eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
317 دنبال‌کننده
14هزار عکس
5.7هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
درتاریخ 71/7/21 درشهر رشت،دراستان گیلان،متولدشدم، پنج فرزند بودیم ۲ برادر و ۲ خواهر دارم،خودم فرزند چهارم خانواده بودم دانشجوی کارشناسی ارشد رشته حقوق دانشگاه تهران بودم🖐💐💐💐
یکی از فعال ترین جوان های شهرمان بودم😊.سرشار از زندگی بودم و همیشه در برنامه های مختلف پیش قدم ، اصلا هم تک بعدی نبودم و بواسطه سن و سالم جوانی می کردم و از همه قشری هم دوست و رفیق داشتم . یعنی هم دوست باشگاهی داشتم هم دانشگاهی هم مسجدی و هیئتی. ☺️هم از فعالین هلال احمر بودم و هم در بسیج فعال بودم، هم در کارهای خیر در بهزیستی شرکت می کردم🖐😊💐💐
خانواده ام بعد از شهادتم فهمیدن که کارهای ساخت بنای یادبود شهدای گمنام در پارک ملت رشت را من انجام دادم ، رئیس بنیاد شهیدکه به خانه ما آمده بود به پدرم گفتندکه می دانستی پسرت چقدر برای اینکه اینجا ساخته شود زحمت کشید؟! پدرم تازه فهمیدن که زمان ساخت این بنا، به مسئولان گفته بودم که چه شما بودجه بدهید چه ندهید روح این شهیدان اینقدر بلند و پر خیر وبرکت است که این بنای یادبود ساخته می شود و بعدا شما حسرت خواهید خورد که در این ثواب شرکت نکردید💐💐💐
قبل از اینکه به سوریه اعزام شوم هم در دوره ای که سرباز حفاظت اطلاعات بودم، دوبار داوطلبانه به کردستان عراق اعزام شده بودم اما خانواده خبر نداشتند و بعد از شهادتم متوجه شدند امسال برادربزرگم در رشت کاندیدای شورای شهر شده بودند و تمام مسائل مالی و تدارکات را هم به من سپرده بودند ، یک دفعه در بحبوحه انتخابات و درست وسط تبلیغات متوجه میشن که نیستم، پرس و جو کردند فهمیدن که رفتم اعتکاف😊😊💐
به روایت از پدربزرگوارم : گفتم بابک جان چرا در این موقعیت رفتی اعتکاف، می ماندی سال دیگر می رفتی، الان کارهای مهمی داشتیم. گفت نه اصل برای من همین اعتکاف است، انتخابات و ...فرعیات است، بعد هم شاید من سال دیگر نباشم که به مراسم اعتکاف برسم...حتی همان روزها من و مادرش حرف ازدواجش را مطرح کردیم💐👇👇👇
به روایت از مادربزرگوارم: بابک من😭 خیلی باهوش بود، همیشه دانش‌آموز ممتازی بود و فوق‌لیسانس را هم در رشته حقوق دانشگاه تهران قبول شده بود. بابک یکی از دانشجوهای فعال دانشگاه تهران هم بود. اما همه این‌ها را رها کرد و عاشقانه قدم در این راه گذاشت. ذاتش جوری بود که می‌خواست در همه ابعاد رشد داشته باشد و تک بعدی نباشد.😭😭💐
فاصله اعزام تا شهادتش 26 روز بود😭 خیلی برای شهادت عجله داشت، من 50 ماه سابقه جبهه دارم اما شهید نشدم، ولی این پسر آنقدر با همه وجودش شهادت را می خواست که به یک ماه نکشیده طلبیده شد و رفت. اوائل فقط به مادر و خواهر هایش زنگ می زد، با من صحبت نمی کرد. اما یک روز دیدم موبایلم زنگ خورد وشماره ای هم که افتاد ناشناس بود، فکر کردم بابک است، وقتی تلفن را جواب دادیم دیدم آن طرف خط یکی از دوستان و همرزمان خودم در زمان جنگ است💐👇👇
خبر دارم که خیلی ها از روی این عکس ها فکر کرده اند بابک مدل بوده اما نه این طور نیست اینها همه عکس های شخصی بابک است و برای دل خودش گرفته بود😭. من همه آنها را دوست دارم .😭👇👇👇
بابک یه عکس داردبالباس سفیددرکناردریا ، که دست هایش رابازکرده، وقتی این عکس رامی بینم احساس میکنم بابک همین جا دست هایش را به سوی خدا بازکرده…😭😭
بابک یک روز قبل از اعزامش ، در مسجد باب الحوائج بلوار شهید انصاری رشت که مسجد آذری های مقیم رشت است و همه بابک را آنجا می شناسند، از همه نمازگزاران مسجد بعد از نماز خداحافظی کرده بود، به همه گفته بود که من یک مدتی نیستم می خواهم بروم خارج از کشور. آن موقع همه فکر می کردند می خواهد برود آلمان.💐👇👇👇
در معراج شهدا من و بقیه خانواده صورت زیبایش را دیدیم😭😭. بابک من علاوه بر اینکه چهره زیبایی داشت سیرت زیبایی هم داشت و این زیبایی بعد از شهادتش واقعا در صورتش موج می زد. باور کنید با اینکه جانی در بدنش نبود اما اصلا رنگ صورتش عوض نشده بود، 😭صورتش جوری آرام بود که انگار خوابیده باشد. حتی من وقتی صورتش را بوسیدم احساس کردم لب هایش هنوز گرم است.😭😭👇👇👇
به روایت از برادر بزرگوارم: بابک ،کم‌کم گرایش پیدا کرد و رفت سمت بسیج محله، غروب که می‌شد نمازش را می‌رفت آنجا می‌خواند، با بچه‌ها فعالیت می‌کرد، این فعالیت‌ها کم‌کم بالا گرفت و بالاخره رشد پیدا کرد و بابک بزرگ‌تر می‌شد. سن سربازی که فرا رسید، بالاخره آن دوره‌های بسیج فعال و این‌ها را همه را گذرانده بود، مدارک همه آنها را هم داشت.😭😭👇👇