eitaa logo
🌷محبان صاحب الزمان(عج)🌷
882 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
529 ویدیو
241 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴حکمتهای نهج البلاغه🌴 (حکمت 8) قسمت اول وَ قالَ (علیه السلامُ): اعْجَبُوا لِهَذَا الْإِنْسَانِ يَنْظُرُ بِشَحْمٍ وَ يَتَكَلَّمُ بِلَحْمٍ وَ يَسْمَعُ بِعَظْمٍ وَ يَتَنَفَّسُ مِنْ خَرْمٍ. ✅ ترجمه: امام علی علیه السلام فرمود: از این انسان، شگفتی نمایید، با پاره اى «پى» نگاه میکند، و با «قطعه گوشتی» سخن مى گويد، و با «استخوانی» مى شنود، و از «شكافى» نفس مى كشد.* -------------------------- ✅ کلمات: ♦️اِعجَبُوا:شگفتی نمایید ، تعجب نمایید. (فعل امر حاضراست از:عَجِبَ یَعجَبُ عَجَباً) ♦️لِ: بمعنای"از"، یا بمعنای "برای". ( ازحروف جرّ است.) ♦️هذا: این. ه : حرف تنبیه و توجه دادن است. ♦️ذا: اسم اشاره به مذکر حاضر است.) ♦️الانسان: انسان، بشر، آدمی. (انسان یا از ریشه "ن س ی" است بر وزن "اِفعان" بمعنای فراموشی. زیرا انسان در گذر زمان، حوادث و وقایع را فراموش می کند، ویا از ریشه "ا ن س" است بر وزن فِعلان که در این صورت یا بمعنای الفت گرفتن است زیرا انسان موجودی اجتماعی است وبا همنوع خویش الفت می گیرد،و یا بمعنای دیدن و رؤیت کردن است در مقابل جن که مستور است.) ♦️یَنظُرُ: نگاه می کند - می بیند. (فعل مضارع است. نَظَرَ یَنظُرُ نَظَراً.) ♦️بِ: باء در بشحم و بلحم و بعظم برای استعانت است. مانند باء در کتبت بالقلم،یعنی بوسیله قلم نوشتم. ♦️شَحْم:اسم است، بمعنای پيه يا چربى گوشت. ♦️وَ : و (واو در مواضع سه گانه حرف ربط و عطف است. وبرای مطلق جمع است، بدون افاده ترتیب و مهلت. برخلاف فاء عاطفه که در آن ترتیب وجود دارد، وبخلاف ثُمَّ عاطفه که در آن ترتیب ومهلت وجود دارد.) ♦️یَتَکَلَّمُ: سخن می گوید. (فعل مضارع است از: تَکَلَّمَ یَتَکَلَّمُ تَکَلُّماً) ♦️لَحْم: اسم است، به معنای گوشت . ♦️یَسمَعُ : می شنود. (فعل مضارع است از: سَمِعَ یَسمَعُ سَمعاً) ♦️عَظْم: اسم است به معنی استخوان. ♦️یتنفس: نفس می کشد. (فعل مضارع است از: تَنَفَّسَ یَتَنَفَّسُ تَنَفُّساً.) ♦️مِن: از. (حرف جَرّ است.) ♦️خَرْم:اسم است به معنای سوراخ، شکاف. ------------------------- ✅ بیان: ♦️ شگفتى هاى خلقت انسان: امام علی(علیه السلام) در این سخن حکمت آمیز خود اشارات لطیفى به عظمت آفرینش انسان و تدبیر عظیم خداوند در خلقت بشر مى کند وبر این معنا تکیه می کند که یکى از ویژگى هاى خلقت خداوند توانا خَلق عضوهای کوچک شگفت آور در انسان است. وبه چهارمورد از شگفتى هاى آفرینش انسان اشاره مى کند: ♦️۱-چشم: نخست مى فرماید: «از این انسان اظهار شگفتی کنید که با یک قطعه پیه مى بیند»; "اعْجَبُوا لِهَذَا الاِْنْسَانِ یَنْظُرُ بِشَحْم". مى دانیم بافت هاى بدن انسان عمدتا از گوشتی تشکیل شده که استخوان ها آن را برپا مى دارد; ولى چشم در واقع یک قطعه پیه شفاف است که ساختمان بسیار عجیب و دقیقى دارد واز هفت طبقه که روى هم قرار گرفته اند و سه ماده سیال و شفّاف که در میان آنها قرار دارند تشکیل شده و یک دنیا نظم و حساب بر آن حاکم است. بگونه ای که دقیق ترین وسایل فیلم بردارى قدرت چشم را ندارند، زیرا بدون این که نیاز به این داشته باشد که فیلمى در آن بگذارند اغلب، هفتاد یا هشتاد سال کار فیلم بردارى خود را انجام مى دهد و تمام فیلم هاى او سه بعدى است و در آنِ واحد مى تواند خود را بر دُور و نزدیک منطبق سازد و در جهات چهارگانه با سرعت حرکت مى کند بى آنکه نیاز به تنظیم کردن داشته باشد. از عجایب چشم این که به طور خودکار خود را براى عکس بردارى از صحنه هاى مختلف آماده مى کند; در جایى که نور زیاد باشد مردمک چشم به سرعت تنگ مى شود تا نور کمترى وارد شود نه چشم آسیب ببیند و نه عکس بردارى خراب شود. و در جایى که کم باشد مردمک چشم فراخ مى شود تا نور بیشترى را وارد چشم کند. به هنگام عکس بردارى از صحنه هاى دور و نزدیک عدسى چشم به وسیله عضلاتِ بسیار ظریفى که در اطراف آن قرار دارد گاه کشیده مى شود تا صحنه هاى دور را کاملاً تصویر بردارى کند و گاه رها مى شود تا عدسى قطور گشته و براى صحنه هاى نزدیک آماده باشد. بسیار شده است که ناگهان در شب تاریک چراغ ها خاموش مى شود، وقتى به اطراف نگاه مى کنیم هیچ چیز را نمى بینیم; ولى پس از چند لحظه چشم خود را بر آن تطبیق مى کند و کم کم اشیاى اطراف خود را مى بینیم و راه رفت و آمد خود را پیدا مى کنیم. از شگفتى هاى دیگر این که همه ذراتِ چشم موجودات زنده اى هستند و باید تغذیه شوند و تغذیه از طریق خون صورت مى گیرد و اگر خون به همان شکلى که وارد اعضا مى شود وارد چشم بشود همه جا در نظر ما تاریک مى گردد ولى آفریدگار جهان پیش از آنکه خون وارد یاخته هاى چشم شود آن را چنان تصفیه و زلال مى سازد که کمترین رنگى از خود نشان نمى دهد. از دیگر عجایب چشم این است که دائماً به وسیله چشمه هاى بسیار کوچکِ اشک و حرکت پلک ها نرم و مرطوب نگهدارى مى شود که اگر
نباشد، چشم می خشکد و کارآیى خود را از دست می  دهد. چشمه هاى اشک این آب زلال را تدریجاً روى چشم مى فرستد و از مجراى دیگرى که به منزله فاضلاب است عبور مى کند و به داخل حلق مى ریزد و به هنگام گریه فعالیت این چشمه ها به صورت خودکار فزونى مى یابد. اشک چشم از بیش از بیست ماده ترکیب شده که براى تغذیه چشم و شست و شو و ضد عفونى کردن آن کاملاً مؤثر است و اگر بشر بتواند ماده اى مانند اشک چشم بسازد به گفته بعضى یک غذاى کامل مقوى خواهد بود و اشک هاى مصنوعى که امروز ساخته اند هیچ کدام به پاى اشک چشم نمى رسند. شگفتى هاى ساختمان چشم بیش از آن است که در یک کتاب بگنجد. و از اینجا به عظمت کلام امیر المومنین(ع) در این سخن حکیمانه مى توان پى برد که  فرمود: «انسان با یک قطعه چربى"کوچک این همه صحنه ها را" می ببیند». قرآن مجید نیز در سوره بلد (آیات ۸و ۹) به آفرینش چشم  و زبان ولب در مسئله خدا شناسى اشاره کرده و می  فرماید: «(أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ وَلِساناً وَشَفَتَینِ ); آیا براى او" یعنی انسان" دو چشم ویک زبان و دو لب قرار ندادیم؟». پایان قسمت اول استاد یوسف شیخ رحمت الله علیه ‌‌‌
🌴حکمتهای نهج البلاغه🌴 (حکمت 8: قسمت دوم) ✅ دنباله بیانِ شگفتى هاى خلقت انسان: ۲- زبان: آن گاه امام علی علیه السلام دومین شگفتى وجود انسان را بیان می فرماید :《وَیَتَکَلَّمُ بِلَحْم: وبا قطعه گوشتی سخن می گوید.》 با این که سخن گفتن براى ما کار بسیار ساده اى به نظر مى رسد که حتى از کودکى با آن آشنا بوده ایم ولى اگر دقّت کنیم، کار بسیار پیچیده اى است. به هنگام اداى یک جمله زبان باید به سرعت روى مخارج متعدد حروف بچرخد و مخرج لازم را مثلا براى حرف «ز» انتخاب کند و بلافاصله به سراغ حرف «ب» برود و آنگاه آرام بگیرد و اجازه دهد حرف «الف» از فضاى دهان پخش شود. بلافاصله روى مخرج «نون» قرار گیرد تا واژه زبان تلفظ شود. حال فکر کنید براى خواندن یک مقاله یا بیان یک سخنرانى، این زبان چه جولانى باید در درون دهان داشته باشد که مسلسل وار جاى خود را تغییر دهد که اگر دیر بجنبد کلمه غلطى بر زبان جارى مى شود. و جالب این است که چنان این جابجایى عادت انسان مى شود که گویى به صورت خودکار در آمده است. انسان مى تواند هر حادثه ازعالم هستى را با همین قطعه گوشت بسیار ساده ادا کند. قابل توجه این که صدها وبلکه هزاران زبان و گویش براى تکلم در دنیا وجود دارد و همه انسانها می توانند با حرکات زبان، مقاصد خود را بیان کنند. از آنجا که اگر این زبان دائماً تر و تازه نباشد نمى تواند چنین حرکات سریعى از خود نشان بدهد خداوند چشمه هایی جوشان در زیر زبان و دهان انسان قرار داده است که مرتباً بزاق تراوش مى کنند و زبان را نرم و فعال نگه مى دارند. بدین جهت به هنگام تشنگى شدید و کم شدن آب دهان، مشاهده می کنید که انسان به زحمت سخن مى گوید. نکته مهم در مسئله سخن گفتن این است که مطالبى را که انسان مى خواهد براى دیگران بیان کند نخست به صورت کلى در روح و مغزش حاضر مى کندو بعد کلمات را براى اداى آن انتخاب مى نماید. سپس به زبان فرمان می دهد تا با استفاده از مخارج حروف، کلمات را تنظیم کند و سپس جمله ها را آماده سازد تا دیگران از مقاصد دورنى او آگاه شوند. حال فکر کنید یک کودک پنج ساله شیرین زبان هنگامى که مى خواهد سخن بگوید تمام این مراحل پیچیده و بسیار حساس را طى مى کند تا مقصود خود را به دیگران برساند. پایان قسمت دوم استاد یوسف شیخ رحمت الله علیه 🌏 مجتمع اهل البیت علیهم السلام
🌴حکمتهای نهج البلاغه🌴 (حکمت 8 : قسمت سوم) ❇️۳- حس شنوایی  امام علی علیه السلام در  سومین جمله از این سخن حکیمانه،در بیان شگفتی حسّ شنوایى انسان می  فرماید: «وَیَسْمَعُ بِعَظْم؛ و با استخوانی می شنود. در تفسیر «عظم: استخوان» بسیارى از شارحان نهج البلاغه به واسطه عدم آشنایى با تشریح بدن انسان و یا عدم پیشرفت این علم در عصرخود، دچار مشکل شده  اند. در حالى که در عصر جدید که این علم پیشرفت کرده است ما به خوبى منظور امام علی(علیه السلام) را می فهمیم؛امواج صوتى از مجارى گوش وارد شده و در آن پیچ و خم، تعدیل مى شود. سپس به پرده گوش مى رسد. در پشت این پرده دو استخوان ظریف به نام استخوان هاى چکشى و سندانى وجود دارد که بى شباهت به چکش و سندان نیست. دسته استخوان چکشى به پرده صماخ متکى است و از ارتعاش آن به حرکت در مى آید. "دانشمندان مى گویند: علاوه بر دو استخوان چکشى و سندانى، استخوان دیگرى به نام استخوان رکابى نیز هست که آن نیز نقش مؤثرى در شنوایى دارد." این دو استخوان به حرکت در مى آیند.و عصبى که در پشت آنهاست، از این حرکت متأثر شده، پیام را به مغز منتقل مى کند. و انسان، کلمات و حروفى را که دریافته و با آنچه قبلاً آموخته تطبیق مى دهد. و مفاهیم سخنان را درمى یابد. و گاه زیر و بمِ ارتعاشِ صوتى و شدت و ضعفِ آن، پیام هاى خاصى با خود همراه دارد که آن را نیز درک مى کند.مثلاً پیامى که با یک ناله ممتد و یا یک فریاد بلند همراه است، از طریق این مجرا و این استخوان به درون روح و جان انسان منتقل مى شود. این نکته نیز حائز اهمّیّت است که بخش مهمى از تعادل بدن انسان به هنگام ایستادن و راه رفتن، به وسیله گوش تأمین مى شود، لذا بعضى از بیماری  هاى گوش سبب مى شود که انسان حالت سرگیجه به خود بگیرد و قدرت بر حفظ تعادل خویش نداشته باشد. ❇️۴- مجرای تنفس و حس بویائی: امام علی(علیه السلام) در چهارمین جمله که آخرین فراز این گفتار حکیمانه است مى فرماید: «و (شگفتا  که) انسان از شکافى تنفس مى کند»; (وَیَتَنَفَّسُ مِنْ خَرْم). منظور از شکاف، همان شکاف دوگانه بینى است که نفس کشیدن انسان غالباً در بیدارى و خواب به وسیله آن انجام مى شود. هرچند گاه به وسیله دهان نیز تنفس می کند مى کند; ولى دهان مجراى اصلى نیست و تنفس از طریق دهان، گاه آثار نامطلوبى دارد; مخصوصاً در هواى سرد ممکن است به ریه ها آسیب برساند. در حالى که از طریق بینى هواى سرد تدریجاً گرم مى شود و به داخل ریه ها مى رسد. شایان توجه این که این شکاف داراى موهایى است که گرد و غبار را مى گیرند و در مایه لزجى که از بالا ترشح مى شود، به صورت آب بینى در می آیند تا انسان بتواند آن را به خارج منتقل کند. همچنین خداوند در این شکاف ساده یکى از مهم ترین حواس انسان یعنى حس بویایى را خلق کرده که یکی از ابزاری است که انسان مى تواند خود را از خطرات حفظ کند یا مطلوب خود را به دست آورد. همان گونه که در زبان، حس ذائقه و چشیدن را قرار داده است که بازرس و مراقب بسیار خوبى جهت تشخیص غذاهاى سالم از ناسالم است. خداى متعال وسعت این شکاف را دقیقاً به اندازه نیاز براى تنفس قرار داده است; اگر تنگ تر بود انسان به تنگى نفس دچار مى شد و اگر گشادتر بود ممکن بود فزونى هوا به ریه آسیب برساند. پایان حکمت هشتم استاد یوسف شیخ رحمت الله علیه 🌏 مجتمع اهل البیت علیهم السلام
🌴حکمتهای نهج البلاغه🌴 (حکمت 9) وَ قَالَ (علیه السلام): إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْيَا عَلَى أَحَدٍ، أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَيْرِهِ، وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ، سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِه. ✅ ترجمه: امام علی علیه السلام فرمود: هنگامی که دنيا به كسى روى آورد، نيكى هاى ديگران را به او عاريت دهد، و چون از او روى گرداند خوبى هاى او را "نيز" از او سلب می کند. ----------------------------- تذکر: مطالبی که در بخش کلمات، بین دو پرانتز نوشته می‌شود جهت مطالعه آشنایان به ادبیات عرب است. ✅ کلمات: ♦️اذا: زمانی که، هنگامی که. (اذا ظرف زمان مستقبل است و متضمن معنای شرط است. و هرگاه بر فعل ماضی داخل شود معنی ماضی را به مستقبل تبدیل می‌کند.) ♦️اقبَلت: روی آورد. ( اقبَل یُقبِلُ اِقبال فهو مُقبِل) ♦️ الدُّنیا: نزدیک تر، این واژه مقابل آخرت است. (دنا منه و الیه- یدنو- دُنُوَّاً فهو الدَّانی. دنیا افعل التفضیل و مونث است و مذکرش الادنی است). ♦️علی: بر ( علی از حروف جرّ است.) ♦️أَحَد: یک، یکی  (أَحَد: المؤنث إِحدى،/ الجمع آحَاد. «احدُهم»: يكى از آنها.) ♦️اعارت: عاریت می دهد او را. ( اعار- یعیر- اعارةً) ♦️هُ: او را. (هُ ضمیر متصل منصوب و مفرد مدکر غائب است.) ♦️مَحَاسِن: جمعِ (حُسْن) است، خوبیها، زيبائيها، صفات نيك. ♦️غَيْر/ الجمع أَغْيار: ديگرى، ديگران. (واژه غیر، اسمی است که غالباً به مابعد خود اضافه می‌شود و وصف نکره ومعرفه واقع می شود، زیرا هیچگاه از ابهام بیرون نمی آید.) ♦️أَدْبَرَت: پشت کرد -روی برگرداند. (أَدْبَرَ- یُدبِرُ- اِدبار) ♦️عنه: از او. (عنه، جار ومجرور است.) ♦️سَلَبَت: سلب می کند، می رباید. (سَلَبتُهُ ثوبَه سَلباً، مِن بابِ قَتَلَ: أخذتُ الثوبَ منه، فهو سليب ومسلوب. المصباح المنیر للفیومی.) ♦️ نفسِه: خودش. (النفس أنثى أن أريد بها الروح. وإن أريد الشخص فمذكر، وجمعها أنفس ونفوس. مجع البحرین للطریحی)
امام علی علیه السلام در اين سخن عبرت آموز، به دگرگونى حال مردم در برابر کسانى که دنيا به آنها روى مى آورد يا روی گردان می شود اشاره کرده مى فرمايد: «هنگامى که دنيا به کسى روى آورد نيکى هاى ديگران را به او عاريت مى دهد و هنگامى که دنيا به کسى پشت نماید، نيکى هاى آن شخص را نيز از او سلب مى کند»; (إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْيَا عَلَى أَحَد أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَيْرِهِ، وَإِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِهِ). اين يک واقعيت است که شواهدتاريخى فراوانی دارد; هنگامى که انسان هايى چه در امر حکومت و سياست و چه در امور اجتماعى و اقتصادى و چه در علوم و دانش ها مشهور و معروف مى شدند، بسيارى از کارهاى خوبى را که ديگران انجام داده بودند به آنها نسبت مى دادند. و بعکس هنگامی که به هر دلیلی آن شهرت از آنها سلب می شد، فضیلت های واقعی آنها را نیز انکار می کردند. ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه مى نویسد: بسيارى از اشعار خوب را ديده ايم که چون گوينده اش ناشناخته بود از او نفى مى کردند و به افراد مشهور در شعر نسبت مى دادند، بلکه کتاب هايى در فنون و علوم از اشخاص غير مشهور وجود داشته که آن را به صاحبان نبوغ و شهرت نسبت داده اند. نيز اشاره به داستان «جعفر برمکى» مى کند که در آن زمان که مورد قبول «هارون الرشيد» بود و اسم و شهرتش در همه جا پيچيده بود، هارون او را در کياست، سخاوت، فصاحت و مانند آن از برترين هاى روزگار مى شمرد; در فصاحت برتر از «قُسّ بن ساعده»، در سياست بالاتر از «عمر بن خطاب»، در جمال زيباتر از «مصعب بن زبير»، در عفت پاکدامن تر از يوسف و..." در حالی که در بسیاری از این صفات غلوّ می کرد و دروغ و دَغَل می بافت.ولى هنگامى که نظرش درباره او تغييرکرد. حتی صفاتى را هم که جعفر داشت مورد انکار قرار داد.(1) چرا چنين است؟ دليل آن چند چيز است: نخست اين که متملقان، مداحان، صاحبان زر و زور وتصویر و ... براى رسيدن به اهداف خویش، دروغ هاى زيادى به هم مى بافند و به آنها نسبت مى دهند و زبان به زبان نقل مى شود، کم کم اقشار ساده لوح باور می کنند که واقعيتى در کار است و به عکس، افراد و صنوف مذکور، بخت برگشتگانی را که دنیا به آنان پشت میکند، و نسبت به آنها حسادت وکینه دارند و به هنگام شهرت و قدرت آنها نمى توانند چيزى درباره آنها بگويند وقتى قدرتشان از دست رفت هر نسبت ناروايى را به آنان مى دهند و فضائل شان را نفی می کنند. مضافاً بر که يکى از صفاتى که در بسيارى از افراد به طور طبيعى ديده مى شود قهرمان سازى است; سعى دارند کسانى را به عنوان قهرمان در فنون و علوم و مسائل مختلف به جهان عرضه کنند و همين امر سبب مى شود که محاسن ديگران را به حساب آنان بگذارند. به يقين يک جمعيت مؤمن و سالم و با انصاف از اين افراط وتفریطها بر کنارند واقبال و ادبار دنيا نسبت به افراد در نظر آنها تأثيرگذار نيست. هميشه حق را می بینند، حق را مى گويندو تنها از حق طرفدارى مى کنند. استاد یوسف شیخ رحمت الله علیه --------------------------- ❇️ پانویس: (1). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۱۸، ص ۱۸. (2). سند این حکمت: صاحب کتاب مصادر نهج البلاغه از «مسعودى» نقل مى کند: «ضرار بن ضمرة» که از یاران نزدیک على(علیه السلام) بود روزى بر معاویه وارد شد. معاویه از او خواست تا اوصاف على(علیه السلام) را برایش شرح دهد او نیز اوصافى از آن حضرت را بر شمرد (همان چیزى که در حکمت 77 خواهد آمد) آن گاه معاویه گفت: بیشتر بگو. او نیز جمله هاى دیگرى درباره آن حضرت نقل کرد از جمله گفت: «وَسَمِعْتُهُ یَقُولُ ذاتَ یَوْم إنَّ هذِهِ الدُّنْیا إذا أقْبَلَتْ...»[مسعودى قبل از سیّد رضى مى زیسته است] بعد از سیّد رضى نیز قاضى قضاعى در کتاب دستور معالم الحکم و آمُدى در غررالحکم و نویسنده الآداب در کتاب خود این جمله را با تفاوت هایى نقل کرده اند"که نشان مى دهد از منبع دیگرى گرفته اند".(مصادر نهج البلاغه، ج ۴، ص ۱۱ و ۱۲). این حکمت در تحف العقول که قبل از نهج البلاغه تألیف شده است نیز با تفاوتى در ضمن کلمات قصارامام علی (علیه السلام) آمده است. (تحف العقول، ص ۳۸۲). 🌏 مجتمع اهل البیت علیهم السلام
🌴حکمتهای نهج البلاغه🌴 (ترجمه وشرح حکمت 10) قَالَ (علیه السلام): خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَكَوْا عَلَيْكُمْ، وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُمْ. ✅ ترجمه: امام علی علیه السلام فرمود: با مردم آنگونه معاشرت كنيد، كه اگر مُرديد بر شما بگریند، و اگر زنده مانديد، مشتاق دوستی و عطوفت به شما باشند. --------------------------- تذکر: مطالبی که در بخش کلمات، بین دو پرانتز نوشته شده است، جهت مطالعه آشنایان به ادبیات عرب است. ✅ کلمات: ♦️خالِطُوا: معاشرت کنید. (فعل امر است از باب مُفاعَله، مصدرش "مُخالَطة" است بمعنای معاشرت کردن. خَالَطَ یُخالِطُ مُخالَطَةً.) ♦️ النَّاسَ: مردم (ناس: اسم جمع است است مثل قوم و رهط. اسم جمع اسمی است که بر جمع دلالت می کند، ولی مفردی از جنس خود ندارد. برخی گفته اند؛ اصل الناس اُناس است و مفردش " اِنس" است، و این جمعی است نادر که با آوردن الف و لام بر سر آن فاء آن حذف شده است.) ♦️ مُخالَطة:معاشرت کردن. (این کلمه، مصدراست از باب مفاعلة. خالَطَ یُخالِطُ مُخالَطة) ♦️ِاِن: اگر (اِن:حرف شرط است و بر سر دو فعل در می آید که به اولی، فعل شرط. و به دومی جزای شرط گویند. هرگاه اِن بر فعل ماضی داخل شود معنای ماضی را به مسقبل تغییر می دهد. مثلا ضَرَبتَ یعنی زدی. اِن ضَرَبتَ یعنی اگر بزنی.) ♦️مُتُّم: مُردید. (مُتُّم: فعل ماضی وجمع مذکر حاضر است وبخاطر اینکه حرف شرط بر آن داخل شده معنای مستقبل پیدا کرده است. اِن مُتُّم یعنی اگر بمیرید.مصدرش مَوت است بمعنای مردن. ماتَ یَمُوتُ مَوتاً.) ♦️مَعَ: همراهِ، با (مَعَ: اسم است و مبنی بر فتح است و غالباً مضاف است. وبمعنای مَعِیَّت و همراهی است. مَعَها مضاف ومضاف الیها است ♦️ها: آن (ها: ضمیر متصل مجرور، و مفردمونث غائب است . ♦️بَکَوا: گریه کردند. ( بَکَوا:فعل ماضی است ولی بخاطر دخول حرف شرط بر آن، معنایش مسقبل شده است یعنی گریه کنند. مصدرش بُکَی و بُکاء است، بمعنای گریه کردن. بَکَی یَبکِی بُکیً و و بُکاءً.) ♦️علیکم : بر شما . (علیکم: جار ومجرور است ومتعلق است به بکوا. علی: حرف جر است، و برای استعلاء به کار میرود بمعنای بر، بالای. کُم: ضمیر متصل مجرور وجمع مذکر حاضر است بمعنای شما .) ♦️وَ: و ( واو: حرف عطف است وبرای جمع بین معطوف ومعطوف علیه به کار می‌رود. بدون افاده ترتیب ومهلت. برخلاف فاء وثُمَّ عاطفه که اولی مفید ترتیب وتعقیب ودومی مفید ترتیب ومهلت میباشد.) ♦️اِن: توضیحش گذشت. ♦️عِشتُم: زندگی کردید، زنده ماندید. (عِشتُم: فعل ماضی است و بخاطر اینکه حرف شرط بر آن، داخل شده معنایش مستقبل شده است بمعنای زندگی کنید. مصدرش عَيْش است بمعنای زندگى کردن. عاشَ یَعیشُ عَیشاً.) ♦️حَنُّوا:( عطوفت پیدا کردند، مشتاق شدند. ( حَنُّوا: فعل ماضی و جمع مذکر غائب است وبخاطر دخول حرف شرط بر آن، معنای مسقبل می دهد بمعنای عطوفت پیدا کنند، مشتاق شما شوند. مصدرش "حَنان" است بمعنای عطوفت، اشتیاق. حَنّ یَحِنُّ حَنَّةً و حَناناً.) ♦️اِلَیکُم: به شما، به سوی شما. ( الیکم: جار ومجرور است متعلق به حنوا. الی: حرف جر است وبمعنای انتهای غایت است. هرگاه " الی" بر ضمیر داخل شود، الفش تبدیل به یاء می‌شود مثل الیکم و الیه. ولی اگر بر اسم ظاهر داخل شود، الفش تبدیل نمی شود مثل علی زید. کُم:توضیح داده شد.)
‌‌‌‌‌‌ (ترجمه وشرح حکمت10) ✅ بیان: 🪴معاشرت نیکو بامردم وآثار وبرکات آن: اسلام دينى اجتماعى است. آيات قرآن و روايات، معصومین علیهم السلام به طور گسترده از معاشرت نیکو با مردم سخن گفته است، روايات در این باره متواتر است. کلام امام علی(عليه السلام) در اين حکمت نيز ناظر به همين موضوع است.مى فرمايد: «آن گونه با مردم معاشرت کنيد که اگر مُردید بر شما بگریند و اگر زنده ماندید، مشتاق به عطوفت و دوستی با شما باشند»؛ (خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَکَوْا عَلَيْکُمْ، وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْکُمْ). اشاره به اين که پيوند محبت و دوستى را از طريق برخورد خوب و نيکو و خدمت کردن به مردم آن چنان محکم کنيد که شما را به منزله نزديک ترين عزيزان خود بدانند؛ به گونه ای که اگر بمیرید، گرچه جای شما در ميان آن ها خالى است؛ ولى در دل، همواره به یاد شما باشند و به دليل محبت هايى که به آنها داشته اید، اشک بريزند و گریه کنند. و اگر زنده ماندید، پروانه وار گرد شما بچرخند و از معاشرت با شما لذت ببرند. در واقع امام علی(عليه السلام) در اين سخن، مسئله محبت و نيکى کردن به مردم را با دلالت التزامى بيان کرده است، زيرا اشک ريختن وگریه برفرض مرگ و عشق ورزيدن در صورت حيات شما، لازمه و نتیجه ی محبت و نیکی به مردم است. در حديثى از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) حسن معاشرت با مردم، نشانه اسلام شمرده شده است، آن رسول مهربانی فرمود: «أَحْسِنْ مُصَاحَبَةَ مَنْ صَاحَبَکَ تَکُنْ مُسْلِماً؛ با کسى که همنشين توست با نیکوئی مصاحبت کن که (اگر چنین کنی) مسلمان هستی».(1) همچنین در حديث ديگرى از اميرمؤمنان (عليه السلام) مى خوانيم: «صاحِبِ الاْخْوانَ بِالاْحْسانِ وَ تَغَمَّدْ ذُنُوبَهُمْ بِالْغُفْرانِ؛ با برادران خود به نیکی مصاحبت کن و بابخشودن آنان، از گناهشان در گذر».(2) امام صادق (عليه السلام) فرمود: «إِنَّهُ لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحْسِنْ صُحْبَةَ مَنْ صَحِبَهُ وَ مُرَافَقَةَ مَنْ رَافَقَه؛ بی تردید آن کس که با دوستان خود مصاحبتش را نیکو نکند.و با رفیقان خود، رفق ونرم خویی ننماید، از ما نيست».(3) اين سفارشات و دستورات موکَّد، نمونه هاى فراوان ديگرى نيز در روايات دارد. وهمچنین در آیاتی از قرآن خداوند مارا به مهربانی وگذشت و عطوفت دعوت کرده است.از باب نمونه خداوند در آیه ۳۴ سوره فُصِّلَت می فرماید: وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ۚ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ؛ نیکی و بدی یکسان نیستند؛ بدی را با نیکی دفع کن( پاسخ ده)، ناگهان (خواهی دید) کسی که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی صمیمی است! پایان حکمت دهم.(4) استاد یوسف شیخ رحمت الله علیه ------------------------- ❇️ پانویس: (1). بحارالانوار، ج ۶۶، ص ۳۶۸، ح ۴. (2). غررالحکم، ص ۴۱۵، ح ۹۴۸۶. (3). بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۱۶۱، ح ۲۱. (4). سند حکمت 10: شیخ صدوق ره پیش از سیّد رضى ره این حکمت را ضمن وصیتى که امیرالمؤمنین (علیه السلام) به فرزندش «محمد بن حنفیه» کرده است آورده و «سبط بن جوزى» که بعد از سیّد رضى ره مى زیسته آن را در کتاب تذکره خود با سند متصلى به «ابو حمزه ثمالى» ذکر کرده که نشان مى دهد آن را از جاى دیگر گرفته، زیرا سیّد رضى ره اشاره اى به سند این حدیث ننموده است. همچنین شیخ طوسى ره در کتاب امالى از امام باقر(علیه السلام) آن را نقل نموده و مى نویسد هنگامى که امیر مؤمنان(علیه السلام) در حال احتضار بود فرزندانش حسن و حسین(علیهماالسلام السلام) و محمد بن حنفیه ره و فرزندان خردسال خود را نیز دعوت نمود و وصیت هایى به آنها کرد و در آخرش جمله اى فرمود که شباهت با حکمت مورد بحث دارد و از آن نیز استفاده مى شود که شیخ طوسى ره آن را از منبع دیگرى به دست آورده است. (مصادر نهج البلاغه، ج ۴، ص ۱۲). 🌏 مجتمع اهل البیت علیهم السلام
(🌴حکمتهای نهج البلاغه🌴 (ترجمه و شرح حکمت 11) وَ قَالَ (علیه السلام): إِذَا قَدَرْتَ عَلَى عَدُوِّكَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُكْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَيْهِ. ترجمه: امام علی علیه السلام فرمود: اگر بر دشمنت قدرت يافتى، بخشودن او را شكرانه قدرت خود بر او قرار ده. ----------------------- تذکر: مطالبی که در بخش کلمات، بین دو پرانتز نوشته می شود، جهت مطالعه آشنایان به ادبیات عرب است. ✅ کلمات: ♦️اذا: زمانی که، هرگاه، هنگامی که. (اذا، ظرف زمان مستقبل است ومتضمن معنای شرط است. این کلمه برسر دو جمله در می آید که اولی را شرط ودومی را جزای شرط گویند.) ♦️قَدَرتَ: قدرت پیدا کردی، دست یافتی. ( قَدَرتَ: فعل ماضی و مفرد مذکر مخاطب است از ریشه ق د ر.) (قَدَرتُ على الشئِ - من باب ضَرَبَ : قويتُ عليه وتَمَكَّنتُ منه.والاسمُ القُدرةُ، والفاعلُ قدير وقادر. والشئُ مَقدور عليه).[المصباح المینر للفیومی. مجمع البحرین للطریحی] ♦️علی: بر، بالای. ( این کلمه از حروف جرّ است و مفید استعلاء میباشد.) ♦️عَدُوّ: دشمن. (این کلمه وصف است. جمعش اَعداء و جمع الجمع اَعادِی. ) ♦️کَ: تو. ( ضمیر متصل مجرور و مفرد مذکر مخاطب است.) ♦️فَ: پس (حرف عطف،و مفید ترتیب و تعقیب است.) ♦️اجعَل: قرار بده. ( فعل امر مفرد مذکر حاضر است. مصدرش جَعل است(هموزن اصل) بمعنای قرار دادن. جَعَلَ یَجعَلُ جَعلاً.) ♦️العَفو: بخشودن، گذشت کردن. (عَفو: مصدر است. عَفا یَعفُو عَفواً.) ♦️عن :از (حرف جر است و برای مجاوزه استعمال می شود. ♦️هُ:او (ضمیر متصل مجرور و مفرد مذکر غائب است. ) ♦️شُکراُ: تشکر، قدر دانی، شکرانه. شکر فقط زبانی نیست بلکه شکر عملی نیز داریم و در اینجا منظور شکر عملی است که همان عفو و گذشت است. (این کلمه،مصدر است. شَکَرَ یَشکُرُ شُکراً و شُکراناً.) ♦️لِ: ( حرف جرّ است) ♦️القُدرة: قدرت، توانایی. (توضیحش گذشت. رک قَدَرتَ.) ♦️علیه: بر او ( جار ومجرور است. وتوضیح دو کلمه "علی" و "ه" گذشت.) [1] ---------------- ❇️ پانویس: [1]- منابع بخش کلمات، کتب اصیل لغوی و کتب بزرگان نحو هستند. این منابع عبارتند از: ۱- صحاح اللغه، اسماعیل بن حماد الجوهری. ۲- المصباح المنیر، الفیومی. ۳-مجمع البحرین، الطریحی. ۴- مغنی اللبیب، ابن هشام الانصاری ۵-البهجة المرضیّة، جلال الدین السُّیوطِی. و...