#عاشقانه_دو_مدافع
#قسمت_بیست_و_دوم
سجادیه اخمو و خشن و ترسناک،جلوی من انقدر آروم و مهربون بود.
بهش خیره شده بودم غرق تو افکار خودم بودم
که متوجه شدم داره دستشو جلوی صورتم تکون میده صدام میکنه
- خانم محمدی
به خودم اومدم
هاااا چییییی بله
یه لحظه نگاهمون بهم گره خورد
انگار همو تازه دیده بودیم
چند دقیقه خیره با تعجب به هم نگاه میکردیم
_ چه چشمایی داشت...
_ چشمای مشکی با مژه های بلند،با ته ریشی که چهرشو جذاب تر کرده
بود
چرا تا حالا ندیده بودم خوب معلومه چون تو چشام نگاه نمیکرد
سجادی به چی خیره شده بود
فقط خودش میدونست
احساس کردم دوسش دارم،به این زودی.
با صدای آقایی به خودمون اومدیم
آقاچیز دیگه ای میل ندارید
از خجالت سرمونو انداختیم پایین
لپام قرمز شده بود دلم میخواست زمین دهن باز کنه من برم توش
سجادی هم دست کمی از من نداشت
مرد خندید و رو به سجادی گفت نامزد هستید
سجادی اخمی کردو گفت نخیر آقا بفرمایید.
همون طور که سرمون پایین بود مشغول خوردن آب هویج شدیم
گوشیم زنگ خورد
مریم بود یعنی چیکار داشت
جواب دادم:
الو سالم
- سلااااااام عروس خانم بی معرفت چه خبر
- اقا داماد خوبه؟
- کجای بحثید؟
- تاریخ عقد و اینام که مشخص شده دیگه
- وای حاالا من چی بپوشم خدا بگم چیکارت نکنه اسماء همه ی کارات
هول هولکیه....ماشاالااا نفس کم نمیورد.
جلوی سجادی نمیتونستم چیزی بگم
یه لبخند نمایشی زدم و گفتم:
مریم جان بعدا خودم باهات تماس میگیرم فعال...
- إ اسماء وایسا قطع نکن...
گوشیو قطع کردم
انقد بلند حرف میزد که سجادی صداشو شنیده بود و داشت میخندید
از خندش خندم گرفت
سوار ماشین شدیم مونده بودیم کجا باید بریم
سجادی دستش رو گذاشت روفرمون و پووووووفی کرد و گفت:
خوب ایندفعه شما بگید کجا بریم
- به نظرم یه پارکی جایی حرفامونو بزنیم
باشه چشم ....
روبروی یه پارک وایساد...
- وای خدای من اینجا که...اینجا همون پارکیه که با رامین.....
_ وای خدا چرا اومد اینجا ...دوباره خاطرات لعنتی...دوباره یاد آوری گذشته
ایکه ازش متنفرم ...
- خدایا کمکم کن
از ماشین پیاده شد
اما من از جام تکون نخوردم
چند دقیقه منتظر موند. وقتی دید من پیاده نمیشم سرشو آورد داخل
ماشین و گفت:
پیاده نمیشید
نگاهش نمیکردم
دوباره تکرار کرد.
خانم محمدی
پیاده نمیشید
بازم هیچ عکس العملی نشون ندادم
اومد، داخل ماشین نشست وبا نگرانی صدام کرد:
- خانم محمدی خانم محمدی
- اسماء خانم
سرمو برگردوندم طرفش
بله
- نگران شدم چرا جواب نمیدید
معذرت میخوام متوجه نشدم
با تعجب نگاهم میکرد.
- اینجا رو دوست ندارید؟
میخواید بریم جای دیگه
سرمو به نشونه ی نه تکون دادم و گفتم:
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
#بِسمِ_اللهِ_القاصِمِ_الجَبارین
السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
#شادی_روح_شهدا_صلوات
29.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
『 #خبر_رسانی 💬』
3نفر از شهدای امشب حزبالله که توسط ارتش تروریست پرور ترکیه به شهادت رسیدند
پ.ن: امشب ترکیه به مقر نیروهای همپیمان جبهه مقاومت از جمله حزب الله لبنان و نیروهای ویژه فاطميون حمله کرده است و تعدادی از عزیزانمان را به شهادت رساند/منتظر پاسخ سنگین جبهه مقاومت هستیم
#تروریست_عثمانی
『 #شهیدانه 💔 』
سید علی زنجانی به شهیدان مدافع حرم پیوست
«سید علی زنجانی»، طلبه ایرانی مدافع حرم شب گذشته در حملات هوایی به مواضع نیروهای مقاومت در استان ادلب سوریه به شهادت رسید.
『 • #امام_شناسے • 』
『 • #جلسہ_بیست_وسوم • 』
『امیرالمومنین علے علیہ السلام 』
✅جنگ احزاب
جنگ احزاب، چنانڪہ از نامش پیداست، نبردے بود ڪہ در آن تمام قبائل و گروهـهـاے مختلف دشمنان اسلام براے ڪوبیدن «اسلام جوان »متحد شدہ بودند.بعضے از مورخان نفرات سپاہ «ڪفر»را در این جنگ بیش از دہ هـزار نفر نوشتہ اند، در حالے ڪہ تعداد مسلمانان از سہ هـزار نفر تجاوز نمے ڪرد.
سران قریش ڪہ فرماندهـے این سپاہ را بہ عهـدہ داشتند،با توجہ بہ نفرات و تجهـیزات جنگے فراوان خود،نقشہ جنگ را چنان طراحے ڪردہ بودند ڪہ بہ خیال خود با این یورش،مسلمانان را بڪلے نابود سازند و براے هـمیشہ از دست محمد صلے اللہ علیہ و آلہ و سلم و پیروان او آسودہ شوند!.زمانے ڪہ گزارش تحرڪ قریش بہ اطلاع پیامبر اسلام رسید،حضرت شوراے نظامے تشڪیل داد.در این شورا،سلمان پیشنهـاد ڪرد ڪہ در قسمتهـاے نفوذ پذیر اطراف مدینہ خندقے ڪندہ شود ڪہ مانع عبور و تهـاجم دشمن بہ شهـر گردد.این پیشنهـاد تصویب شد و ظرف چند روز با هـمت و تلاش مسلمانان خندق آمادہ گردید;خندقے ڪہ پهـناے آن بہ قدرے بود ڪہ سواران دشمن نمے توانستند از آن با پرش بگذرند،و عمق آن نیز بہ اندازہ اے بود ڪہ اگر ڪسے وارد آن مے شد،بہ آسانے نمے توانست بیرون بیاید.
『 • #امام_شناسے • 』
『 • #جلسہ_بیست_وچهارم • 』
『امیرالمومنین علے علیہ السلام 』
سپاہ قدرتمند شرڪ با هـمڪارے یهـود از راہ رسید.آنان تصور مے ڪردند ڪہ مانند گذشتہ در بیابانهـاے اطراف مدینہ با مسلمانان روبرو خواهـند شد،ولے این بار اثرے از آنان در بیرون شهـر ندیدہ و بہ پیشروے خود ادامہ دادند و بہ دروازہ شهـر رسیدند و مشاهـدہ خندقے ژرف و عریض در نقاط نفوذپذیر مدینهـ،آنان را حیرت زدہ ساخت زیرا استفادہ از خندق در جنگهـاے عرب بے سابقہ بود. ناگزیر از آن سوے خندق شهـر را محاصرہ ڪردند.محاصرہ مدینہ مطابق بعضے از روایات حدود یڪ ماہ بہ طول انجامید.سربازان قریش هـر وقت بہ فڪر عبور از خندق مے افتادند،با مقاومت مسلمانان و پاسداران خندق ڪہ با فاصلہ هـاے ڪوتاهـے در سنگرهـاے دفاع موضع گرفتہ بودند،روبرو مے شدند و سپاہ اسلام هـر نوع اندیشہ تجاوز را با تیراندازے و پرتاب سنگ پاسخ مے گفت.تیراندازے از هـر دو طرف روز و شب ادامہ داشت و هـیچ یڪ از طرفین بر دیگرے پیروز نمے شد.
از طرف دیگر،محاصرہ مدینہ توسط چنین لشگرے انبوهـ،روحیہ بسیارے از مسلمانان را بشدت تضعیف ڪرد بویژہ آنڪہ خبر پیمان شڪنے قبیلہ یهـودے «بنے قریظہ »نیز فاش شد و معلوم گردید ڪہ این قبیلہ بہ بت پرستان قول دادہ اند ڪہ بہ محض عبور آنان از خندق،اینان نیز از این سوے خندق از پشت جبهـہ بہ مسلمانان حملہ ڪنند.