امام علی علیه السلام در اين سخن عبرت آموز، به دگرگونى حال مردم در برابر کسانى که دنيا به آنها روى مى آورد يا روی گردان می شود اشاره کرده مى فرمايد: «هنگامى که دنيا به کسى روى آورد نيکى هاى ديگران را به او عاريت مى دهد و هنگامى که دنيا به کسى پشت نماید، نيکى هاى آن شخص را نيز از او سلب مى کند»; (إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْيَا عَلَى أَحَد أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَيْرِهِ، وَإِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِهِ).
اين يک واقعيت است که شواهدتاريخى فراوانی دارد; هنگامى که انسان هايى چه در امر حکومت و سياست و چه در امور اجتماعى و اقتصادى و چه در علوم و دانش ها مشهور و معروف مى شدند، بسيارى از کارهاى خوبى را که ديگران انجام داده بودند به آنها نسبت مى دادند. و بعکس هنگامی که به هر دلیلی آن شهرت از آنها سلب می شد، فضیلت های واقعی آنها را نیز انکار می کردند.
ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه مى نویسد: بسيارى از اشعار خوب را ديده ايم که چون گوينده اش ناشناخته بود از او نفى مى کردند و به افراد مشهور در شعر نسبت مى دادند، بلکه کتاب هايى در فنون و علوم از اشخاص غير مشهور وجود داشته که آن را به صاحبان نبوغ و شهرت نسبت داده اند.
نيز اشاره به داستان «جعفر برمکى» مى کند که در آن زمان که مورد قبول «هارون الرشيد» بود و اسم و شهرتش در همه جا پيچيده بود، هارون او را در کياست، سخاوت، فصاحت و مانند آن از برترين هاى روزگار مى شمرد; در فصاحت برتر از «قُسّ بن ساعده»، در سياست بالاتر از «عمر بن خطاب»، در جمال زيباتر از «مصعب بن زبير»، در عفت پاکدامن تر از يوسف و..."
در حالی که در بسیاری از این صفات غلوّ می کرد و دروغ و دَغَل می بافت.ولى هنگامى که نظرش درباره او تغييرکرد. حتی صفاتى را هم که جعفر داشت مورد انکار قرار داد.(1)
چرا چنين است؟ دليل آن چند چيز است:
نخست اين که متملقان، مداحان، صاحبان زر و زور وتصویر و ... براى رسيدن به اهداف خویش، دروغ هاى زيادى به هم مى بافند و به آنها نسبت مى دهند و زبان به زبان نقل مى شود، کم کم اقشار ساده لوح باور می کنند که واقعيتى در کار است و به عکس، افراد و صنوف مذکور، بخت برگشتگانی را که دنیا به آنان پشت میکند، و نسبت به آنها حسادت وکینه دارند و به هنگام شهرت و قدرت آنها نمى توانند چيزى درباره آنها بگويند وقتى قدرتشان از دست رفت هر نسبت ناروايى را به آنان مى دهند و فضائل شان را نفی می کنند.
مضافاً بر که يکى از صفاتى که در بسيارى از افراد به طور طبيعى ديده مى شود قهرمان سازى است; سعى دارند کسانى را به عنوان قهرمان در فنون و علوم و مسائل مختلف به جهان عرضه کنند و همين امر سبب مى شود که محاسن ديگران را به حساب آنان بگذارند.
به يقين يک جمعيت مؤمن و سالم و با انصاف از اين افراط وتفریطها بر کنارند واقبال و ادبار دنيا نسبت به افراد در نظر آنها تأثيرگذار نيست. هميشه حق را می بینند، حق را مى گويندو تنها از حق طرفدارى مى کنند.
استاد یوسف شیخ رحمت الله علیه
---------------------------
❇️ پانویس:
(1). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۱۸، ص ۱۸.
(2). سند این حکمت: صاحب کتاب مصادر نهج البلاغه از «مسعودى» نقل مى کند: «ضرار بن ضمرة» که از یاران نزدیک على(علیه السلام) بود روزى بر معاویه وارد شد. معاویه از او خواست تا اوصاف على(علیه السلام) را برایش شرح دهد او نیز اوصافى از آن حضرت را بر شمرد (همان چیزى که در حکمت 77 خواهد آمد) آن گاه معاویه گفت: بیشتر بگو. او نیز جمله هاى دیگرى درباره آن حضرت نقل کرد از جمله گفت: «وَسَمِعْتُهُ یَقُولُ ذاتَ یَوْم إنَّ هذِهِ الدُّنْیا إذا أقْبَلَتْ...»[مسعودى قبل از سیّد رضى مى زیسته است] بعد از سیّد رضى نیز قاضى قضاعى در کتاب دستور معالم الحکم و آمُدى در غررالحکم و نویسنده الآداب در کتاب خود این جمله را با تفاوت هایى نقل کرده اند"که نشان مى دهد از منبع دیگرى گرفته اند".(مصادر نهج البلاغه، ج ۴، ص ۱۱ و ۱۲).
این حکمت در تحف العقول که قبل از نهج البلاغه تألیف شده است نیز با تفاوتى در ضمن کلمات قصارامام علی (علیه السلام) آمده است. (تحف العقول، ص ۳۸۲).
🌏 مجتمع اهل البیت علیهم السلام
🌴حکمتهای نهج البلاغه🌴
(ترجمه وشرح حکمت 10)
قَالَ (علیه السلام): خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَكَوْا عَلَيْكُمْ، وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُمْ.
✅ ترجمه: امام علی علیه السلام فرمود: با مردم آنگونه معاشرت كنيد، كه اگر مُرديد بر شما بگریند، و اگر زنده مانديد، مشتاق دوستی و عطوفت به شما باشند.
---------------------------
تذکر: مطالبی که در بخش کلمات، بین دو پرانتز نوشته شده است، جهت مطالعه آشنایان به ادبیات عرب است.
✅ کلمات:
♦️خالِطُوا: معاشرت کنید.
(فعل امر است از باب مُفاعَله، مصدرش "مُخالَطة" است بمعنای معاشرت کردن. خَالَطَ یُخالِطُ مُخالَطَةً.)
♦️ النَّاسَ: مردم
(ناس: اسم جمع است است مثل قوم و رهط. اسم جمع اسمی است که بر جمع دلالت می کند، ولی مفردی از جنس خود ندارد. برخی گفته اند؛ اصل الناس اُناس است و مفردش " اِنس" است، و این جمعی است نادر که با آوردن الف و لام بر سر آن فاء آن حذف شده است.)
♦️ مُخالَطة:معاشرت کردن.
(این کلمه، مصدراست از باب مفاعلة. خالَطَ یُخالِطُ مُخالَطة)
♦️ِاِن: اگر
(اِن:حرف شرط است و بر سر دو فعل در می آید که به اولی، فعل شرط. و به دومی جزای شرط گویند. هرگاه اِن بر فعل ماضی داخل شود معنای ماضی را به مسقبل تغییر می دهد. مثلا ضَرَبتَ یعنی زدی. اِن ضَرَبتَ یعنی اگر بزنی.)
♦️مُتُّم: مُردید.
(مُتُّم: فعل ماضی وجمع مذکر حاضر است وبخاطر اینکه حرف شرط بر آن داخل شده معنای مستقبل پیدا کرده است. اِن مُتُّم یعنی اگر بمیرید.مصدرش مَوت است بمعنای مردن. ماتَ یَمُوتُ مَوتاً.)
♦️مَعَ: همراهِ، با
(مَعَ: اسم است و مبنی بر فتح است و غالباً مضاف است. وبمعنای مَعِیَّت و همراهی است. مَعَها مضاف ومضاف الیها است
♦️ها: آن
(ها: ضمیر متصل مجرور، و مفردمونث غائب است .
♦️بَکَوا: گریه کردند.
( بَکَوا:فعل ماضی است ولی بخاطر دخول حرف شرط بر آن، معنایش مسقبل شده است یعنی گریه کنند. مصدرش بُکَی و بُکاء است، بمعنای گریه کردن. بَکَی یَبکِی بُکیً و و بُکاءً.)
♦️علیکم : بر شما .
(علیکم: جار ومجرور است ومتعلق است به بکوا. علی: حرف جر است، و برای استعلاء به کار میرود بمعنای بر، بالای. کُم: ضمیر متصل مجرور وجمع مذکر حاضر است بمعنای شما .)
♦️وَ: و
( واو: حرف عطف است وبرای جمع بین معطوف ومعطوف علیه به کار میرود. بدون افاده ترتیب ومهلت. برخلاف فاء وثُمَّ عاطفه که اولی مفید ترتیب وتعقیب ودومی مفید ترتیب ومهلت میباشد.)
♦️اِن: توضیحش گذشت.
♦️عِشتُم: زندگی کردید، زنده ماندید.
(عِشتُم: فعل ماضی است و بخاطر اینکه حرف شرط بر آن، داخل شده معنایش مستقبل شده است بمعنای زندگی کنید.
مصدرش عَيْش است بمعنای زندگى کردن. عاشَ یَعیشُ عَیشاً.)
♦️حَنُّوا:( عطوفت پیدا کردند، مشتاق شدند.
( حَنُّوا: فعل ماضی و جمع مذکر غائب است وبخاطر دخول حرف شرط بر آن، معنای مسقبل می دهد بمعنای عطوفت پیدا کنند، مشتاق شما شوند. مصدرش "حَنان" است بمعنای عطوفت، اشتیاق. حَنّ یَحِنُّ حَنَّةً و حَناناً.)
♦️اِلَیکُم: به شما، به سوی شما.
( الیکم: جار ومجرور است متعلق به حنوا. الی: حرف جر است وبمعنای انتهای غایت است. هرگاه " الی" بر ضمیر داخل شود، الفش تبدیل به یاء میشود مثل الیکم و الیه. ولی اگر بر اسم ظاهر داخل شود، الفش تبدیل نمی شود مثل علی زید. کُم:توضیح داده شد.)
(ترجمه وشرح حکمت10)
✅ بیان:
🪴معاشرت نیکو بامردم وآثار وبرکات آن:
اسلام دينى اجتماعى است. آيات قرآن و روايات، معصومین علیهم السلام به طور گسترده از معاشرت نیکو با مردم سخن گفته است، روايات در این باره متواتر است. کلام امام علی(عليه السلام) در اين حکمت نيز ناظر به همين موضوع است.مى فرمايد: «آن گونه با مردم معاشرت کنيد که اگر مُردید بر شما بگریند و اگر زنده ماندید، مشتاق به عطوفت و دوستی با شما باشند»؛ (خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَکَوْا عَلَيْکُمْ، وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْکُمْ). اشاره به اين که پيوند محبت و دوستى را از طريق برخورد خوب و نيکو و خدمت کردن به مردم آن چنان محکم کنيد که شما را به منزله نزديک ترين عزيزان خود بدانند؛ به گونه ای که اگر بمیرید، گرچه جای شما در ميان آن ها خالى است؛ ولى در دل، همواره به یاد شما باشند و به دليل محبت هايى که به آنها داشته اید، اشک بريزند و گریه کنند. و اگر زنده ماندید، پروانه وار گرد شما بچرخند و از معاشرت با شما لذت ببرند.
در واقع امام علی(عليه السلام) در اين سخن، مسئله محبت و نيکى کردن به مردم را با دلالت التزامى بيان کرده است، زيرا اشک ريختن وگریه برفرض مرگ و عشق ورزيدن در صورت حيات شما، لازمه و نتیجه ی محبت و نیکی به مردم است.
در حديثى از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) حسن معاشرت با مردم، نشانه اسلام شمرده شده است،
آن رسول مهربانی فرمود: «أَحْسِنْ مُصَاحَبَةَ مَنْ صَاحَبَکَ تَکُنْ مُسْلِماً؛ با کسى که همنشين توست با نیکوئی مصاحبت کن که (اگر چنین کنی) مسلمان هستی».(1)
همچنین در حديث ديگرى از اميرمؤمنان (عليه السلام) مى خوانيم: «صاحِبِ الاْخْوانَ بِالاْحْسانِ وَ تَغَمَّدْ ذُنُوبَهُمْ بِالْغُفْرانِ؛ با برادران خود به نیکی مصاحبت کن و بابخشودن آنان، از گناهشان در گذر».(2)
امام صادق (عليه السلام) فرمود: «إِنَّهُ لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحْسِنْ صُحْبَةَ مَنْ صَحِبَهُ وَ مُرَافَقَةَ مَنْ رَافَقَه؛ بی تردید آن کس که با دوستان خود مصاحبتش را نیکو نکند.و با رفیقان خود، رفق ونرم خویی ننماید، از ما نيست».(3)
اين سفارشات و دستورات موکَّد، نمونه هاى فراوان ديگرى نيز در روايات دارد. وهمچنین در آیاتی از قرآن خداوند مارا به مهربانی وگذشت و عطوفت دعوت کرده است.از باب نمونه خداوند در آیه ۳۴ سوره فُصِّلَت می فرماید:
وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ۚ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ؛ نیکی و بدی یکسان نیستند؛ بدی را با نیکی دفع کن( پاسخ ده)، ناگهان (خواهی دید) کسی که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی صمیمی است!
پایان حکمت دهم.(4)
استاد یوسف شیخ رحمت الله علیه
-------------------------
❇️ پانویس:
(1). بحارالانوار، ج ۶۶، ص ۳۶۸، ح ۴.
(2). غررالحکم، ص ۴۱۵، ح ۹۴۸۶.
(3). بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۱۶۱، ح ۲۱.
(4). سند حکمت 10: شیخ صدوق ره پیش از سیّد رضى ره این حکمت را ضمن وصیتى که امیرالمؤمنین (علیه السلام) به فرزندش «محمد بن حنفیه» کرده است آورده و «سبط بن جوزى» که بعد از سیّد رضى ره مى زیسته آن را در کتاب تذکره خود با سند متصلى به «ابو حمزه ثمالى» ذکر کرده که نشان مى دهد آن را از جاى دیگر گرفته، زیرا سیّد رضى ره اشاره اى به سند این حدیث ننموده است. همچنین شیخ طوسى ره در کتاب امالى از امام باقر(علیه السلام) آن را نقل نموده و مى نویسد هنگامى که امیر مؤمنان(علیه السلام) در حال احتضار بود فرزندانش حسن و حسین(علیهماالسلام السلام) و محمد بن حنفیه ره و فرزندان خردسال خود را نیز دعوت نمود و وصیت هایى به آنها کرد و در آخرش جمله اى فرمود که شباهت با حکمت مورد بحث دارد و از آن نیز استفاده مى شود که شیخ طوسى ره آن را از منبع دیگرى به دست آورده است. (مصادر نهج البلاغه، ج ۴، ص ۱۲).
🌏 مجتمع اهل البیت علیهم السلام
(🌴حکمتهای نهج البلاغه🌴
(ترجمه و شرح حکمت 11)
وَ قَالَ (علیه السلام): إِذَا قَدَرْتَ عَلَى عَدُوِّكَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُكْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَيْهِ.
ترجمه: امام علی علیه السلام فرمود:
اگر بر دشمنت قدرت يافتى، بخشودن او را شكرانه قدرت خود بر او قرار ده.
-----------------------
تذکر: مطالبی که در بخش کلمات، بین دو پرانتز نوشته می شود، جهت مطالعه آشنایان به ادبیات عرب است.
✅ کلمات:
♦️اذا: زمانی که، هرگاه، هنگامی که.
(اذا، ظرف زمان مستقبل است ومتضمن معنای شرط است. این کلمه برسر دو جمله در می آید که اولی را شرط ودومی را جزای شرط گویند.)
♦️قَدَرتَ: قدرت پیدا کردی، دست یافتی.
( قَدَرتَ: فعل ماضی و مفرد مذکر مخاطب است از ریشه ق د ر.)
(قَدَرتُ على الشئِ - من باب ضَرَبَ : قويتُ عليه وتَمَكَّنتُ منه.والاسمُ القُدرةُ، والفاعلُ قدير وقادر. والشئُ مَقدور عليه).[المصباح المینر للفیومی. مجمع البحرین للطریحی]
♦️علی: بر، بالای.
( این کلمه از حروف جرّ است و مفید استعلاء میباشد.)
♦️عَدُوّ: دشمن.
(این کلمه وصف است. جمعش اَعداء و جمع الجمع اَعادِی. )
♦️کَ: تو.
( ضمیر متصل مجرور و مفرد مذکر مخاطب است.)
♦️فَ: پس
(حرف عطف،و مفید ترتیب و تعقیب است.)
♦️اجعَل: قرار بده.
( فعل امر مفرد مذکر حاضر است. مصدرش جَعل است(هموزن اصل) بمعنای قرار دادن. جَعَلَ یَجعَلُ جَعلاً.)
♦️العَفو: بخشودن، گذشت کردن.
(عَفو: مصدر است. عَفا یَعفُو عَفواً.)
♦️عن :از
(حرف جر است و برای مجاوزه استعمال می شود.
♦️هُ:او
(ضمیر متصل مجرور و مفرد مذکر غائب است. )
♦️شُکراُ: تشکر، قدر دانی، شکرانه.
شکر فقط زبانی نیست بلکه شکر عملی نیز داریم و در اینجا منظور شکر عملی است
که همان عفو و گذشت است.
(این کلمه،مصدر است. شَکَرَ یَشکُرُ شُکراً و شُکراناً.)
♦️لِ:
( حرف جرّ است)
♦️القُدرة: قدرت، توانایی.
(توضیحش گذشت. رک قَدَرتَ.)
♦️علیه: بر او
( جار ومجرور است. وتوضیح دو کلمه "علی" و "ه" گذشت.) [1]
----------------
❇️ پانویس:
[1]- منابع بخش کلمات، کتب اصیل لغوی و کتب بزرگان نحو هستند. این منابع عبارتند از:
۱- صحاح اللغه، اسماعیل بن حماد الجوهری.
۲- المصباح المنیر، الفیومی.
۳-مجمع البحرین، الطریحی.
۴- مغنی اللبیب، ابن هشام الانصاری
۵-البهجة المرضیّة، جلال الدین السُّیوطِی.
و...
🌴حکمتهای نهج البلاغه🌴
(ترجمه وشرح حکمت11)
✅ بیان:
🪴شکرانه قدرت و پیروزی:
هر نعمتى شکرى دارد که اگر انجام گیرد موجب بقاى نعمت و افزایش آن است و اگر انجام نگیرد، آن نعمت به مخاطره خواهد افتاد و چه بسا از بین خواهد رفت.
از طرفی، در بسیاری موارد، شکر فقط شکر زبانى نیست، بلکه باید با عمل مناسبى نعمت را شکرگزاری نمود، مثلا آن کس که خدا به او مال و ثروت فراوان داده، شکرش آن است که دیگران را نیز در آن سهیم سازد و آن کس که خدا مقامى به او داده، شکرش آن است که به وسیله آن، مشکلات دیگران را حل کند. و در مورد پیروزى بر دشمن، بهترین شکر آن، عفو و گذشت است، همان گونه که امام علی علیه السلام در این حکمت مى فرماید:
«هنگامى که بر دشمنت قدرت یافتی، بخشودن را شکر قدرت خود بر او قرار ده»; "اذَا قَدَرْتَ عَلَى عَدُوِّکَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُکْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَیْهِ".
آرى عفو و گذشت، سیره کریمان، و انتقام، شیوه لئیمان است.
در تاریخ زندگى رسول خدا (صلى الله علیه وآله) و امامان اهل البیت(علیهم السلام) جلوه هاى فراوانى از این عفو وگذشت کریمانه دیده مى شود. در جریان فتح مکه هنگامى که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) بر دشمنانى که یک عمر آن حضرت را خون به دل نموده و یارانش را کشته و مثله کرده بودند، پیروز شد. جمله تاریخى «اذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ»؛[1] "بروید، شما رها و آزادید." را بر زبان جاری نمود.و همه جنایتکاران را مورد عفو کریمانه خویش قرار داد. و شعار «اَلْیَوْمُ یَوْمُ الْمَرْحَمَةِ; " امروز روز رحمت است". به فرمان آن رسول رحمت(ص) در هنگام فتح مکه در اوج قدرت وپیروزی آن حضرت، در مکه طنین انداز شد.
امام علی علیه السلام نیز در جنگ صفین بعد از آن که لشکریانش بر شریعه فرات مسلط شدند، اجازه نداد به عنوان انتقام، آب را به روى آنها ببندند، بلکه آب را براى لشکریان معاویه آزاد ساخت. وسیره فرزندان آن حضرت و امامان معصوم علیهم السلام نیز مطابق شواهد تاریخی چنین بوده است؛ نسبت به خصم باوجودقدرت بر او با عفو و گذشت کریمانه رفتار می کرد .
مضافا بر اینکه، تبدیل انتقام به عفو، اثری مهم و اجتماعى در بردارد و آن این است که بر خلاف انتقام که کینه، قتل و کشتار و ناامنى مى آفریند و هرگز اجازه نمى دهد صلح و صفا و آرامش در جامعه پدید آید، عفو و گذشت به خشونت ها پایان مى دهد و سبب آرامش جامعه می شود. بنابراین افزون بر این که عفو فضیلتى اخلاقى و مهم است، تدبیری ارزشمند و آرامش بخش برای جامعه و افراد آن است.[2]
پایان حکمت یازدهم
استاد یوسف شیخ رحمت الله علیه
-------------------------
❇️ پانویس:
(1). کافى، ج۳، ص ۵۱۲، ح ۲.
(2). سند حکمت 11: از کسانى که پیش از مرحوم سیّد رضى این حکمت را نقل کرده اند، ابوعثمان جاحظ است که یکصد جمله از کلمات امام علی علیه السلام را گردآورى کرده و این سخن را یکى از آنها قرار داده است. راغب اصفهانى نیز در کتاب محاضرات، آن را با تفاوتى که نشان مى دهد از منبع دیگرى اخذ کرده، آورده است، و گروهی دیگر نیز بعد از سیّد رضى ره آن را در کتاب هاى خود،گاه با تفاوت هایى که گواه بر تعدد منبع است آورده اند.[مصادر نهج البلاغه، ج ۴، ص۱۳)
از آنچه در کتاب تمام نهج البلاغه آمده چنین استفاده مى شود که این جمله حکمت آمیز بخشى از نامه اى است که امام علی(علیه السلام) براى فرزندش امام حسن مجتبى(علیه السلام) نوشته است و در بخش نامه ها در نامه ۳۱ در نهج البلاغه آمده است، گر چه مرحوم سیّد رضى این جمله و بعضى از جمله هاى دیگر را در آن نامه نیاوره است. (تمام نهج البلاغه، ص ۹۷۶).
🌏 مجتمع اهل البیت علیهم السلام
🌴حکمتهای نهج البلاغه🌴
(ترجمه وشرح حکمت 12)
قسمت اول:
و قَالَ (علیه السلام): أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اكْتِسَابِ الْإِخْوَانِ، وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ.
✅ ترجمه: امام علی علیه السلام فرمود: عاجز ترین مردم كسى است كه در دوست يابى ناتوان است، و از او ناتوان تر کسی است که دوستان خود را از دست بدهد.
-------------------------
🔰تذکر: مطالبی که در بخش کلمات، بین دو پرانتز است، جهت مطالعه علاقه مندان آشنا به ادبیات عرب است.
✅ کلمات:
♦️اعجَز: بمعنای عاجز ترین، ناتوان ترین.
(افعل التفضیل است. مصدرش "عَجز" است( بسکون جیم)بمعنای عجزو ناتوانی. عَجَزَ الرجلُ عن الشئ - من باب ضرب - وعجِز عجزا من باب تعِب لغة:إذا ضعف منه و لم يقدر عليه.)
♦️ النَّاسَ: مردم
(النَّاس: اسم جمع است. مثل قوم و رهط. اسم جمع اسمی است که بر جمع دلالت می کند، ولی مفردی از جنس خود ندارد. برخی گفته اند؛ اصل النَّاس اُناس است و مفردش " اِنس" است، و این جمعی است نادر که با آوردن الف و لام بر سر آن فاء آن حذف شده است.)
♦️مَن: کسی که.
(مَن،اسم است و دارای اقسامی است که عبارتند از: شرطية،استفهامية
موصولة ونکره موصوفه. مَن در اینجا موصوله است بمعنای الذی. "رک مغنی اللبیب".)
♦️عَجَزَ:عاجز است، ناتوان است.
(توضیحش در اَعجَزَ گذشت.)
♦️ عن: از
(حرف جرّ است)
♦️اِکتِساب: بدست آوردن، کسب کردن.
(اِکتَسَبَ یَکتَسِبُ اِکتِساب.)
♦️الاِخوان: اِخوان، جمع است بمعنای برادران. مفردش اخ است بمعنای برادر.
♦️وَ: و
( حرف عطف است ومفید جمع مطلق است بین معطوف و معطوف علیه در حکم، بدون افاده تر تیب وتعقیب ومهلت.)
♦️اعجز منه: ناتوان تر از او.
( اعجز: توضیحش گذشت. مِن:حرف جر است به معنای از . هُ: ضمیرغائب متصل مجرور است بمعنای او.)
♦️مَن: کسی که
(توضیحش گذشت.)
♦️ضَیَّعَ:تضییع کرد، از دست داد.
( ضَیَّعَ یُضَیِّعُ تَضییع.)
♦️مَن: کسی که
( توضیحش گذشت)
♦️ظَفِرَ بِه: وَجَدَها، اورا یافت، آن رابه دست آورد.
(ظَفِرَ، یَظفّر. مصدرش ظَفَر است بمعنای یافتن، پیداکردن. بِه: جار ومجروراست.)
♦️مِنهُم: از آنها، از ایشان.
(مِن،حرف جر است.
هُم، ضمیر غائب متصل مجرور و جمع مذکر است.)
پایان قسمت اول
---------------------
❇️ منابع:
-صحاح اللغه، الجوهری.
-المصباح المنیر، الفیومی
-مجمع البحرین، الطریحی
-مغنی اللبیب، ابن هشام الانصاری
-شرح ابن عقیل، عبدالله بن عقیل.
🌴حکمتهای نهج البلاغه🌴
(ترجمه و شرح حکمت 12)
قسمت دوم
وَ قَالَ (علیه السلام): أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اكْتِسَابِ الْإِخْوَانِ، وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ.
🔰 تذکر: درقسمت اول، ترجمه و توضیح کلمات این حکمت داده شد.
✅ بیان:
انسان موجودی اجتماعی است، و دوستان صمیمى، یکی از بزرگ ترین سرمایه های انسان در زندگی هستند; این سرمایه نه تنها براى یارى کردن انسان در برابرمشکلات، بلکه براى انس گرفتن با او لازمه زنگی اجتماعی بشر است. و همچنین بهره مند شدن از تجربه ها و نظرات دوستان، برای انسان لازم وضرورى است. جالب این که به دست آوردن دوستان خوب هزینه ندارد. زیرا نه همچون به دست آوردن مال است که احتیاج به تلاش و کوشش فراون و یا سرمایه کلان دشته باشد. و نه همچون مقام است که به دست آوردنش نیاز به روابط اجتماعى قوى و مسائل دیگر داشته باشد، بلکه دوست با سرمایه اى که در توان هر کس است به دست مى آید و آن سرمایه، گشاده رویى، ادب و حسن معاشرت است.
بر همین اساس، امام علی(ع) در فراز اول از این سخن حکیمانه خویش فرمود: «عاجزترین مردم کسى است که از بدست آوردن دوست عاجز باشد»; "أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اکْتِسَابِ الاِْخْوَانِ".
در این باره حدیث معروفى دیگری از امیر مؤمنان على(علیه السلام) وارد شده است که خطاب به مردم فرمود: «إِنَّکُمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ بِأَمْوَالِکُمْ فَسَعُوهُمْ بِطَلاَقَةِ الْوَجْهِ وَحُسْنِ اللِّقَاءِ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(صلى الله علیه وآله) یَقُولُ إِنَّکُمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ بِأَمْوَالِکُمْ فَسَعُوهُمْ بِأَخْلاَقِکُمْ; شما هرگز آن قدر اموال ندارید، تا مردم را باآن، دوست و یار و یاور خویش سازید، پس آنها را با خوشرویى و برخورد نیکو، به سوی خود جذب کنید. زیرا از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شنیدم که می فرمود: شما نمى توانید خشنودى مردم را با اموال (محدودتان) به دست آورید بنابراین با اخلاق نیکتان خشنودى آنها را به دست آورید».(1)
و در فراز دوم از این حکمت شریف می فرماید: «و از او عاجزتر، کسى است که دوستانى را که دارد از دست بدهد»; (وَأَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ).
ضایع نمودن دوستان خوب، نهایت بی عرضگی و ناتوانی است،زیرا در بخش اول، ناتوان از بدست آوردن دوستان خوب بود، ولی در بخش دوم، تضییع و از دست دادن دوستان موجود است. ومسلم است که دومی (تضییع)، از اولی(عدم اکتساب)، اسف بار تر و نهایت عجز و ناتوانی وبی عرضه گی است.
بنابراین کسى که دوستان خود را با بى مهرى یا بى اعتنایى و مانند آن از دست دهد، چنین کسی، از آنکه نتوانسته برای خود دوستی انتخاب کند، درمانده تر و ناتوان تر است.
در حدیث دیگری ازامیر مؤمنان (ع) در غررالحکم مى خوانیم: مَنْ لا صَدیقَ لَهُ
لا ذُخْرَ لَهُ:کسى که دوستی ندارد، هیچ ذخیره اى ندارد. (2)
اصولاً دوستان خوب زینت انسانند. امام صادق(علیه السلام السلام) فرمود: «لِکُلِّ شَىْء حِلْیَةٌ وَحِلْیَةُ الرَّجُلِ أوِدّائُهُ; هرچیزى زینتى دارد و زینت انسان دوستان او هستند».(3)(4)
پایان حکمت دوازدهم
استاد یوسف شیخ رحمت الله علیه
---------------------
❇️ پانویس:
(1). بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۳۸۴، ح ۲۲.
(2). غررالحکم، ح ۹۴۶۰.
(3) بحار الانوار، ج۷۱، ص۱۷۶.
(4). سنداین حکمت(12): از جمله کسانى که پیش از سیّد رضى"ره" این سخن حکمت آمیز را از امام على(علیه السلام) نقل کرده اند، ابوعلى قالى در ذیلِ کتاب الامالى است. ایشان جمله بالا را بدون هیچ گونه تغییرى از آن حضرت نقل کرده است و ابن ابى الحدید نیز آن را با تفاوتى در الحکم المنثوره نقل مى کند که نشان مى دهد از منبع دیگرى گرفته است. [مصادر نهج البلاغه، ج ۴، ص ۱۴].
در کتاب تمام نهج البلاغه این جمله حکمت آمیز را در لابه لاى نامه 31 که امیر المومنین( علیه السلام) برای فرزندش نوشته نقل کرده است.( تمام نهج تلبلاغه، ص ۹۵۶)
🌏 مجتمع اهل البیت علیهم السلام
🌴حکمتهای نهج البلاغه🌴
(ترجمه وشرح حکمت 13)
قسمت اول
✅متن: وَ قَالَ (علیه السلام): إِذَا وَصَلَتْ إِلَيْكُمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ، فَلَا تُنَفِّرُوا أَقْصَاهَا بِقِلَّةِ الشُّكْرِ.
✅ ترجمه: امام علی علیه السلام فرمود: هنگامی که ابتدای نعمت ها به شما واصل شد،انتهای آنها را با کمیِ شکر وسپاس، مَرَمانید.
------------------------------
🔰تذکر: مطالبی که در بخش کلمات ، بین دو پرانتز نوشته می شود، جهت مطالعه علاقه مندان آشنا به ادبیات عرب است
✅ کلمات:
♦️اذا: زمانی که، هنگامی که هرگاه
(اذا: طرف زمان مستقبل و متضمن معنای شرط است. بر سر دو فعل در میآید، اولی را فعل شرط و دومی را جزای شرط گویند.)
♦️وَصَلَت: متصل شد، پیوند خورد. واصل شد.
(وَصَلَت: فعل ماضی و مفرد مونث غائب است. مصدرش وصل است( هموزن نسل) بمعنای پیوند خوردن، متصل شدن.)
(وَصَلْتُ: الَیْهِ (أَصِلُ) وُصُولًا. المصباح المنیر)
♦️اِلَیکُم: به شما.
(الی: حرف جر است.الی وعلی و لدی هنگامی که به ضمیر متصل میشوند الف آنها به یاء تبدیل میشود: الیکم، علیکم، لدیکم. ولی اگر به اسم ظاهر متصل شوند الف آنها قلب نمی شود: الی، علی،لدی زید. ر ک السیوطی)
(کُم: ضمیر متصل مجرور وجمع مذکر مخاطب است.)
♦️اطراف: ابتدا، آغاز.
(جمع است و مفردش طَرَف است.)
♦️النِّعَم: نعمت ها.
(نِعَم: جمع است و مفردش نِعمة است.)
♦️فَ: حرف ربط است.
(الفاء المفردة: حرف مهمل...
وترد على ثلاثة أوجه:
أحدها: أن تكون عاطفة...
والثاني: أن تكون رابطة للجواب...
الثالث: أن تكون زائدة دخولها في الكلام كخروجها، وهذا لا يثبته سیبویه.
معنی اللبیب ، ابن هشام الانصاری.)
♦️لا تُنَفِّرُوا: دور نسازید، فراری ندهید.
(لا تُنَفِّرُوا: فعل نهی است، از باب تفعیل، و مصدرش، تنفیر است، بمعنای دورکردن، رمانیدن، فراری دادن. نَفَّرَ یُنَفِّر تَنفیر.)
♦️اقصی: ( انتها).
( وصف تفضیلی است.)
♦️ها:آن
(ضمیر متصل مجرور و مفرد مونث غائب است. مرجعش
جماعة مقدر است: جماعة الاطراف.)
♦️بِ:بسبب
(باء از حروف جرّ است و دارای معانی متعدده است، ودر اینجا بمعنای سببیَّت است.)
(الباء المفردة - حرف جر لأربعة عشر معنى: ...
الرابع: السببية، نحو:إنكم ظلمتم أنفسَكم باتخاذكم العجلَ. فكلاًّ أخذنا بذنبه.
... مغنی اللبیب.)
♦️قِلَّة: کم بودن، قلیل بودن.
( این کلمه، مصدر است.)
(وَ قَد قَّل الشئُ يَقِلُّ قلَِّةً. صحاح اللغه، الجوهری.)
♦️الشُّکر: شکر، سپاس گزاری.
(شُکر: این کلمه، مصدر است.)
( شَكَرتُ الله: اعترفت بنعمته، فعلت ما يجب من فعل الطاعة وترك المعصية،
ويتعدى في الأكثر باللام فيقال شكرت له شُكرا، وربما تعدي بنفسه فيقال شكرته، وأنكره الأصمعي في السعة. مجمع البحرین)
پایان قسمت اول
----------------------
❇️ منابع:
-صحاح اللغه، الجوهری.
-المصباح المنیر، الفیومی.
-مجمع البحرین، الطریحی.
-مغنی اللبیب ابن هشام النصاری.
شرح ابن عقیل، عبدالله الله بن عقیل.
-و...