هیئت محبان العباس علیه السلام
تصاویری از ابوعباس که در اسارت نیرو های آمریکایی در عراق است، برای آزادی ایشان که از بچه های هیئت محبان العباس هست دعا کنیم.
🔻قصهٔ دربندشدنِ جنگجوی سپاهِ ماه
(صفحه ۱/۲)
{احتمالا موقت}
▪️مقدمه:
سحر روز نهم است
روز ماه آسمان و زمین، روز سقای کودکان و ساقی سالکان «عباس» فرزند علی (علیهما السلام) که زخم از ستاره بر تنش افزون بود، اما به عهد خود وفا کرد، که دست از جان شست و پای عشق ماند.
یک خبر یا یک قصۀ مهم و کمترشنیدهشده میخواهم برایتان بگویم از ایران و رنجهایش، و از آنچه عباس علیه السلام برای ایران و ایرانیان کرده و میکند. به امید دعای شما برای یک جنگجوی غریب و عزیز و گمنام و عباسفام
دوستانم میدانند سوزن پرگار محرم من از بچگی در هیئت محبان العباس است و پای روضۀ استاد حاج ماشاالله عابدی مرثیهخوانِ کهنسالِ با ادب و پرهیزگار و صاحبنفس
تا مرحوم «حاجآقامرتضی» زنده بود تبرکا چندشب میرفتم آنجا و بعد از ایشان هم اصل «تبرکا» را گذاشتم برای هیئت «آیتالله جاودان»، که گفتند: «چون که گل رفت و گلستان شد خراب | بوی گل را از که جوییم؟ از گلاب» {اختلاف سطح و سلیقه و منظر و مقام وجود دارد ولی ریشه و بیشۀ این سپیدارها یکیست. آیتالله جاودان نوۀ عارف بزرگ تهرانِ قدیم «آقاشیخمرتضی زاهد»یست که پدر حاجآقامرتضی (مرحوم آیتالله آقاعبدلعلی تهرانی) بسیار از او متاثر بود و خود حاجآقامرتضی نمایندۀ کامل و بروز تام تفکر و عرفان او شد}
▪️اصل قصه:
یکی از همین شبهای «تبرکا» به دلیلی با اجبار برایم همراه شد و با اندکی ناخرسندی رفتیم مجلس آقای جاودان، درحالیکه به شدت دلم میخواست محبان باشم. شب عجیبی شد. چون همین قصه را آقای جاودان بدون هیچ مقدمهای در شروع صحبتش گفت. کاش صوتش را ضبط کرده بودم، چون این بخش را صفحاتشان حذف کردند از سخنرانیها، احتمالا به دلایل امنیتی
آقای جاودان آن روز با یک پدر دیدار کرده بود. پدر یک جنگجوی جوان و دلیر، از سربازان و شاگردان سر –دار ش.هید، که هماکنون در زندانهای عراق زیر شکنجۀ مستقیم دولت ایالات متحده است. ایشان داغ بود از آن دیدار و بسیار متاثر. چون این جوان قصۀ عجیبی داشت.
این جوان خاص از بچگی عاشق حضرت عباس است. نام عملیاتیاش «ابوعباس» است. نام پسرش را عباس گذاشته و نام دخترش را امالبنین. پانصدروز پیش آمریکاییها او را میربایند تا زیر شکنجه اعترافی دروغین از او بگیرند که در «تر ور» یک آمریکایی (که گویا آمریکایی نیست و اسرائیلیست!) نقش داشته و از دولت ما هم دستور گرفته تا به این بهانه هیاهو و محکومیتی جدید و عظیم علیه کل ایران در محاکم قضایی بینالمللی و امپراطوریهای رسانهای فراهم کنند.
محمدرضا نوری یا همان ابوعباس پانصد روز است به خاطر ایران و آبرو و امنیتش در عراق شکنجه میشود، در حالیکه میتواند صرفا با قبول ادعای آمریکا علیه ایران خود را از شکنجه و حبس و محکومیت رها کند.
تفاهمنامهای قضایی بین دولتهای ایران و عراق وجود دارد که متهمان هرکشور را مبادله کنند و به کشور مبدأ برگردانند. ش.هید امیرعبداللهیان تا بود از طریق همین تفاهمنامه و موارد دیگر به شدت پیگیر آزادی این ایرانیِ دربند بود؛ حتی فهرست زندانیان طرفین هم نهایی شده بود، اما در لحظه آخر آمریکا گفت همه میتوانند آزاد شوند جز این یکی
ادامه 👇🏽
🔻قصهٔ دربندشدنِ جنگجوی سپاهِ ماه
(صفحه ۲/۲)
ابوعباس با وضعیت جسمی و پزشکی بسیاری بغرنجی که دارد دقیقا در اوج بدترین روزهای شکنجه نامهای از زندان مینویسد به پدرش. این نامه با تأخیر چندماهه به دست پدر میرسد. در نامه از پدر حلالیت طلبیده و تشکر کرده و چند نکته گفته است که نقل به مضمون ولی دقیق -و از دو منبع- برایتان میگویم. او به پدرش مینویسد:
« تو خیلی برای من سرمایهگذاری کردی از بچگی، چقدر برای کلاس شنایم وقت گذاشتی، چقدر مرا کشتی بردی، چقدر پیگیر کلاس جودوی حرفهایم بودی، چقدر برای درس و دانشم هزینه کردی و... اما امروز از زندان بغداد به تو خبر میدهم من پسر خوبی برای این سرمایهگذاریها نبودم، چون هیچکدام از این سرمایهها به کار من نیامد و به درد تو هم نخورد. اما به تو مژده میدهم که یک سرمایهگذاریات برایم ماند، آنهم آن محرّمهای داغِ به تابستان افتاده بود که مرا در کودکی با خود به هیئت محبانالعباس و پای نوحۀ حاجآقاماشاالله عابدی میبردی، همان زمان که مرا وقت سینهزنی روی دوشت میگذاشتی تا مراسم را ببینم و در آن حضور داشته باشم و حتی وقت «شور» و «هرولۀ» هیئت محبان العباس به میانشان میرفتی با من تا آن شور و از خودبیخودشدن را تجربه کنم و سرانجام خودم هم که بزرگتر شدم تنها میان آن سینهزنیها بیایم و برای عزیز فاطمه اشک بریزم و بر سر و سینه بزنم. تنها چیزی که این روزهای سخت مرا زیر این شکنجهها ثابت نگه داشت همین عشق به حضرت عباس و اهل بیت و یاد آن شور و هروله بود. وقتی در تاریکی اتاق شکنجه مرا سهروز از سقف آویزان کرده بودند و نوبتی بر سر و صورتم میزدند، یک مرتبه به یاد هرولهکردنهای خودم در هیئت محبان العباس افتادم و از آن لحظه دردها و زجرهایم کم شد و تحملم بالا رفت. آنها به نیت خورد کردن جسم و روحم مرا میزدند و غافل بودند که من با یاد حال خوش هروله در سوگ امام حسین و یتیمانش جانی دوباره گرفتهام... .»
امیدوارم روایت آیتالله جاودان هم از این ماجرا منتشر شود.
آقای جاودان آنشب با حال منقلب و لطیفش از همۀ حاضران مجلس درخواست کرد برای ایران هم که شده، همه برای آزادی و نجات این جوان رشید دعا کنند، چون آزادشدنش به معجزه میماند. و درخواست کردند این خبر به دیگران هم برسد که مخصوصا شب و روز تاسوعا برای این عاشق و دانشآموز مکتب وفا و شهامت حضرت عباس به طور ویژه دعا کنند.
اما جدا از واقعیات این قصه که برای ما حامل غصه و همدلی و آگاهیست، حکمتهایی نیز در این قصه وجود دارد: که کدام تفکر و کدام تربیت و منش در این پنجاه سال همواره از ایران و مرز و عزتش دفاع کرده؛
و اصلا کدام تفکر و تربیت و اعتقاد میتواند اینچنین برای ایران در برابر دشمن بیرحم و جلاد تاب بیاورد!
برای ایران و انسان هم که شده، قدر این مکتب و این شخصیت عظیم سراسر تاریخ انسانیت حضرت ابوالفضائل عباس بن علی علی السلام را بدانیم و برای گشایش همۀ بندها و گرهها از جمله آزادی ابوعباسِ دلیر به بالهای بلند حضرتش بیاویزیم.
((حسن صنوبری))
هیئت محبان العباس (علیه السلام)
#محبان_العباس
#مجلس_روضه_هفتگی
🗓 شب جمعه ۲۸ تیر ماه
⏰از نماز مغرب و عشاء
📍خیابان ۱۷ شهریور ،
خیابان شهید علی دولو ،
بن بست معین نژاد
"حسینیه مرحوم مطیعا"
ویژه برادران
@moheban_1345
گزارش صوتی مراسم عزاداری شب عاشورا محرم ۱۴۴۶ ه.ق
دوشنبه 25 تیر ۱۴۰۳ و مراسم زیارت عاشورا در روز عاشورا
🌐 @moheban_1345
👇🏼👇🏼👇🏼
010-1403.04.25.aghatehrani.mp3
24.95M
⏱ شب عاشورا - 1403.4.25
🎤 سخنران : حجت الاسلام آقاتهرانی
001-1403.04.25.roze aval.mp3
6.92M
⏱ شب عاشورا - 1403.4.25
🎤 روضه اول : آقاسیدمهدی حسینی
002-1403.04.25.nohe.mp3
9.96M
⏱ شب عاشورا - 1403.4.25
🎤 نوحه : حاج ماشاالله عابدی
003-1403.04.25.vahed.mp3
7.65M
⏱ شب عاشورا - 1403.4.25
🎤 سینه زنی واحد
004-1403.04.25.shor.mp3
4.45M
⏱ شب عاشورا - 1403.4.25
🎤 شور : حاج میثم مومن نژاد