🔘🔸🔘🔸🔘🔸🔘
💠تفسیر زیارت عاشورا
⬅️قسمت نهم
📖«اَلسّلامُ ﻋَﻠَﯿْﮏَ ﯾﺎ اَﺑﺎ عَبْدِﷲِ» به این کلمه ی (یا) اگر دقت کنید در فرهنگ عرب برای صدا زدن هر چیز دور و نزدیکی به کار می رود. وقتی می خواهیم برای امام حسین (ع) بکار ببریم اگر بگوییم برای یک چیز دور است یعنی تقریبا شبیه سوره ی بقره؛ «اﻟﻢ، ذَٰﻟِﻚَ اﻟْﻜِﺘَﺎبُ ﻻَ رَﻳْﺐ..» چرا «ذَٰلِكَ» می گوید؟! در زبان عربی «ذَٰلِكَ» یعنی آن، «تِلكَ» یعنی این.
⚠️اینجا یک نکته ای پیش می آید؛ قرآن که در دست من و کنار من است یعنی دارم می خوانم، پس چرا با اینکه نزدیک و پیش من است اینجا خدا صفت «ذَٰلِكَ» دور را برای قرآن بکار می برد؟ مفسرین اینطور نقل می کنند قرآن آن قدر از لحاظ معنوی و از لحاظ روحانی در درجه ی بسیار بالایی است که عقل و درک ما به فهم آن نمی رسد یعنی خیلی از لحاظ معرفتی ما نسبت به قرآن دور هستیم از این لحاظ تعبیر «ذَٰلِكَ» را برای قرآن بکار می برد.
👌همین طور برای کلمه ی «یا اَبا عَبْدِالله» اگر بخواهیم صفت دور بکار ببریم می توانیم از این تفسیر استفاده کنیم که امام حسین (ع) به عنوان خلیفه ی خدا به عنوان حجت خدا، کسی که انسان کاملی است آن قدر از لحاظ معنوی و از لحاظ روحانی در درجه ی بالایی قرار دارد که فهم و درک ما برای اینکه بتوانیم به معرفت امام حسین برسیم نخواهد رسید و خیلی از این لحاظ دور و عقب هستیم به همین خاطر صفت (یا) به معنی دور را می گیریم.
🔹اما اگر معنی نزدیک را هم بگیریم باز هم می شود یعنی در آداب زیارت اهل بیت فرق نمی کند زیارت هر امامی باشد آیت الله بهجت می فرمایند؛ در باب آداب زیارت، اهم (مهمترین) آداب این است که شما بدانید بین حیات معصومین (زنده بودن) و مرگ آنها هیچ تفاوتی نیست. وقتی به حرم امام رضا (ع) می روید آن اذن دخولی که می خوانید می گویید یا امام رضا شهادت می دهم که کلام من را می شنوید و سلام من را جواب می دهید و ناظر هستید.
👈اینجا هم همان است ای زائر «اَباعَبْدِالله» وقتی می خواهید امام حسین (ع) را زیارت بکنید حواستان جمع باشد که امام حسین شهید شده اش با زنده اش هیچ فرقی ندارد و هر دو یکی هستند و حاضر و ناظر بر عمل هستند. پس اگر (یا) را معنی نزدیک هم بگیریم همین تفسیر را می توانیم بگوییم که امام حسین به ما نزدیک است.
🔹 ادامه دارد ...
🎤استاد احسان عبادی
#شرح_و_تفسیر_زیارت_عاشورا 9
🔘🔸🔘🔸🔘🔸🔘
===================
🔘🔸🔘🔸🔘🔸🔘
💠تفسیر زیارت عاشورا
⬅️قسمت دهم
☝️چرا به امام حسین «یا اَبا عَبْدِالله» می گویند دلیلش چیست؟! کنیه در فرهنگ عرب پوشاننده ی اسم است یعنی بیشتر از کنیه استفاده می کنند اگر بخواهند کسی را مدح و ستایش بکنند و یا بر عکس کسی را مذمت بکنند بیشتر از این بحث کنیه استفاده می کنند. مثلا در رابطه با اینکه چرا کنیه ی رسول الله (ص) ابوالقاسم بوده و طبق برخی از روایات کنیه امام زمان هم است.. (اهل بیت وقتی پیش آنها می رفتند و سوالی که از ایشان می شد را می خواستند جواب بدهند در حد فهم آن طرف جواب می دادند مثلا یک چیز معرفتی مهم را به یک آدم ساده نمی گفتند).
💢طرف پیش امام رضا رفت و گفت برای چه به پیغمبر ابوالقاسم می گویند؟ امام رضا (ع) در حد فهم طرف جواب داد که پیغمبر فرزند کوچکی به نام قاسم داشت و از دنیا رفت به همین خاطر ابوالقاسم می گفتند. گفت آقا از این بیشتر هم بلد هستی بگویی من یک چیز بالاتر و بیشتر می خواهم جواب را برای من بازتر کن؟ گفت بله. طبق روایات.. ″کتاب زیارت امیرالمومنین- ج۴، ص۵۷۰″
👈به امیرالمومنین (ع) که می رسد، می گوید «السَّلامُ عَلَیْكَ یَا قَسِیمَ الجَنَّةِ وَ النَّار» سلام بر تو ای کسی که تقسیم کننده ی بهشت و جهنم هستی. پس حضرت علی قاسم است یعنی تقسیم کننده. چون طبق روایات ما پیغمبر (ص) پدر تمام امت است و از طرفی امیرالمومنین (ع) هم عضوی از این امت است یا به تعبیر دیگر پیغمبر از کودکی امیرالمومنین را بزرگ کرد پس در حقیقت پدر معنوی امیرالمومنین می شود. این ابوالقاسم می شود پدر معنوی حضرت علی (این تفسیر کامل تر).
📌یکی از بزرگان نکته ای را می گوید راویی خیلی هم زرنگ نبود که به همین تفسیر امام رضا (ع) راضی شد اگر باز اصرار می کرد و ادامه می داد امام رضا حتی چیزهای بالاتر را هم به این او راجع به لقب ابوالقاسم می گفت.
👌در رابطه با زیارت عاشورا گفتیم که حدیث قدسی است یعنی از ناحیه ی خدا صادر شده. الفاظش را هم خود خدا گفته است «اَبا عَبْدِالله» را هم خداوند متعال به امام حسین (ع) گفته است. برای چه خداوند چنین لقبی به حضرت داده است؟ ″کتاب بحار - ج۴۴، ص۲۵۰″ اسماء می گوید پیغمبر (ص) وقتی که امام حسین هفت روزه بود خواست ایشان را پیش شان ببرم. وقتی نوزاد را نزد ایشان بردم پیغمبر نوزاد هفت روزه را به کنیه ی اباعبدالله صدا زد.
⚠️اما دلایلی که چرا امام حسین را اباعبدالله می گوییم؟ برخی از مفسرین چند دلیل را مطرح کرده اند که ۳ دلیل عمده تر و کامل تر است:👇
1⃣-امام حسین فرزندی به نام عبدالله داشت که به علی اصغر (ع) معروف بود. این را از زیارت ناحیه ی مقدسه می گوییم (زیارت ناحیه ی مقدسه از طرف امام زمان (عج) در وصف امام حسین گفته شده است) در ناحیه ی مقدسه امام زمان درباره ی حضرت علی اصغر اینطور می گوید «السَّلامُ عَلی عَبدِالله بنِ الحُسَین الطِّفلِ الرَّضیع» طبق این قرینه طفل شیرخوار امام حسین در کربلا فقط علی اصغر بود و طبق این تعبیر از ناحیه ی مقدسه عبدالله اسم علی اصغر بود که به علی اصغر معروف تر است. (این تفسیر ساده و ابتدایی است)
2⃣-عبدالله یعنی بنده ی خدا، این تفسیر دوم ناشی از شدت عبودیت و بندگی امام حسین (ع) است. می گویند در روز عاشور این قدر امام حسین زیبا عبادت می کرد که همه به او غبطه می خوردند. عباداتی که امام حسین داشت بعد از جدش و پدرش و برادرش امام حسن (ع) هیچ امام دیگری نداشت. در عرب رسم است کنیه هم می خواهند بدهند به آن صفت مشهور طرف کنیه می دهند.
👈مثلا طرف اسمش یک چیز دیگر است ولی آدم خیلی بخشنده ای است به همین خاطر به او ابوالجواد می گویند چون خیلی بخشنده است. یا لقب ابوتراب (پدر خاک) که پیغمبر (ص) به حضرت علی داد، پیغمبر به دیدن حضرت علی رفته بود، حضرت علی را دید که زیر درختی روی خاک نشسته است پیغمبر ایشان را بیدار کردند و خاکش را تکان داد و گفت برخیز که تو ابوتراب هستی. این کنیه ها اینطوری است.
🔰مثلا اباصالح که به امام زمان (عج) می گویند، گفتیم لفظ اباصالح را در هیچ روایتی خشک و خالی به عنوان لقب حضرت نگفته اند، همه جا اباصالح المهدی گفته اند یعنی اباصالح به تنهایی جایی به عنوان صفت امام زمان گفته نشده است. یقینا امام زمان فرزندی به نام صالح ندارند اما چون پدر همه صلح ها، صمیمیت ها و آرامش ها و نیکی هاست از این لحاظ اباصالح می گویند. پس یعنی امام حسین این قدر غرق در خدا هستید این قدر بندگی خدا را به زیبایی می کنید که این کنیه ی ابا عبدالله را خدا به تو داده است.
🔹 ادامه دارد ...
🎤استاد احسان عبادی
#شرح_و_تفسیر_زیارت_عاشورا 10
🔘🔸🔘🔸🔘🔸🔘
===================
وقایع روز ششم محرم سال 61 هجری
در این روز "حبیب بن مظاهر اسدی" به امام حسین علیهالسلام عرض كرد: یابن رسول اللّه! در این نزدیكی طائفه ای از بنی اسد سكونت دارند كه اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم.
1. در این روز عبیداللّه بن زیاد نامهای برای عمر بن سعد فرستاد كه: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز كردهام. توجه داشته باش كه هر روز و هر شب گزارش كار تو را برای من ميفرستند.
2. در این روز "حبیب بن مظاهر اسدی" به امام حسین علیهالسلام عرض كرد: یابن رسول اللّه! در این نزدیكی طائفه ای از بنی اسد سكونت دارند كه اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم.
امام علیهالسلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آوردهام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت ميكنم، او یارانی دارد كه هر یك از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود. عمر بن سعد او را با لشكری انبوه محاصره كرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت مينمایم... .
در این هنگام مردی از بنياسد كه او را "عبداللّه بن بشیر" مينامیدند برخاست و گفت: من اولین كسی هستم كه این دعوت را اجابت ميكنم و سپس رجزی حماسی خواند:
قَدْ عَلِمَ الْقَومُ اِذ تَواكلوُا وَاَحْجَمَ الْفُرْسانُ تَثاقَلُوا
اَنِّی شجاعٌ بَطَلٌ مُقاتِلٌ كَاَنَّنِی لَیثُ عَرِینٍ باسِلٌ
"حقیقتا این گروه آگاهند ـ در هنگامی كه آماده پیكار شوند و هنگامی كه سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، ـ كه من [رزمندهای] شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشه ام."
سپس مردان قبیله كه تعدادشان به 90 نفر ميرسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیهالسلام حركت كردند. در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه كرد و او مردی بنام "ازْرَق" را با 400 سوار به سویشان فرستاد. آنان در میان راه با یكدیگر درگیر شدند، در حالی كه فاصله چندانی با امام حسین علیهالسلام نداشتند. هنگامی كه یاران بنياسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریكی شب پراكنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود كوچ كردند كه مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد.
حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیهالسلام آمد و جریان را بازگو كرد. امام علیهالسلام فرمودند: "لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ"
محرم
شهادت قاسم بن الحسن بن علی (ع)
سهيل سر زده گفتي مگر ز سمت يمن
رخ چو ماه تمام و قدي چو سرو چمن
نمود در بر خود پيرهن به شكل كفن
ز برج خيمه برآمد چو قاسم بن حسن
ز خيمگاه به ميدان كين روان گرديد
گرفت تيغ عدو سوز را به كف چون هلال
قاسم بن الحسين عليه السلام به عزم جهاد قدم به سوي معركه نهاد، چون حضرت سيدالشهداء عليه السلام نظرش بر فرزند برادر افتاد كه جان گرامي بر كف دست نهاده آهنگ ميدان كرده، بيتواني پيش شد و دست به گردن قاسم درآورد و او را در بر كشيد و هر دو تن چندان بگريستند كه در روايت وارد شده حَتّي غٌشِي عَلَيْهِما، پس قاسم گريست و دست و پاي عم خود را چندان بوسيد تا اذن حاصل نمود، پس جناب قاسم عليه السلام به ميدان آمد در حالي كه اشكش به صورت جاري بود و ميفرمود:
سِبْطِ النَّبِيّ الْمُصْطَفي الْمُؤْتَمِن
بَيْنَ اُناسٍ لاسُقُوا صَوْبَ المَزنِ
اِنْ تَنْكرُوٌني فَانَا اْبنُ الْحَسَنِ
هذا حُسَيْنٌ كَالْاَسيرالْمُرْتَهَن
پس كارزار سختي نمود و به آن صغر سن و خردسالي سي و پنج تن را به درك فرستاد. حميد بن مسلم گفته كه من در ميان لشكر عمر سعد بودم پسري ديدم كه به ميدان آمده گويا صورتش پاره ماه است و پيراهن و ازاري در برداشت و نعليني در پا داشت كه بند يكي از آنها گيسخته شده بود و من فراموش نميكنم كه بند نعلين چپش بود، عمرو بن سعد ازدي گفت: به خدا سوگند كه من بر اين پسر حمله ميكنم و او را به قتل ميرسانم، گفتم سبحان الله اين چه اراده است كه نمودهاي؟ اين جماعت كه دور او را احاطه كردهاند از براي كفايت امر او بس است ديگر ترا چه لازم است كه خود را در خون او شريك كني؟ گفت به خدا قسم كه از اين انديشه برنگردم، پس اسب برانگيخت و رو برنگردانيد تا آنگاه كه شمشيري بر فرق آن مظلوم زد و سر او شكافت پس قاسم به صورت بر روي زمين افتاد و فرياد برداشت كه يا عماه چون صداي قاسم به گوش حضرت امام حسين عليه السلام رسيد تعجيل كرد مانند عقابي كه از بلندي به زير آمد صفها را شكافت و مانند شير غضبناك حمله بر لشكر كرد تا به عمرو (لعين) قاتل جناب قاسم رسيد، پس تيغي حواله آن ملعون نمود، عمرو دست خود را پيش داد حضرت دست او را از مرفق جدا كرد پس آن ملعون صيحه عظيمي زد. لشكر كوفه جنبش كردند و حمله آوردند تا مگر عمرو را از چنگ امام عليه السلام بربايند همينكه هجوم آوردند بدن او پامال سم ستوران گشت و كشته شد. پس چون گرد و غبار معركه فرو نشست ديدند امام عليه السلام بالاي سر قاسم است و آن جوان در حال جان كندنست و پاي به زمين ميسايد و عزم پرواز به اعلي عليين دارد و حضرت ميفرمايد سوگند با خداي كه دشوار است بر عم تو كه او را بخواني و اجابت نتواند و اگر اجابت كند اعانت نتواند و اگر اعانت كند ترا سودي نبخشد، دور باشند از رحمت خدا جماعتي كه ترا كشتند. هذا يَوْم وَاللهِ كَثُرَواتِرُهُ وَ قَلَّ ناصِرُهُ.
آنگاه قاسم را از خاك برداشت و در بر كشيد و سينه او را به سينه خود چسبانيد و به سوي سراپرده روان گشت در حالي كه پاهاي قاسم در زمين كشيده ميشد. پس او را برد در نزد پسرش علي بن الحسين عليه السلام در ميان كشتگان اهلبيت خود جاي داد، آنگاه گفت بارالها تو آگاهي كه اين جماعت مار ا دعوت كردند كه ياري ما كنند اكنون دست از نصرت ما برداشته و با دشمن ما يار شدند، اي داور دادخواه اين جماعت را نابود ساز و ايشان را هلاك كن و پراكنده گردان و يكتن از ايشان را باقي مگذار، و مغفرت و آمرزش خود را هرگز شامل حال ايشان مگردان.
آنگاه فرمود اي عموزادگان من صبر نمائيد اي اهلبيت من شكيبائي كنيد و بدانيد بعد از اين روزخواري و خذلان هرگز نخواهيد ديد.
مخفي نماند كه قصه دامادي جناب قاسم عليه السلام در كربلا و تزويج او فاطه بنت الحسين (ع) را صحت ندارد چه آنكه در كتب معتبره به نظر نرسيده و به علاوه آنكه حضرت امام حسين عليه السلام را دو دختر بوده چنانكه در كتب معتبره ذكر شده، يكي سكينه كه شيخ طبرسي فرمود: سيدالشهداء عليه السلام او را تزويج عبدالله كرده بود و پيش از آنكه زفاف حاصل شود عبدالله شهيد گرديد. و ديگر فاطمه كه زوجه حسن مثني بوده كه در كربلا حاضر بود چنانكه در احوال امام حسين عليه السلام به آن اشاره شده، و اگر استناداً به اخبار غير معتبره گفته شود كه جناب امام حسين عليه السلام را فاطمه ديگر بوده گوئيم كه او فاطمه صغري است و در مدينه بوده و او را نتوان با قاسم بن حسن عليهماالسلام بست و الله تعالي العالم.
شيخ اجل محدث متتبع ماهر ثقه الاسلام آقاي حاج ميرزا حسين نوري نور الله مرقده در كتاب لؤلؤ و مرجان فرموده و به مقتضاي تمام كتب معتمده سالفه مولفه در فن حديث و انساب و سير نتوان براي حضرت سيدالشهداء عليه السلام دختر قابل تزويج بيشوهري پيدا كرد كه اين قضيه قطع نظر از صحت و قسم آن به حسب نقل و قوعش ممكن باشد. اما قصه زبيده و شهربانو و قاسم ثاني در خاك ري و اطراف آن كه در السنه عوام دائر شده، پس از آن خيالات واهيه است كه بايد در پشت كتاب رموز حمزه و ساير كتابهاي معجوله نوشت، و شواهد كذب بودن آن بسيار است، و تمام علماي انساب متفقند كه قاسم بن الحسن (ع) عقب ندارد انتهي كلامع رفع مقامه.
بعضي از ارباب مقاتل گفتهاند كه بعد از شهادت جناب قاسم عليه السلام بيرون شد به سوي ميدان عبدالله بن الحسن عليه السلام و رجز خواند:
ضْرغامُ اجامٍ وَ لَيْثٌ قَسْوَرَه
اَكيلُكُمْ بِالسًّيْفِ كَيْلَ السَّنْدَرَهِ
اِنْ تُنْكِرُوني فَانَا ابْنُ حَيْدَرَه
عَلَي الاَعادي مِثْلَ ريحٍ صَرْصَرَهٍ
و حمله كرد و چهارده تن را به خاك هلاك افكند، پس هاني بن ثبيت خضرمي بر وي تاخت و او را مقتول ساخت پس صورتش سياه گشت. و ابوالفرج گفته كه حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام فرموده كه حرمله بن كاهل اسدي او را به قتل رسانيد.
مؤلف گويد: كه مقتل عبدالله را در ضمن مقتل جناب امام حسين عليه السلام ايراد خواهيم كرد انشاءالله تعالي.
و ابوبكر بن الحسن (ع) كه مادرش ام ولد بوده و با جناب قاسم عليه السلام برادر پدر مادري بود، عبدالله بن عقبه غنوي او را به قتل رسانيد. و از حضرت باقر عليه السلام مرويست كه عقيه غنوي او را شهيد كرد، و سليمان بن قته اشاره به او نمود در اين شعر:
وَ في اَسَدٍ اُخْري تُعَدُّو تُذْكَرُ
وَ عِنْدَ غَنِيّ قَطْرَه مِنْ دِمائِنا
منبع: کتاب منتهی الامال اثر حاج شیخ عبّاس قمی
همه اصحاب و یاران امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا به شهادت رسیدند
فقط برای بزرگداشت مقام هر یک از شهدای کربلا هر روز را بنام یکی از یاران نامیده اند...