eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
293 دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
6هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از ظهر گذشته است، تأخیر نکرد!؟ ساعت دو و نیم، سه، کمی دیر نکرد!؟ دلگیرترم دوباره از هفته‌ی قبل تلخی غروب جمعه تغییر نکرد... 🍃 اللهم عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨شهید احمد کشوری✨ ✅تا آخرین قطره خون ، برای اسلام و اطاعت از ولایت فقیه خواهم جنگید...
چه خنده های قشنگی به لب نشانده ای ای #یـــار چه #خاطرات که مانده ماندگار افق های ناکجا آباد .. و من انگار #بیدارم و شعر شهــ🌷ــادت می خوانم!! مرا به خود برسان💞 دلم برای تبسم هایت تنگ💔 است.. #شهید_محمود_رضا_بیضائی❣ #صبحتون_شهدایی🕊
🥀🥀گل های پرپر🥀🥀 در تهران اقایی خیلی ریخت و پاش داشت و روضه مفصلی میگرفت یک باغچه کوچکی هم داشت یک شب چند بچه از نرده ها بالا رفتند و چند تا گل چیدند و مقداری هم لگد مال کردند صاحب خانه ناراحت شد و بچه ها رو دعوا کرد فردا که وارد منزلش شدیم دیدیم نرده ها رو برداشته و بچه ها میگن برین گل بچینین و گل ها رو لگدمال کنید ! گفتیم اقا چه شده؟! این برخورد امشب شما با برخورد دیشبتان خیلی تفاوت دارد گفت؛ اقا سید عباس! دیشب که خوابیدم در عالم رویا امام حسین را زیارت کردم حضرت فرمودند : فلانی! برای چند شاخه گل با بچه هایی که به خاطر من به عزاداری امده بودند دعوا کردی؟ ایا گل های تو عزیزتر از گلهای من‌بودند که در کربلا پر پر شدند دلباخته ص ۸۲🥀🥀
#بین_الحرمین #شهیدمحمدحسین_محمدخانی در حال روضہ خواندن.... برای #دلم بخوان و نفس بزن ڪہ دیده #دل سالهاست خشڪ است 😭 شادی‌ روحش صلواتـــــ❤️
YEKNET.IR - shohada mahe asemoonan.mp3@Maddahionlin
زمان: حجم: 3.14M
🎵 #صوت_شهدایی 🍃شهدا ماه آسمونن 🍃آسمونی تو کهکشونن 🎤 #سید_رضا_نریمانی 🍃🌹🍃🌹
💔گاهی یک کافیست... 📕دفترچه گناهان یک شهید ۱۶ ساله‼️ ❣در تفحص شهدا، دفترچه یک شهید 16 ساله که گناهان هر روزش را مینوشت پیدا شد✍ ❌گناهان یک هفته او اینها بود ؛ شنبه : بدون وضو خوابیدم.😴 یکشنبه : خنده بلند در جمع😆 دوشنبه : وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم.🤔 سه شنبه : نماز شب را سریع خواندم.📿 چهارشنبه : فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت.🗣 پنجشنبه : ذکر روز را فراموش کردم.☝️ جمعه : تکمیل نکردن ۱۰۰۰صلوات و بسنده به ۷۰۰ صلوات.😔 📝راوی که یکی از بچه های تفحص شهدا بوده مینویسد : ⁉️ دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم... ⁉️ما چی⁉️ ❓کجای کاریم حرفامون شده رساله توجیه المسائل‼️😡 1⃣غيبت… تو روشم ميگم🗣 2⃣تهمت… همه ميگن🔕 3⃣دروغ… مصلحتي📛 4⃣رشوه... شيريني🍭 5⃣ماهواره... شبکه هاي علمي📡 6⃣مال حرام ... پيش سه هزار ميليارد هیچه💵 7⃣ربا...💸 همه ميخورن ديگه🚫 8⃣نگاه به نامحرم...🙈 يه نظر حلاله👀 9⃣موسيقي حرام...🎼 ارامش بخش🔇 🔟مجلس حرام...💃 يه شب که هزار شب نميشه❌ 🍃🌸
خوب نگاه ڪنیدبہ چهره هاشان آن ها ڪہ تنها بہ زبان نگفتند انی_حرب_لمن_حاربکم... عاشورا رادرڪ ڪردند وڪوشیدند و مصداق"الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام" ســلام_بر_شــ🌷ــهدا✋
🕊 یکشنبه بود قرار بود شب ساعت⏰ ۸ حرکت کنیم ؛ ظهر بود هنوز گذرنامه نداشتم ویزا که هیچی . جلوی در اداره گذرنامه بودم حسین زنگ زد📞 +سلام داداش خوبی . نوکرم تو خوبی . +گرفتی گذرنامه رو  از صبح⛅️ استرس تو رو دارم داداش گفتن بیام اداره گذرنامه ، اونجاس . +باشه داداش گرفتی بهم بگو ان شاالله ردیف میشه باشه چشم قطع کرد رفتم تو خیلی شلوغ بود پرسیدم گفتن کلا صادر نشده باید بشینی شانست بزنه امشب بدن وگرنه فردا . . . بابغض😔 زنگ زدم حسین بهش گفتم نمیشه من بیام قسمت نشد شما برید حسین گفت : این چه حرفیه ما قرارگذاشتیم با هم بریم توکل داشته باش درست میشه اگه نشد فردا صبح میریم گفتم نه برنامه هاتون خراب میشه گفت نه نهایتش بچه ها رو راهی میکنیم من و تو با اتوبوس🚌 میریم دلم و گرم کرد . داخل جا نبود بشینم ایستاده بودم  ساعت شد ۶ عصر حسین پیام✉️ داد چه خبر ؟ گفتم داداش هنوز ندادن هر بیست دقیقه اسم ۱۰ نفر میخونن تحویل میدن گفت باشه داداش تا اینجا اومدی بقیشم ارباب ردیف میکنه گفتم دارم از استرس میمیرم گفت یه ذکر بهت میگم هر بار گیر کردی بگو من خیلی قبول دارم گره کار منم همین باز کرد ( آخه خودشم به سختی اجازه خروج گرفت ) گفتم باشه داداش بگو گفت تسبیح📿 داری ؟ گفتم آره گفت بگو🍃 (س)🍃 حتما سه ساله ارباب نظر میکنه منتظرتم قطع کردم چشممو بستم شروع کردم الهی به رقیه س الهی به رقیه س . . . ۱۰ تا نگفتم که یهو گفت این ۵ نفر آخرین لیسته📄 بقیش فردا توجه نکردم همینجور ذکر گفتم که یهو اسمم خوندن بغضم ترکید با گریه گرفتم😭 رفتم سمت خونه 🏡 حاضر بشم وقتی حسین رو دیدم گفتم درست شد اشک تو چشمش حلقه زد گفت 🍃 ♡🍃 . . . . . . . . 🌷 🌸