رویِ دستانِ پدر ، حرملہ سیرابَش ڪرد
مادرش غمزده از خیمه ، تَماشا مےڪرد
『 رُوضَةُ الحُسيݧ 』
بس ڪن رباب حرملہ بیدار مے شود سهمت دوباره خنده انتظار مے شود
ترسم ڪہ نیزه دار ڪمے جا به جا شود
از روی نیز راس عزیزت رها شود