eitaa logo
مهندسی فرهنگی .راهبردها .راهکارها
376 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
295 فایل
• أُحِبُّ الصّالحينَ و لَستُ مِنهم || لَعَلَّ اللهُ أن يرزُقني صلاحًا •
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼 گريه_ی_محتضر ✍جوان عابدى هنگام مرگ، خانواده خود را ديد كه گرد او حلقه زده اند و گريه مى كنند. پس رو به پدرش كرد و گفت: اى پدر، چرا گريه مى كنى؟ گفت: پسرم فراق تو و تنهائى خود را بياد مى آورم اشك از ديدگانم جارى مى شود. خطاب به مادرش گفت: مادرم، تو چرا گريه مى كنى؟ گفت: گريه من به خاطر غم فقدان تو است. عمرى من و پدرت زحمت كشيديم كه عصاى دوران پيرى ما باشى، اكنون از ميان ما مى روى و ما را تنها مى گذارى. پس به همسرش گفت: چه چيزى ترا به گريه وا داشته است؟ گفت: اينكه نيكى ترا از دست مى دهم و به غير تو نيازمند مى شوم. آنگاه از فرزندانش پرسيد: شما چرا مى گرييد؟ گفتند: به خاطر يتيمى و خوارى پس از تو. پس جوان عابد به آنان نگريست و گريست. خانواده اش پرسيدند: تو چرا گريه مى كنى؟ پاسخ داد: شما براى خودتان مى گرييد، من هم بر خود مى گريم. آيا چه كسى براى سفر طولانى كه در پيش دارم مى گريد؟ چه كسى به خاطر كمى زاد و توشه من اشك مى ريزد؟ چه كسى براى من در آن خانه خاكى و تنگ و تاريك قبر گريان است؟ چه كسى براى بدى اعمال و سوءحساب من مى نالد.؟ آيا در ميان شما كه عزيزترين افراد نسبت به من هستيد، و من نيز عزيزترين افراد نسبت به شما هستم، كسى هست كه براى وقوف من در مقابل پروردگار براى رسيدگى اعمال بگريد؟ اين بگفت، و آهى جانكاه كشيد و بمرد. 📚کتاب اثنی عشریه، ص٢۶٠ ‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/1801519111Cba7e16497a
نقل زَمَخشَری ست كه روزی ابولهب یك سنگریزه جانب احمد روانه كرد ریگی - به طول و عرض نخود- در كَفَش گرفت از روی كین، نبی خدا را نشانه كرد تبّت یدا أبی لهب از آسمان رسید فوراً لهیب خشم الهی زبانه كرد فرمود: هر دو دست وی از تن بریده باد نفرین بر آنكه این عمل ظالمانه كرد یك دست او فقط به كمین نبی نشست خشم خدا به دست دگر هم كمانه كرد با این حساب، كیفر اهل سقیفه چیست؟؟ حق كسی كه حمله بر این آستانه كرد؟ قرآن اگر هنوز می آمد چه می نوشت؟ در وصف آنكه خون به دل " اهل خانه" كرد با مصطفى نكرد در آنجا ابولهب با فاطمه هرآنچه كه اهل زمانه كرد دشمن ، تقاص لات و هبل را ازو گرفت كار علی و باغ فدك را بهانه كرد با هر دو دست، بست و شكست و كشید و كشت جان بتول را هدف تازیانه كرد "آتش به آشیانه ی مرغی نمی زنند" نفرین بر آن كه شعله در این آشیانه كرد الله علیها https://eitaa.com/joinchat/1801519111Cba7e16497a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠مدیریت فرهنگی 💠 📌عرفان روح حاکم به برنامه های فردی زندگی و سیستمها و ساختارهای اجتماعی برای ایجاد احساس حضور خدا در فرد و جامعه عرفان فرهنگ سازهست .ساختارسازاست .عرفان ارائه راهبرد می‌دهد. ✅سلسله جلسات اخلاق عرفانی حضرت آیت الله حاج سیدمحمدصادق حسینی طهرانی مدظله العالی 🔽در کانال: مهندسی فرهنگی .راهبردهاوراهکار 💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 https://eitaa.com/joinchat/1801519111Cba7e16497a
1_1361150187.mp3
26.9M
💠عرفان مهندسی_فرهنگی💠 🎙بیانات حضرت آیة الله حسینی طهرانی مدظله‌العالی 🔊در نماز باید به خدا توجه کرد تا تقرب به پروردگار حاصل شود؛ بشرط آنکه این توجه از اول نماز تا آخر آن باشد. 🔸اگر می‌خواهید به خدا تقرب پیدا کنید؛ شبها را بگذارید برای خدا، از تک تک ساعات آن استفاده کنید و تقرب بخدا حاصل کنید... 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 https://eitaa.com/joinchat/1801519111Cba7e16497a 🆔 @nooremojarrad_com
1_1342708881.mp3
4.53M
🎙سخنرانی استاد خسروپناه درباره: سایبر جهت رونمایی کتاب الهیات سایبر علی رضا قائمی نیا در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ۱۵آذر ۱۴۰۰ مصنوعی https://eitaa.com/joinchat/1801519111Cba7e16497a
انتشار نامه تکان‌دهنده شهید سلیمانی به فرزندش؛ هرگز نمی‌خواستم نظامی شوم. شهید قاسم سلیمانی در نامه‌ی خود به فرزندش که برای نخستین بار منتشر شده است از چگونگی انتخاب شغل خود می‌گوید. متن نامه شهید حاج قاسم سلیمانی به فرزندش «بسم الله الرحمن الرحیم آیا این آخرین سفر من است یا تقدیرم چیز دیگری است که هر چه باشد در رضایش راضی‌ام. در این سفر برای تو می نویسم تا در دلتنگی‌های بدون من یادگاری برایت باشد. شاید هم حرف به درد بخوری در آن یافتی که به کارت آید. هر بار که ســفر را آغاز می‌کنم احساس می کنم دیگر نمی بینمتان. بارها در طول مســیر چهره‌های پر از محبتتان را یکی یکی جلوی چشمانم مجسم کرده‌ام و بارها قطرات اشکی به یادتان ریخته‌ام. دلتنگتان شده‌ام، به خدا ســپردمتان. اگر چه کمتر فرصت ابراز محبت یافته‌ام و نتوانستم آن عشق درونی خودم را به شما برسانم. اما عزیزم هرگز دیده‌ای کسی جلوی آیینه خود را ببیند و به چشمان خود بگوید دوستتان دارم، کمتر اتفاق می‌افتد اما چشمانش برایش باارزشترینند. شما چشمان منید. چه بر زبان بیاورم و چه نیاورم برایم عزیزید. بیش از بیست سال است که شما را همیشه نگران دارم و خداوند تقدیر کرده این جان پایان نپذیرد و شما همیشه خواب خوف ببینید. دخترم هر چه در این عالم فکر می کنم و کرده‌ام که بتوانم کار دیگری بکنم تا شما را کمتر نگران کنم، دیدم نمی توانم و این به دلیل علاقه‌ی من به نظامی‌گری نبوده و نیست. به دلیل شغل هم نبوده و نخواهد بود. به دلیل اجبار یا اصرار کسی نبوده است و نیست. نه دخترم من هرگز حاضر نیستم به خاطر شغل، مسئولیت، اصرار یا اجبار حتی یک لحظه شما را نگران کنم، چه برسد به حذف یا گریاندن شما. من دیدم هرکس در این عالم راهی برای خود انتخاب کرده است یکی علم می‌آموزد و دیگری علم می‌آموزاند. یکی تجارت می کند کسی دیگر زراعت می کند و میلیون‌ها راه یا بهتر است بگویم به عدد هر انسان یک راه وجود دارد و هر کس راهی را برای خود برگزیده است. من دیدم چه راهی را می بایست انتخاب کنم. با خود اندیشیدم و چند موضوع را مرور کردم و از خود پرسیدم اولا طول این راه چقدر است انتهای آن‌ها کجاست، فرصت من چقدر است. و اساساً مقصد من چیست. دیدم من موقتم و همه موقت هستند. چند روزی می مانند و می روند. بعضی‌ها چند سال برخی‌ها ده سال اما کمتر کسی به یک ‌صد سال می رسد. اما همه می روند و همه موقتند. دیدم تجارت بکنم عاقبت آن عبارت است از مقداری سکه براق شده و چند خانه و چند ماشین. اما آن‌ها هیچ تأثیری بر سرنوشت من در این مسیر ندارد. فکر کردم برای شــما زندگی کنم دیدم برایم خیلی مهم‌اید و ارزشمندید به طوری که اگر به شما درد برسد همه‌ی وجودم را درد فرا می‌گیرد. اگر بر شما مشکلی وارد شود من خودم را در میان شــعله‌های آتش می بینم. اگر شما روزی ترکم کنید بند بند وجودم فرو می ریزد. اما دیدم چگونه می توانم حلال این خوف و نگرانی‌هایم باشم. دیدم من باید به کسی متصل شوم که این مهم مرا علاج کند و او جز خدا نیست. این ارزش و گنجی که شما گل‌های وجودم هســتید با ثروت و قدرت قابل حفظ کردن نیست. وگرنه باید ثروتمندان و قدرتمندان از مــردن خود جلوگیــری کنند و یا ثروت و قدرتشــان مانع مرض‌های صعب‌العلاجشان شود و از در بسترافتادگی جلوگیری نماید. من خدا را انتخاب کرده ام و راه او را. اولین بار است که به این جمله اعتراف می‌کنــم؛ هرگز نمی خواســتم نظامی شــوم، هرگز از مدرج شــدن خوشــم نمی‌آمد. من کلمه‌ی زیبای قاسم را که از دهان پاک آن بسیجی پاسدار شهید برمی خاست بر هیچ منصبی ترجیح نمی دهم. دوست داشتم و دارم قاسم بدون پسوند یا پیشوندی باشم. لذا وصیت کردم روی قبرم فقط بنویسید سرباز قاسم، آن هم نه قاسم سلیمانی که گنده‌گویی است و بار خورجین را سنگین می کند. عزیزم از خدا خواستم همه‌ی شریان‌های وجودم را و همه‌ی مویرگهایم را مملو از عشق به خودش کند. وجودم را لبریز از عشق خودش کند. این راه را انتخاب نکردم که آدم بکشم، تو میدانی من قادر به دیدن بریدن سر مرغی هم نیستم. من اگر سلاح به دست گرفته‌ام برای ایستادن در مقابل آدمکشان است نه برای آدم کشتن. خود را سرباز در خانه هر مسلمانی می بینم که در معرض خطر است و دوست دارم خداوند این قدرت را به من بدهد که بتوانم از تمام مظلومان عالم دفاع کنم. نه برای اسلام عزیز جان بدهم که جانم قابل آن را ندارد، نه برای شیعه‌ی مظلوم که ناقابلتر از آنم، نه نه... بلکه برای آن طفل وحشت‌زده بی‌پناهی که هیچ ملجأیی برایش نیست، برای آن زن بچه‌به‌سینه چسبانده هراسان و برای آن آواره در حال فرار و تعقیب، که خطی خون پشت سر خود بر جای گذاشته است می جنگم. عزیزم من متعلق به آن سپاهی هستم که نمی خوابد و نباید بخوابد. تا دیگران در آرامش بخوابند. بگذار آرامش من فدای آرامش آنان بشود و بخوابند. دختر عزیزم شما در خانه من در امان و با عزت و افتخار زندگی می