eitaa logo
ـ دلداده‍‌ ارباب
3.4هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
303 ویدیو
49 فایل
بسمك و قسم به گریه‌افلاک‌برفرزند‌لولاک ؛ یامَولای‌َ‌یا‌مَولای قال مَن‌جاءبالحسنة‌.. فلیسَ‌لی‌حسنة، فلیسَ‌لی‌‌حسنات الا‌بکاءالقتیل‌العبرات:) - اهلاوسهلافي‌موکب‌الحسين🤍⛓ ـ @Jozeeat [https://daigo.ir/secret/9227917693]
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ـ دلداده‍‌ ارباب
بسم‌حضرت‌عشق؛به‌خطِ¹¹⁸! : )
هدایت شده از ـ دلداده‍‌ ارباب
_
ـ دلداده‍‌ ارباب
_
باهـَم‌براےِ‌ظہورش‌دعـا‌کـُنیـم(؛
یعنی‌میشہ‌یہ‌روزی،‌یہ‌شَبی انقدرخوشبَختی‌روسَرم‌سایہ‌بندازه کہ‌اینجوری‌بَغَلِت‌ڪنم💔':)؟
[وَلَاتُلْقُوا‌بِأَيْدِيڪُمْ إِلَۍالتَّھْلُڪَةِ] ‌"خودرابادستِ‌خود بہ‌هلاکت‌میفکنید!"💛🔐
ـ دلداده‍‌ ارباب
-
حسین جانم؛ بگو چیشد که انقدر دوست دارم(:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نه‌طلبه‌بود،نه‌بسیجۍ تنهاجرمش‌باغیرتۍ‌بود🙂💔 -شهیدحمیدرضاالداغی
همیشــهٔ‌کـسی‌روبـرای‌رفاقت انتخاب‌کن‌ك‌اونقدر قلبش‌بزرگ‌بـاشــه ك‌بـــرای‌جاگــرفتن توی‌قبلش‌لــازم‌نـبـاشــه خودتـو‌بـارهاوبارهاکـوچیك‌کنی...! -جهادمغنیه
هرکه‌رفت‌ازدیده‌می‌گویند‌ازدل‌میرود دلبر‌ماازنظر‌دوراست‌ازدل‌دورنیست!
بعضی‌وقتها‌یه‌سنگ‌ریزه تویِ‌کفش،مانعِ‌حرکت‌میشه. سنگریزه‌هایِ‌راهتُ‌پیدا‌کن! مثلا‌یه‌نگاهِ‌نامهربون‌به‌پـدر‌و‌مآدر !
تولدٺ‌مبارك‌جنابِ‌جیم..✨🤍
سلام ُ نور.. کانال ِ دلداده ارباب از شما برای همسایگی دعوت می‌کند. آمار؟ بالای ِ 2K.. @Taranom_396
💫💫 📚 💠 حیدر چشمش به جاده و جمعیت رزمنده‌ها بود و دل او هم پیش جا مانده بود که مؤمنانه زمزمه کرد :«عاشق و !» سپس گوشه نگاهی به صورتم کرد و با لبخندی فاتحانه شهادت داد :«نرجس! به‌خدا اگه نبود، آمرلی هم مثل سنجار سقوط می‌کرد!» و در رکاب حاج قاسم طعم قدرت را چشیده بود که فرمان را زیر انگشتانش فشار داد و برای خط و نشان کشید :«مگه شیعه مرده باشه که حرف و روی زمین بمونه و دست داعش به کربلا و نجف برسه!» 💠 تازه می‌فهمیدم حاج قاسم با دل عباس و سایر شهر چه کرده بود که مرگ را به بازی گرفته و برای چشیدن سرشان روی بدن سنگینی می‌کرد و حیدر هنوز از همه غم‌هایم خبر نداشت که در ترافیک ورودی شهر ماشین را متوقف کرد، رو به صورتم چرخید و با اشتیاقی که از آغوش حاج قاسم به دلش افتاده بود، سوال کرد :«عباس برات از چیزی نگفته بود؟» و عباس روزهای آخر آیینه حاج قاسم شده بود که سرم را به نشانه تأیید پایین انداختم، اما دست خودم نبود که اسم برادر شیشه چشمم را از گریه پُر می‌کرد و همین گریه دل حیدر را خالی کرد. 💠 ردیف ماشین‌ها به راه افتادند، دوباره دنده را جا زد و با نگرانی نگاهم می‌کرد تا حرفی بزنم و دردی جز داغ عباس و عمو نبود که حرف را به هوایی جز هوای بردم :«چطوری آزاد شدی؟» حسم را باور نمی‌کرد که به چشمانم خیره شد و پرسید :«برا این گریه می‌کنی؟» و باید جراحت جالی خالی عباس و عمو را می‌پوشاندم و همان نغمه ناله‌های حیدر و پیکر کم دردی نبود که زیر لب زمزمه کردم :«حیدر این مدت فکر نبودنت منو کشت!» 💠 و همین جسارت عدنان برایش دردناک‌تر از بود که صورتش سرخ شد و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، پاسخ داد :«اون شب که اون نامرد بهت زنگ زد و می‌کرد من می‌شنیدم! به خودم گفت می‌خوام ازت فیلم بگیرم و بفرستم واسه دخترعموت! به‌خدا حاضر بودم هزار بار زجرکشم کنه، ولی با تو حرف نزنه!» و از نزدیک شدن عدنان به تیغ غیرت در گلویش مانده و صدایش خش افتاد :«امروز وقتی فهمیدم کشونده بودت تو اون خونه خرابه، مرگ رو جلو چشام دیدم!» و فقط مرا نجات داده و می‌دیدم قفسه سینه‌اش از هجوم می‌لرزد که دوباره بحث را عوض کردم :«حیدر چجوری اسیر شدی؟» 💠 دیگر به ورودی شهر رسیده و حرکت ماشین‌ها در استقبال مردم متوقف شده بود که ترمز دستی را کشید و گفت :«برای شروع ، من و یکی دیگه از بچه‌ها که اهل آمرلی بودیم داوطلب شناسایی منطقه شدیم، اما تو کمین داعش افتادیم، اون شد و من زخمی شدم، نتونستم فرار کنم، کردن و بردن سلیمان بیک.» از تصور درد و که عزیز دلم کشیده بود، قلبم فشرده شد و او از همه عذابی که عدنان به جانش داده بود، گذشت و تنها آخر ماجرا را گفت :«یکی از شیخ‌های سلیمان بیک که قبلا با بابا معامله می‌کرد، منو شناخت. به قول خودش نون و نمک ما رو خورده بود و می‌خواست جبران کنه که دو شب بعد فراریم داد.» 💠 از که عشقم را نجات داده بود دلم لرزید و ایمان داشتم از کرم (علیهم‌السلام) حیدرم سالم برگشته که لبخندی زدم و پس از روزها برایش دلبرانه ناز کردم :«حیدر نذر کردم اسم بچه‌مون رو حسن بذاریم!» و چشمانش هنوز از صورتم سیر نشده بود که عاشقانه نگاهم کرد و نازم را خرید :«نرجس! انقدر دلم برات تنگ شده که وقتی حرف می‌زنی بیشتر تشنه صدات میشم!» دستانم هنوز در گرمای دستش مانده و دیگر تشنگی و گرسنگی را احساس نمی‌کردم که از جام چشمان مستش سیرابم کرده بود. 💠 مردم همه با پرچم‌های و برای استقبال از نیروها به خیابان آمده بودند و اینهمه هلهله خلوت عاشقانه‌مان را به هم نمی‌زد. بیش از هشتاد روز در برابر داعش و دوری و دلتنگی، عاشق‌ترمان کرده بود که حیدر دستم را میان دستانش فشار داد تا باز هم دلم به حرارت حضورش گرم شود و باور کنم پیروز این جنگ ناجوانمردانه ما هستیم. ﴿خواندݩ‌هࢪقسمٺ‌‌از‌رمـان‌تنهاباذڪر‌¹صلواٺ‌ بھ‌نیٺ‌تعجیڵ‌دࢪ‌فرج‌آقامجازمۍباشد
هدایت شده از ـ نوای‌عشق
enc_16620652473994818195489.mp3
4.04M
حالاکه‌حتی‌رفیقام‌دارن؛ دورم میزن.. طُ واسم بمون حُ‌سین:) --
هدایت شده از ـ دلداده‍‌ ارباب
بسم‌حضرت‌عشق؛به‌خطِ¹¹⁸! : )
ـ دلداده‍‌ ارباب
_
باهـَم‌براےِ‌ظہورش‌دعـا‌کـُنیـم(؛
راهم‌‌دهی‌‌اگرتو‌بہ‌بازارعاشقی عشق‌‌تو‌را‌بہ‌قیمت‌ِ‌جان‌‌می‌خرم‌‌حُسین♥️ :)
هـَروَقت‌یکۍگُـفت‌یِہ‌دَه‌دقیقِہ دَرمـورِدامـٰام‌زَمان‌‌عَج‌حـَرف‌بزن، بِہ‌تَتہ‌پَتہ‌نَیفتـٰادۍ‌وَراحَت‌دَرمورد امـٰام‌زمان‌‌عَج‌گـُفتۍ‌! هَمون‌موقِع‌اسـم‌ِخودتـو‌بزارمـُنتَظِـر:))
نـامَت‌جنون‌خیـز‌اَست‌حق‌دارد‌مؤذن‌هم وقتِ‌اذان‌بـادسـتِ‌‌خود‌سـَررا‌نگه‌دارد...((: (:
+خدایآ سر خآستن آرزویی کھ بھ صلآحمون نیست خستمون نکن شوق و ذوق اون آرزویی رو به دلمون بنشون که به موقعست:))🚶
هدایت شده از - معراجِ‌حسین‌؏ ؛
23.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حسین جانم؛ ممنون که گذاشتی به آرزوم برسم(:
معاویه‌گوسفندانِ‌کوفه‌را‌میدزدید فحشش‌راعلی‌می‌شنید. شده‌حکایت‌این‌روزها مسئولین‌اختلاس‌وکم‌کاری‌میکنن‌، مردم‌ِناآگاه‌فحشش‌روبه‌سیدعلی‌میدن!
حُ‌سین‌‌تـوقـلبم‌داره‌ریشہ ؛ حُ‌سین‌کہ‌تکرارے‌نمیـشه(:🫀👀 وچـہ‌حسـی‌بهتر‌از‌اینکـه‌تو‌کربـلا‌به‌ یادمون‌بـاشن*
هدایت شده از ـ نوای‌عشق
Untitled 33 (1).mp3
9.01M
تاراج‌ِدل؛به‌تیغ‌دوابروی‌دلبرست ـ
هدایت شده از ـ دلداده‍‌ ارباب
بسم‌حضرت‌عشق؛به‌خطِ¹¹⁸! : )
هدایت شده از ـ دلداده‍‌ ارباب
_
ـ دلداده‍‌ ارباب
_
باهـَم‌براےِ‌ظہورش‌دعـا‌کـُنیـم(؛