباره استراتژی کدام بازیگر در کدام جنگ سخن می گوییم. در اینجاست که پیچیدگی های فراوانی وجود دارد و اساسا همین موضوع صحنه سوریه را چنین آشوبناک کرده است. به عنوان مثال، در نبردی که میان ترکیه و کردها وجود دارد، امریکا سمت کردها ایستاده است اما هم زمان در جنگ میان ترکیه و دولت اسد، جانب ترکیه را می گیرد. یا در جنگ میان حزب الله و تروریست ها، روسیه یک متحد قدرتمند برای مقاومت است لیکن وقتی پای نزاع مقاومت با اسراییل به میان می آید، موضع روس ها پیچیدگی فراوان پیدا می کند. اگر منازعه سوریه در وضعیتی قرار گیرد که یک طرف مثلا دولت سوریه یا مقاومت بتواند ادعا کند جنگ را برده است، از حیث راهبردی دستاورد درخشانی محسوب خواهد شد چرا که این پیروزی در بیش از حداقل 7 جنگ رخ داده است.
@mohammadi61
ماموریت واقعا چه بود؟
مهدی محمدی
بخش اول
یکم- هر بحثی درباره سوریه را باید از اینجا آغاز کرد که در این کشور نه یک جنگ بلکه چندین جنگ در جریان است. جنگ اول میان سوریه، ایران، روسیه و حزب الله است با تروریست ها. دومین جنگ، جنگ درونی گروه های تروریستی با یکدیگر است. جنگ سوم، نزاع راهبردی است که میان روسیه و امریکا در جریان است. چهارمین جنگ میان ترکیه و دولت سوریه در جریان است. پنجمین جنگ منازعه دشواری است که میان کردها و ترکیه وجود دارد. جنگ ششم هم میان اسراییل از یک سو و ایران و حزب الله درگرفته است. واپسین جنگ هم میان دولت سوریه و ائتلافی از کشورهای غربی و عربی در جریان است. وقتی از راهبرد بازیگران مختلف در نبرد سوریه سخن گفته می شود باید به دقت پرسید که درباره استراتژی کدام بازیگر در کدام جنگ سخن می گوییم. در اینجاست که پیچیدگی های فراوانی وجود دارد و اساسا همین موضوع صحنه سوریه را چنین آشوبناک کرده است. به عنوان مثال، در نبردی که میان ترکیه و کردها وجود دارد، امریکا سمت کردها ایستاده است اما هم زمان در جنگ میان ترکیه و دولت اسد، جانب ترکیه را می گیرد. یا در جنگ میان حزب الله و تروریست ها، روسیه یک متحد قدرتمند برای مقاومت است لیکن وقتی پای نزاع مقاومت با اسراییل به میان می آید، موضع روس ها پیچیدگی فراوان پیدا می کند. اگر منازعه سوریه در وضعیتی قرار گیرد که یک طرف مثلا دولت سوریه یا مقاومت بتواند ادعا کند جنگ را برده است، از حیث راهبردی دستاورد درخشانی محسوب خواهد شد چرا که این پیروزی در بیش از حداقل 7 جنگ رخ داده است.
@mohammadi61
ماموریت واقعا چه بود؟
بخش دوم
دوم- امریکا در سوریه فاقد سیاست (policy) است. اگر فقط یک حقیقت مهم درباره نحوه حضور امریکا در صحنه سوریه وجود داشته باشد، همین است. سال هاست دولت امریکا تلاش می کند یک سیاست منسجم درباره سوریه تدوین کند اما این کار روز به روز بیشتر غیرممکن به نظر می رسد. مسئله در دوران ترامپ غامض تر هم شده است. حمله اخیر به سوریه این وضعیت بی سیاستی را تشدید کرده است. از چند ساعت پس از این حمله، این پرسش با بسامد بسیار بالا در محافل راهبردی غرب در حال طرح است که هدف این حمله واقعا چه بود؟ و وقتی ترامپ می گوید «ماموریت انجام شد» دقیقا مقصودش چیست؟ در حالی که سعودی و ترکیه امید بسته بودند که امریکا یک ضربه کاری به دولت سوریه وارد خواهد کرد، اکنون شوکه هستند که حتی ارزش تبلیغاتی حمله اخیر هم خیلی بالا نبوده است. امریکا در این تهاجم، نه گامی به سوی براندازی دولت اسد برداشت، نه توانست موازنه قوا را به نفع معارضه تغییر بدهد، نه به یک تاسیسات یا توانمندی کلیدی سوریه یا مقاومت ضربه زد، نه پیام قاطعی که فی المثل نشان دهنده هزینه بالای تکرار عملیات هایی نظیر عملیات غوطه باشد ارسال کرد و نه حتی در به راه انداختن یک آتش بازی خیره کننده موفق بود. آزاردهنده تر از اینکه حمله شکست خورده، این است که امریکا اساسا هدافی نداشته و هنوز هم نمی داند در سوریه دنبال چیست. به تعبیر دقیق تر، امریکا جرئت انتخاب یک سیاست قاطع در سوریه را ندارد. آشکار شدن این موضوع خود دستاورد مهمی برای مقاومت است. جهان به انتظار ایستاده بود که ببیند آیا امریکا موفق شده یک سیاست روشن درباره سوریه تدوین کرده و گامی قاطع برای اجرای آن بردارد؟ اکنون روشن است که امریکا فاقد هرگونه گزینه نظامی موثر در سوریه است و تهدید به حمله نظامی به عنوان آخرین گزینه غرب، عملا کارایی و اعتبار خود را به طور کامل از دست داده است.
@mohammadi61
ماموریت واقعا چه بود؟
بخش سوم
سوم- جالب است این حمله دقیقا در زمانی انجام شد که امریکا و کشورهای اروپایی ظاهرا قصد دارند یکی دو هفته دیگر بقاء برجام را به آغاز مذاکراتی درباره منطقه و برنامه موشکی با ایران مشروط کنند. اگرتا پیش از این هم کورسوی امیدی وجود داشت، حمله اخیر همه تردیدها را از بین برد و نشان داد که امریکا و کشورهای اروپایی (بویژه فرانسه که مرتب تلاش می کرد خود را به عنوان بازیکر عاقل صحنه معرفی کند) هیچ اعتقادی به یک فرآیند مذاکراتی موثر ندارند و در حالی که پشت میکروفون از ضرورت آغاز مذاکرات درباره برنامه موشکی و منطقه ای ایران سخن می گویند، پس پرده در حال تدارک حمله موشکی به متحدین منطقه ای ایران هستند. بی معنا شدن گزینه های مذاکراتی و آشکار شدن اراده واقعی غرب از درخواست ها برای مذاکرات موشکی و منطقه ای یکی از دلالت های راهبردی حمله اخیر است که بسیار کم به آن پرداخته شده است. واقعیت این است که ایران حدود یک ماه مانده به موعد تصمیم گیری ترامپ درباره برجام بیش از هر وقت دیگر نیاز به استدلالی قاطع داشت که نشان بدهد غرب یک طرف صالح برای مذاکره منطقه ای یا موشکی نیست و اکنون به لطف حماقت ترامپ، جاه طلبی ماکرون و نادانی ترزا می آن استدلال را در اختیار دارد.
@mohammadi61
در روزهای بسیار حساسی که پیش رو داریم، زمانی که بحران های منطقه ای، مسئله ارز، تحریم ها و برجام تلفیق خواهد شد، یکی از مهم ترین کارها بستن راه های نفوذ است. اگر می بینید امریکایی ها تا این حد جلو آمده اند برای این است که راه به رویشان باز بوده است. اگر دقیق باشیم، آنها از برجام به عنوان پلتفرمی برای نفوذ در ایران استفاده کردند به حدی که به تعبیر خودشان برجام های بعدی اجتناب ناپذیر شود. تعبیر یکی از منابع امریکایی خوب بود که گفته بود امریکا با برجام "پای خود را لای در گذاشت" و حالا راهبرد آن این است که "در نیمه باز را باز نگه دارد". آن درب نیمه باز البته، باب رفع تحریم ها نبود بلکه چنانکه که اوباما و کری وعده داده بودند، استفاده از فرصت بی سابقه برجام بود برای "حل مسئله ایران" به جای "حل مسئله ها با ایران"!
@mohammadi61
اگر مامور پلیس با کسی خشونت بورزد، باید مجازات شود. لیکن همه جای جهان اینطور است که اگر فردی با مامور پلیس گلاویز شود، ناسزا بگوید و روی لباس خود دوربین نصب کند و فیلم بگیرد تا با انتشار آن مردم را فریب بدهد، مجازات او صدها برابر پلیس خاطی است. در ایران ما، غربگرایان محترم صبح تا شام در مدح آن سوی آب های مدیترانه مدیحه می خوانند اما به مفهوم “قانون” که می رسد، یکسره آنارشیست هستند. از همه دردناک تر البته آن بازیگر محترمی است که جرائمش لاپوشانی شده تا آبرویش نرود، اما خود آبرویی برای قانون و جامعه اش قائل نیست.
@mohammadi61
بازیگر میان مایه و کم سواد، روز درگیری پلیس با دراویش داعشی، سمت داعش ایستاده و از آن دفاع کرده، روزی هم که پلیس اوباش حمله کننده به یک زن را تنبیه کرده، به جای آن زن، جانب اشرار گرفته؛ و در همه موارد هم می گوید مخالف خشونت است. اما ظاهرا آنچه حقیقت دارد این است که ایشان فقط مخالف خشونت با مجرمان است و با خضونت علیه مردم عادی و پلیس و ... مشکلی ندارد و بلکه آن را ترویج می کند. جوامع دیگر با مروجان خشونت کور علیه شهروندان بی گناه و ماموران اجرای قانون بسیار سخت گیرانه برخورد می کنند. در ایران، پلیس احتمالا باید منتظر باشد تا وقتی خشونتی با خانم علیدوستی انجام شد انجام وظیفه کند و سپس دوباره دشنام بشود.
@mohammadi61
آیا دوباره حاج قاسم سلیمانی ظهور خواهد کرد؟
آیا ما دوباره حاج قاسم سلیمانی خواهیم داشت؟ این سوالی است که احتمالا ذهن های بسیاری این روزها مشغول آن است. حاج قاسم قهرمان ملی ما بود و همه ما، برخی خودآگاه و بسیاری هم ناخودآگاه، در دل خود به او تکیه می کردیم و حس می کردیم پشت و پناهی داریم. حاج قاسم که رفت خیلی دل ها لرزید. خیلی ها به زبان نمی آورند ولی این نگرانی یک لحظه هم آنها را رها نمی کند که بدون حاج قاسم چه خواهد شد و حالا چه باید کرد؟ یکی از راه هایی که آدمی را آرام می کند تلاش برای دادن پاسخ مثبت به این سوال است که آیا باز هم حاج قاسم یا حاج قاسم های دیگری ظهور خواهند کرد؟ من این روزها این سوال را بسیار از خود پرسیده ام. جواب این سوال، پیوندی عمیق دارد با پاسخ یک پرسش دیگر که اساسا چه چیز حاج قاسم سلیمانی را حاج قاسم کرد؟ این هیبت، جذبه، صفا، شجاعت و نفوذ کلمه از کجا آمده بود؟ شاید زمانی خداوند توفیق داد و در این باره بیشتر نوشتم. آنچه اینجا می خواهم بگویم این است که قاسم سلیمانی محصول ترکیب تقوا و جهاد بود. هیچ کس سر سجاده قاسم سلیمانی نمی شود. هیچ کس هم بدون سجاده نشینی حاج قاسم نمی شود ولو عمر خود را در جهاد گذرانده باشد. قاسم سلیمانی این دو را ترکیب کرده بود؛ همان که در توصیف امیرالمومنین شنیده ایم: شیران روز و زاهدان شب. آنچه به ما اطمینان می دهد حتما باید امیدوار باشیم و دوباره حاج قاسم ظهور خواهد کرد این است که باب جهاد بسته نشده و جهاد ادامه دارد. مردان خدا هم کم نیستند که در این جهاد درگیرند. از میان سجاده نشین هایی که به میدان مقاتله رفته اند حتما حاج قاسم ظهور خواهد کرد. خیالتان راحت.
@mohammadi61
مشارکت پرشور مردم در انتخابات و کارآمدی و کاربلدی انتخاب شوندگان، دو مفهوم همبسته در منظومه توصیه های انتخاباتی رهبر انقلاب است که هیچ یک بدون دیگری به کار ‘انقلابی گری’ نمی آید. مشارکت پرشور لازم است تا روشن شود انقلاب از آن مردم است و آنها خود نگهبان آنند، و کارآمدی هم لازم است تا مردم از مشارکتی که می کنند نفعی ببرند و حضور در انتخابات، آغاز حل مشکلات آنان باشد؛ نه صرفا مناسکی که ممکن است پس از مدتی از خود بپرسند وقتی به حل مشکلات آنها کمکی نمی کند، چرا باید دائما انجام شود؟ ریشه بی میلی بخش هایی از جامعه به مشارکت در انتخابات، ناکارآمدی نهادهای برآمده از انتخابات و ناامیدی مردم از کارآمد شدن آنهاست. بنابراین اگر انقلابیون در پی افزایش مشارکت مردم در انتخاباتند -که باید باشند- داده های معتبرترین نظرسنجی ها می گوید نیازی به قطبی سازی فضا ندارند بلکه صرفا باید مردم را متقاعد کنند نهاد دولت، برخلاف آنچه در دوره آقای روحانی دیده اند، می تواند به یک تشکیلات کارآمد برای کاهش رنج اقتصادی آنها تبدیل شود. این راز خلق مشارکت پرشور است.
@mohammadi61
دو اشتباه محاسباتی مهم هست که هر طرفی که درگیر مسئله ایران در این روزهاست، باید آن را در ذهن خود تصحیح کند. اشتباه اول این است که تصور شود ایران خواهان بازگشت بایدن به برجام است. این موضوع برای ایران اساسا مهم نیست. مهم این است که تحریم ها باید به گونه ای که نتایج اقتصادی آن قابل راستی آزمایی باشد، لغو شود. از حیث فنی، این هیچ ربطی به عضویت امریکا در 1+5 ندارد. اشتباه دوم این است که تصور شود ایران آماده پذیرش یک مدالیته گام به گام است در حالی که این یکی از بدترین سناریوها برای ایران است. هم از حیث زمانی و هم از حیث محتوایی، ایران خواهان یک رویکرد یکباره و یکپارچه است. از حیث زمانی، ایران خواهان لغو تحریم ها، قبل از بازگشت امریکا به 1+5 و از حیث محتوایی، خواهان لغو همه تحریم هاست. علت این است که ایران به خوبی می داند هر نوع مدالیته گام به گام، نهایتا به حل مشکل عضویت امریکا در 1+5، بدون حل مسئله تحریم ها منجر خواهد شد و اساسا هدف امریکا احیای برجام بدون لغو موثر تحریم ها، به منظور استفاده از تحریم ها برای مذاکرات موشکی و منطقه ای است.
@mohamadi61
مرور تحولات 48 ساعت گذشته در پرونده هسته ای ایران درس آموز است. یک خبرنگار که زمانی به وزارت خارجه امریکا نزدیک بود، در یک اکانت توئیتری خبر داد ممکن است بایدن طی سخنرانی اش در کنفرانس امنیتی مونیخ به برجام برگردد. ناگهان کل فضای مجازی پر شد از خبرهایی با این مضمون که بایدن دارد به برجام بر می گردد و برخی حتی درنگ را جایز ندانستند و خبر داد که بایدن به برجام برگشت! برای کسانی که موضوع را پیگیری می کنند البته روشن بود که چنین اتفاقی نخواهد افتاد و اساسا فعلا راهبرد بایدن بازگشت -حتی بازگشت کاغذی- به برجام نیست. در عمل آنچه بایدن گفت این بود که مایل است مذاکرات با ایران را در چارچوب گروه 1+5 آغاز کند و ضمنا تاکید کرد باید به نگرانی ها بابت رفتار منطقه ای ایران رسیدگی شود. در کنار این جملات که کلا از خاصیت تهی بود، دو اتفاق دیگر هم افتاد. اول اینکه این خبر -البته قدیمی- علنی شد که رابرت مالی مسئول پرونده برجام در وزارت امور خارجه امریکا درخواست داده به عنوان ناظر در جلسه کمیسیون مشترک برجام با حضور ایران شرکت کند و دوم، امریکا نامه دولت ترامپ به رییس وقت شورای امنیت درباره فعال شدن مکانیسم اسنپ بک را پس گرفت. درخواست اول که پیشاپیش رد شده و دومی هم در جهت پروژه ترامپ زدایی است و برای ایران اهمیتی ندارد. در عوض تحولات این دو روز 3 نکته را روشن کرد: 1-برای امریکا احیای مذاکره حتی از احیای برجام هم مهم تر است. 2-دولت امریکا می خواهد به برجام برگردد اما بدون لغو تحریم یا برداشتن گامی که بیش از یک عمل نمادین ارزش داشته باشد. 3-بازی تیم بایدن با افکار عمومی ایران به کمک جریان غربگرا آغاز شده و تشدید خواهد شد.
@mohammadi61
ظریف خطای بزرگی کرد. به صورت ماه آسمان آب دهان انداخته و این ننگ پاک نخواهد شد. هیچ توجیه و تاویلی آب رفته را به جو بر نمی گرداند. او دیدگاهش را گفته و اکنون هرچه بگوید ظاهرسازی است. نام او در تاریخ این کشور به عنوان کسی ثبت خواهد شد که ناجوانمردانه پنجه به صورت قهرمان شهید ملت کشید.
ظریف امنیت ملی را به خطر انداخته است. سوال این نیست که از این پس چگونه می تواند وزیر خارجه باشد، بلکه سوال این است که او تاکنون چگونه وزیر خارجه بوده است؟ وزیر خارجه چه کسی با چه دیدگاهی و با کدام اهداف؟ فردی با این دیدگاه ها دیگر چه گفته و چه کارهایی کرده است؟
قلب ایران آزرده است. در کوچه و خیابان می شنویم که حاج قاسم را یک بار دیگر شهید کرده اند. من نمی دانم جواد ظریف اکنون در چه اندیشه ای است و به دنبال کدام دست توطئه گر می گردد اما به قول مولانا ادب نگه نداشته و لذا ‘نار شهوت را حطب’ شده است. مقصر دیگری وجود ندارد.
دشمنان خونی حاج قاسم هم که گویی تاریخ مصرف ظریف را تمام شده فرض کرده و این فایل را منتشر کرده اند، خطای فاحشی کرده اند. دوقطبی مذاکره- مقاومت قرار بود با کسان دیگری ساخته شود اما اکنون با حاج قاسم ساخته شد. این یعنی پروژه اصلی که بنا بود تکلیف انتخابات را روشن کند به باد رفته است. این مکر خداوند است.
داشتن یک روایت امنیتی دقیق از مسئله بسیار مهم است اما تقلیل این موضوع به یک مسئله امنیتی خطاست. این مسئله ای بسیار بزرگ تر و عمیق تر است. نه با چند دستگیری و برخورد قضایی رفع و رجوع می شود و نه با عذرخواهی سرو ته آن هم می آید. پرده ای افتاده است. تعیین تکلیف بسیار بزرگ تری لازم است.
قاسم سلیمانی دیپلمات نبود اما دیپلماسی را به معنای تبدیل قدرت میدانی به قدرت سیاسی از هر کسی بهتر می دانست. من نمی خواهم کسی را متهم کنم اما ظاهرا تحقیر مستمر امریکا از سوی حاج قاسم کینه هایی را در برخی دل ها انباشته است. او اذان و نماز در کرملین را از مشارکت روسیه در جنگ سوریه مهم تر می دانست. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا!
مرتبت حاج قاسم رفیع تر از آن است که دست هر عنان بریده ای به آن برسد. ظریف تا انتهای عمر باید خجالت زده باشد که به صورت آفتاب خاک پاشیده است. اما آفتاب که لطمه نمی بیند. همچنان بر مومن و کافر بی دریغ خواهد تابید، از جمله بر محمدجواد ظریف.
@mohammadi61
درباره دفاع از حرم الاقصی
جنگ کنونی در سرزمین های اشغالی، پاسخی است به محاسبه راهبردی صهیونیست ها که تصور می کردند نبرد را به شکل عملیات اطلاعاتی پی در پی به داخل ایران کشانده اند و مقاومت گرفتار حصار بازدارندگی شراکتی آنها و امریکا شده است.
از حیث راهبردی، مقاومت قبل از هر چیز در حال نشان دادن این نکته است که هراس صهیونیست ها از جنگ گسترده را به دقت محاسبه، و وارد طرح ریزی نظامی خود کرده، و آماده است راهبرد پاسخ در عمق را اجرا کند.
صهیونیست ها تصور می کردند از شکل گیری جبهه سوم در سوریه جلوگیری کرده اند. اکنون جبهه جدیدی در عمق سرزمین های 1948 می بینند. جبهه دریا قبلا گشوده شده. هنوز مانده تا از جبهه های پنجم و ششم، رونمایی شود.
توافق آبراهام، امنیت اسرایییل را افزایش نداد بلکه سعودی وامارات را در ناامنی ذاتی محیط پیرامونی اسراییل شریک کرد. الحاق به سنت کام هم نمایشی بود که حقیقت آن وقتی آشکار شد که مکنزی صریحا گفت امریکا بنا نیست به خاطر اسراییل وارد جنگ شود.
مقاومت برای نخستین بار در عمق سرزمین های اشغالی در حال استفاده از موشک های نقطه زن است. نه محاصره غزه موفق بوده و نه از دفاع موشکی کاری ساخته است. زیرساخت انسانی جدید شکل گرفته در سرزمین های اشغالی، از موشک های نقطه زن هم خطرناک تر است.
جنگ برخلاف تصور امریکا و اسراییل خط قرمز مقاومت نیست. خط قرمز این است که دشمن معادله زمانی و مکانی خود را به درگیری تحمیل کند. اکنون مقاومت، استفاده مستقیم از نیروی نظامی علیه اسراییل به شکلی که دشمن قادر به ایجاد جنگ گسترده نباشد را تست می کند. این یک معادله جدید است.
و ناگفته نماند دفاع از حرم، فقط مختص سوریه و عراق نیست. قبل از آنها، مسجدالاقصی حرم امت است و تنها نخواهد ماند.
@mohammadi61
حقایقی درباره مذاکرات وین وسخنان روحانی
مهدی محمدی
۳۰ تیر ۱۴۰۰
۱- سخنان رییس جمهور و مقام های دولت درباره علت به نتیجه نرسیدن مذاکرات هسته ای فتح باب مهمی است و باید از آن بابت ایجاد فرصت سخن گفتن درباره موضوعی که تریبون آن تا امروز یک طرفه دست دوستان جو بایدن در ایران بوده، استقبال کرد. حقیقت بسیار متفاوت از روایت روحانی است.
۲- البته هدف پاسخ به روحانی نیست. جای تعجب است اگر او هنوز درنیافته باشد به عنوان یکی از نامحبوب ترین سیاستمداران همه ادوار تاریخ ایران، میان مردم، گوشی برای شنیدن حرف هایش وجود ندارد و ملت به خوبی می فهمند دنبال بهانه ای برای توجیه فاجعه ای است که آفریده، نه بیان حقیقت.
۳-ایده قانون مجلس زمانی شکل گرفت که پس از شهادت سردار سلیمانی، ضربات پی در پی اطلاعاتی و خرابکارانه به ایران وارد شده و تقریبا همه بی پاسخ مانده بود. همه می فهمدیدند که توازن به هم خورده و بازدارندگی امنیتی در حال از دست رفتن است. شهادت شهید فخری زاده حجت را تمام کرد.
۴- این یک حقیقت بسیار مهم است که روحانی در هیچ مقطعی اعتقاد نداشت که به هیچ کدام از این حملات باید پاسخ داده شود. استدلال اصلی او و تیمش این بود که این حملات دام هایی برای کشاندن ایران به ‘جنگ’ است. در واقع، می گفتند از ترس مرگ باید خودکشی کرد!
۵-قانون مجلس متقابلا بر این ایده راهبردی مبتنی بود که خطر جنگ، یک توهم است، هیچ ضربه ای نباید بی جواب بماند، مذاکره تولید اهرم فشار نیاز دارد و مذاکره با دست خالی، این بار به همان ‘تقریبا هیچ’ قبلی هم نخواهد رسید.
۶- مجلس البته یک جانبه اقدام نکرد. رایزنی ها و مباحثات بسیار مفصلی در عالی ترین سطوح انجام شد و نهایتا شورای عالی امنیت ملی در مصوبه شماره ۷۳۳ که روحانی خود آن را ابلاغ کرده، به مجلس مجوز اقدام داد. بعدها دبیرخانه شورا وجود این هماهنگی را صراحتا تایید کرد.
۷- دولت البته به شدت می ترسید. اگر روحانی صادق است من پیشنهاد می کنم اجازه انتشار متن مباحثات آن جلسه ای از هیئت دولت را بدهد که در آن وزیر وی به صراحت هشدار داده بود اگر غنی سازی ۲۰ درصد آغاز شود، امریکا به ایران اولتیماتوم می دهد و سپس حمله خواهد کرد!
۸- با روی کار آمدن دولت بایدن، دولت مذاکراتی بسیار با عجله و هماهنگ نشده را آغاز کرد. از همان آغاز هیچ کس مخالف توافق نبود. اختلاف میان دو گروه بود که یکی به دنبال توافق به هر قیمت، با علم به نداشتن انتفاع اقتصادی و گروه دیگر در پی توافق با تضمین انتفاع اقتصادی بود.
۹- مذاکرات وین بد آغاز شد و بسیار بدتر پیش رفت. هدف این مذاکرات از همان آغاز چیزی غیر از تضمین نفع اقتصادی برای کشور بود. روحانی اگر به دنبال مقصر می گردد بهتر است به یاد بیاورد در حالی که تیمش در وین در حال مذاکره بود او در تهران خبر از اتمام مذاکرات می داد یا در حالی که تیمش عقیده داشت لغو تحریم ها کافی نیست، او می گفت ۷۰ درصد تحریم ها برداشته شده! اینگونه بود که او اساسا تیم خود را در وین بی اعتبار کرد و امکان چانه زنی را از آنها گرفت.
۱۰- خطای دیگر این بود که تیم ایرانی در وین به دلیل فشار سنگین روحانی هدف خود را بازگشت به برجام ۲۰۱۵ بدون تضمین نفع اقتصادی قرار داد. روحانی هرگز اجازه نداد در وین در این باره چانه بزنند که ایران خواهان عادی شدن فروش نفت و روابط بانکی است و تاکید کنند قول و کاغذ امریکا برای آن ارزشی ندارد.
۱۱- علاوه بر این، قانون مجلس ابزار چانه زنی بسیار نیرومندی ساخت که با هزینه تقریبا صفر، برای تیم ایرانی دست برتر مذاکراتی ایجاد کرد. نه تنها برخلاف پیش بینی آقایان به ایران حمله نشد، بلکه امریکا و کشورهای اروپایی از صدور یک قطعنامه در شورای حکام هم عاجز ماندند. ضمن اینکه این قانون نیاز امریکا به توافق را به شدت تقویت کرد.
۱۲- اگر روحانی صادق است پیشنهاد می کنم اجازه انتشار متن مذاکرات پس از آغاز غنی سازی ۶۰ درصد و یا متن جلسه معاونین وزرای ۱+۴ را بدهد تا همگان ببینند که تیم ایرانی که در رسانه به مجلس بد و بیراه می گفت، درون مذاکرات هیچ دارایی جز قانون مجلس نداشت.
۱۳- طرف غربی پس از دیدن جدیت ایران در اجرای قانون رفتار مذاکراتی خود را تغییر داد و آشکارا نشانه هایی ظاهر شد که غرب از بیم پیشرفت های بزرگ تر در برنامه هسته ای و با علم به ناتوانی خود از پاسخ، فقط درصدد متوقف کردن گام های بعدی قانون در ایران است. روحانی اما قدر این فرصت را ندانست.
۱۴-در حالی که بایدن به شدت نیازمند بازگشت به ۱+۵ بود -وهست- و اجرای قانون هم نشان داد دست آن به شدت خالی است، بهترین زمان بود که برجام از وضعیت تقریبا هیچ خارج شده و امتیازهای اقتصادی واقعی از امریکا گرفته شود. مردم ایران باید بدانند حسن روحانی این فرصت تاریخی را بر باد داد.
۱۵- پالس های پی در پی ضعف و نیاز، که روحانی با هدف توافق قبل از انتخابات علنا به غربی ها می داد درکنار رفتار تیم مذاکره کننده اش که عملا درون مذاکرات توافق را راهبرد، و پیشرفت هسته ای را تاکتیک نشان می دادند، امریکا را به این طمع انداخت که بدون برداشتن واقعی تحریم ها، توافق شدنی است!
۱۶- روحانی در وین، مرحله به مرحله کوتاه آمد و از حداقل های یک توافق خوب فاصله گرفت. محاسبه امریکا این بود که وقتی رییس جمهور ایران به ‘هیچ’ راضی است، چرا باید امتیاز واقعی و موثر به آن بدهد؟
۱۷- جالب است که روحانی فراموش کرده پس از خرابکاری در نطنز خود او دستور غنی سازی ۶۰درصد را صادر کرد گرچه وضعیت دیگر به گونه ای نبود که امریکا به تیم او امتیاز راهبردی بدهد. آنها با کوتاه آمدن های پی در پی و اعلام علنی بی اعتقادی به پیشرفتهای فنی، پیشاپیش خودرا بی اعتبار کرده بودند.
۱۸- این را هم بگویم که در اسفند ۹۹ روحانی و تیمش ناگهان به سخنگویان امریکا در داخل تبدیل شدند. پشت سر هم طرح هایی از جانب وزیر خارجه ارائه می شد که هیچ تفاوتی با آنچه امریکا می خواست نداشت. سوال این بود که چرا وزیر خارجه دائما طرح هایی می دهد که هیچ نسبتی با سیاست های نظام ندارد؟
۱۹-حدود یک ماه قبل روحانی اعلام کرد مذاکرات به مرحله جمع بندی و تصمیم رسیده. اما در واقع نه مذاکرات جمع بندی شده بود و نه چیزی برای تصمیم وجود داشت. او می خواست یک مذاکرات نیمه کاره را تبدیل به توافق کند و این یعنی در همه مسائل باقی مانده ایران باید حرف امریکا را دربست می پذیرفت.
۲۰- هنوز در مذاکرات؟ بسیاری مسائل باقی مانده و لذا حرف از اتمام مذاکرات بی معناست. در موضوع تحریم ها، نه تنها امریکا تضمینی برای حداقل انتفاع اقتصادی ایران نداده بلکه حتی زیر بار لغو همه تحریم های دوره ترامپ از جمله کاتسا که مادر تحریم هاست هم نرفته است.
۲۱- درباره تضمین عدم خروج مجدد، امریکا حاضر به واگذاری هیچ تضمین معتبر یا حتی نوشتن یک جمله با ارزش در متن توافق نیست.
۲۲- درباره تحریم های تسلیحاتی که مطابق قطعنامه ۲۲۳۱ اکنون لغو شده، امریکا اصرار دارد آن را ادامه خواهد داد و این یعنی از سال هشتم برجام به بعد هم قصد ندارد زیر بار بقیه تعهدات خود برود.
۲۳- درباره تبدیل ارزهای غیردلاری ایران به یورو، امریکا زیر بار هیچ فرمولی نرفته و این یعنی توافق احیا می شود بی آنکه ایران به هیچ یک از دارایی های خود -حاصل از فروش نفت یا غیر آن- دسترسی داشته باشد.
۲۴- امریکا هیچ فرمول واقعی برای راستی آزمایی اجرای تعهداتش را هم نپذیرفته و روی یک زمان بندی مضحک اصرار دارد که در نتیجه آن ایران کل برنامه هسته ای خود را تعطیل می کند بی آنکه کمترین تضمینی در اختیار داشته باشد که امریکا واقعا و عملا تحریم ها را برخواهد داشت.
۲۵- همه اینها و بسیاری مطالب دیگر را که اینجا مجال بحث از آنها نیست هیئتی متشکل از نمایندگان مجلس، دولت و دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی بررسی و جمع بندی کرده است. روحانی اگر با مردم صادق است کافیست اجازه انتشار جمع بندی ‘هیئت تطبیق’ را که با حضور نمایندگان دولت او انجام شده بدهد.
۲۶-به جز راستی آزمایی، هیچ یک موضوعات باقی مانده در مذاکرات ربطی به قانون مجلس ندارد. جالب است که امریکا هیچ تضمینی هم نداده که تحریم هایی را که ظاهرا روی کاغذ تعلیق شده اند به سرعت به بهانه های دیگر وضع نکند یا با بهانه هایی مانند FATF جلوی انتفاع واقعی اقتصادی ایران را نگیرد.
۲۷- و جالب تر است که همه اینها در حالی است که امریکا راهبرد خود را شفاف کرده و بدون تعهد ایران به مذاکرات هسته ای، موشکی و منطقه ای فراتر از برجام حاضر نیست مذاکرات را نهایی کند. در واقع امریکا شفاف کرده که تحریم ها را برای وادار کردن ایران به مذاکرات بیشتر، گروگان خواهد گرفت.
۲۸- من نمی دانم وقتی روحانی از برداشتن تحریم سخن می گوید مقصودش واقعا چیست. دروغ ارزان شده است. او در پی توافقی بود که تحریم ها نگه می داشت، به تحریم های آینده مشروعیت می داد و برنامه هسته ای را در ازای هیچ نابود می کرد. تازه همین را هم امریکایی ها با او جمع بندی نکردند.
۲۹-علت ناتمام ماندن مذاکرات نه روی کار آمدن دولت جدید است و نه قانون مجلس. علت این است که امریکا از دادن حداقل امتیازهایی که حداقل انتفاع را برای ایران تضمین کند خودداری کرد. علت این رفتار امریکا هم طمعی بود که به ‘توافق آسان’ با روحانی داشت.
۳۰- نه مجلس و نه تا جایی که من می دانم هیچ مقام دیگری مخالف یک توافق خوب نیست و توافق خوب در دسترس است. روحانی می خواست مشکل امریکا برای بازگشت به ۱+۵ را حل کند بی آنکه چیزی گیر ایران بیاید. امریکا باید بداند روحانی دیگر واقعا رفته است.
@mohammadi61
از شروع حملات به زیرساخت های مقاومت در سوریه، فرض بنیادین رژیم صهیونیستی در راهبرد جدید خود که آن را ‘جنگ میان جنگ ها’ می نامید این بود که می تواند با فراتر بردن خشونت از حدود محاسبات مقاومت، نوع پایداری از بازدارندگی ایجاد کند.
زمان منطقی را که باید صرف تغییر کاربری بخشی از زیرساخت های مقاومت از حوزه نظامی به حوزه عملیات ویژه می شد، صهیونیست ها حمل بر ‘ضعف’ کردند. این محاسبه باعث شد اسراییل با ایجاد یک جهش، به سمت راهبردی حرکت کند که ماشین پروپاگاندای موساد آن را ‘کشتن از طریق هزاران زخم، نامید.
به طور کلی، تصور صهیونیست ها این بود که با انتقال منازعه به حوزه عملیات ویژه اطلاعاتی، نبرد را به منطقه مزیت خود منتقل می کنند و به تدریج خواهند توانست ضمن از کار انداختن ماشین جنگی مقاومت، نسل جدیدی از بحران های مزمن داخلی را در ایران ایجاد کنند.
اکنون زمان تصحیح محاسبات است.جبهه داخلی اسراییل با انواع سرگیجه آوری از عملیات ویژه اطلاعاتی مین گذاری شده و این مین ها به موقع عمل می کند. همزمان، عملیات اربیل به معنای مکان یابی برنامه موشکی درون یک راهبرد پیچیده نبرد زیرآستانه جنگ است که قطعا فراتر از معادلات پیشین می رود.
تازه این نیمی از داستان است. نبرد سیف القدس نشان داد مقاومت گزینه جنگ گسترده را هم حفظ کرده. همه راه ها به جبهه داخلی اسراییل ختم می شود، یعنی همان جایی که قرار بود مصونیت پایدار پیدا کند. تعبیر ‘شلیک از درون خانه’ را موساد و شاباک باید شبانه روزی چند بار رونویسی کنند.
@mohammadi61
اجازه بدهید یک مرور بکنیم. از منظر امنیتی در مرحله استمرار اجباری آشوب هستیم. طرف طراح، در حال سوزاندن دسترسی ها و سرمایه های بیست و گاهی ۳۰ ساله خود است، فقط برای اینکه بتواند آشوب را ولو یک روز بیشتر کش بدهد.
در شریف یک شبکه حداقل دو سه ساله خرج شد. در اوین شبکه بیش از ده ساله خود را سوزاندند. عبدالحمید در بلوچستان سرمایه ۳۰ ساله است. شبکه نفوذی در صدا وسیما خیلی قدیمی بود. ولی برایشان مهم نیست. دسترسی ها را می سوزانند و شبکه ها را قربانی می کنند چون کابوسی بدتر از خاموش شدن شعله آشوب برایشان قابل تصور نیست.
قبلا نوشتم که موساد در هفته های اول موقعیت جامعه ایران را انقلابی ارزیابی کرده بود. اکنون کمی ارزیابی را تصحیح کرده. می گویند ایران در 'آغاز' شکل گیری وضعیت انقلابی است.
طراحی این است که مستقل از هزینه، خیابان فعال بماند. تنها راه تحقق این هدف برای طرف طراح، وارد کردن نظام به 'چرخه خشونت افزایشی' است.این بازی را جمهوری اسلامی از همان ساعت نخست خوانده بود. تا امروز جمهوری اسلامی در مقابل سنگین ترین فشارها برای برخورد شدیدتر مقاومت کرده است.
فقط در همین دو روز ۷ نیروی نظامی و امنیتی به شهادت رسیده اند. استفاده از ظرفیت انتظامی در خیابان، صرفا در حد پراکندن تجمعات برای جلوگیری از رخ دادن فجایع امنیتی است. استعداد امنیتی اصلی کلافه است که تا کی باید صبر کند.
از حیث تکنیکی و تاکتیکی شاید نقدهای جدی به مهارت های ضد اغتشاش وارد باشد اما از جهت راهبردی نظام عمدا به سمت سرکوب حرکت نکرده و نخواهد کرد. تصمیم گیران می دانند که باید شهید بدهند اما کسی نباید کشته شود. برای مردانی که کالجبل الراسخ چهل سال جنگیده اند خیلی سخت است. ولی خب این جنگ را هم باید بجنگند و این یکی قانون خودش را دارد.
در این روزها من از نزدیک دیده ام ذهن سیستم بیش از آنکه درگیر سرکوب باشد، درگیر اصلاحاتی است که باید بکند. بحث های بسیار پر حرارتی در جریان است که بخشی از جامعه دیده نشده و باید بشود. بدون یک برنامه اجتماعی، تدبیر امنیتی عقیم می ماند.
از حیث شناختی هم در واقع با یک فیلم کارگردانی شده مواجهیم. در واقع خبری نیست. آشوب درست و درمانی هم نیست چه رسد به انقلاب. صحنه هایی خلق می شود فقط برای اینکه ویدئوهایی از آن وایرال شود. طرف طراح امیدوار است نهایتا مردم تصمیم بگیرند بازیگر این تئاتر بشوند. منتها مردم فقط موبایل که نمی بینند. خیابان هم می روند و مشاهده شکاف عمیق میان نهاده شناختی و داده فیزیکی به آنها می گوید یک جای این کار می لنگد. حتی بسیار معترضان کمتر آشوب می کنند.
شیوه فعلی طرف طراح را ناگزیر به سمت خشونت بیشتر خواهد بود. چاره ای ندارد. انقلاب که نشده، ولی زخم باید زده شود. ضمن اینکه ویدئو لازم دارند و ماشین تحریک مردم بیکار بماند، می میرد. همچنان امیدوارند سیستم یک جا کنترلش را از دست بدهد و احساساتی شود. اما نخواهد شد. پیام رهبر انقلاب برای شهدای شاه چراغ یا تصمیم شورای تامین سیستان درباره فرماندهی انتظامی زاهدان را ببینید. دل، گرم ولی ذهن سرد است.
نهایتا طرف طراح می داند ایران ایستادن و تماشا کردن یا خوردن و پاسخ ندادن بلد نیست. یک جایی معادله منطقه ای و بلکه جهانی خواهد شد. در نقطه ای از مسیر قرار نداریم که بتوان به عقب برگشت.
@mohammadi61
May 11