وای مادرم...😭😭😭 مادرم گفت حسن جان پاشو آماده شو مادر… دیگه میخوام برم فدکمو بگیرم. حسن جان به بابات که نمیتونم بگم همراهم بیاد ولی باید یه مرد همرام باشه. نمیدونی چه قندی تو دلم آب کردم. مادرم به جای مرد می خواست منو ببره. گفت حسن جان تو بیا مواظب من باش…😭 امان از دل زینب...😭

مگه میره از یاد، که اون پست نامرد‌..😭 چه جوری گرفت، توی کوچه راهمونو...😭 قربونت برم امام حسن...😭

امام زمان جان منو ببخش...😭 یه جوری زد اونجا… 😭 شنیدی میگه… من از بعضی باباها شنیدم. بچه وقتی کار خطایی میکنه، میگه ببین بچه! یه جوری میزنم یکی از من بخوری دو تا از دیوار… شنیدی یا نه؟!… امام حسن جان میگن مادرم داشت صحبت می کردن … بی حیا بی هوا… با امام حسن بگین…😭 وای مادرم مادرم مادرم… 😭 وای مادرم مادرم مادرم..😭 یازینب‌...😭

ببین بغض دیرین، چه کرده به مادر باید روضه مقداد، بخونه براتون بگه دست سنگین، چه کرده به مادر...😭 وای مادرم...😭

قربون دلت برم امام حسن مجتبی جان علیه السلام بعد از مدتی از قضایای شهادت بی بی جان که گذشت. عمه سادات خانم جان حضرت زینب سلام الله علیها دید امام حسن مجتبی علیه‌السلام یه گوشه کز می کنه. بغض داره گریه نمیکنه…😭 یه روز اومد دستشو انداخت دور گردن حسن. گفت داداش گریه کن یه خرده. گریه کن دق می کنی….😭 وای مادرم...😭 امان از دل زینب..😭

همیشه این خوبه. رفقا یادتون باشه. آدمی که غم داره غصه داره حرف زدن و گفتن براش خوبه اگه رفیقت غصه دار بود و تو هم محرم بودی و سرّ نگهدارش بودی، یه جوری به حرفش بیار همین که حرفاشو بزنه آروم میشه. یادت نره... یازینب‌...😭

امام علی جان علیه السلام هم که علی بود باید حرفاشو به یکی میزد. چون کسی رو پیدا نمی کرد سرشو توی چاه می کرد… یه رفیق نداشت… یه رفیق… نمیدونم به چاه چی می گفت. صبح که میومدن دَلو رو مینداختن آب بکشن، خون بالا میومد… حرفاشو میزد. علی هم که علی هست حرفاشو میزد…

تو هم اگه غم داری یه محرم پیدا کن حرفتو بزن… نذار توی سینت بمونه و توأم اگر محرمش هستی و رفیقش هستی و سرّش رو نگه میداری و آبروشو نمیبری بشین بگو حرفاتو با من بزن. اینجا توی سینه من می مونه. بذار آروم بشه.. آره رفیق...

عمه سادات خانم جان حضرت زینب... گفتند حسن جان… با من حرف بزن. درد دلاتو با من بگو داداش منم مادرمو از دست دادم… منم پهلوشو دیدم. منم سینشو دیدم… چرا اینجور کِز می کنی؟! یا امام حسن...😭

وای مادرم...😭 به حرف اومد شروع کرد گریه کردن گفت زینبم… تو که نبودی.😭 اینقدر مادرم خوشحال بود… اینقدر ذوق می کرد. گفت حسن فدک رو گرفتم… حالا فدک رو میدم به علی، خرج این مردم نامرد دنیا کنه، دست از سر علی بر دارن. امان از دل زینب...😭

زینبم… یه وقت دیدیم کوچه تاریک شد. نگاه کردم دیدم یه غول بی شاخ و دم، یه لندهور بی حیا از روبرو داره میاد… جلو مادرمو گرفت… مادرم رفت به راست. اونم اومد به راست. مادرم رفت به چپ اونم اومد چپ… زینب… رفتم جلو گفتم چیه؟! اما حیف!! قدم کوتاه بود… اون بی حیا قدش درازه… دستشو بلند کرد...😭 وای مادرم...😭 امان از دل زینب... امام زمانم معذرت میخواهم خاک بر دهانم😭😭😭😭😭

روضه امشب رو تمام کنم.. قبول باشه از تمامی شما عاشقان اهل بیت علیهم السلام ان شاءالله برات زیارت کربلایتان را در اربعین امسال امام حسن علیهم السلام به شما عطا کنند 😭 حلال کنید امام زمان عج حلالم کن😭