خانواده ام بعد از شهادتم فهمیدن که کارهای ساخت بنای یادبود شهدای گمنام در پارک ملت رشت را من انجام دادم ، رئیس بنیاد شهیدکه به خانه ما آمده بود به پدرم گفتندکه می دانستی پسرت چقدر برای اینکه اینجا ساخته شود زحمت کشید؟! پدرم تازه فهمیدن که زمان ساخت این بنا، به مسئولان گفته بودم که چه شما بودجه بدهید چه ندهید روح این شهیدان اینقدر بلند و پر خیر وبرکت است که این بنای یادبود ساخته می شود و بعدا شما حسرت خواهید خورد که در این ثواب شرکت نکردید💐💐💐
قبل از اینکه به سوریه اعزام شوم هم در دوره ای که سرباز حفاظت اطلاعات بودم، دوبار داوطلبانه به کردستان عراق اعزام شده بودم اما خانواده خبر نداشتند و بعد از شهادتم متوجه شدند امسال برادربزرگم در رشت کاندیدای شورای شهر شده بودند و تمام مسائل مالی و تدارکات را هم به من سپرده بودند ، یک دفعه در بحبوحه انتخابات و درست وسط تبلیغات متوجه میشن که نیستم، پرس و جو کردند فهمیدن که رفتم اعتکاف😊😊💐
به روایت از مادربزرگوارم:
بابک من😭 خیلی باهوش بود، همیشه دانشآموز ممتازی بود و فوقلیسانس را هم در رشته حقوق دانشگاه تهران قبول شده بود. بابک یکی از دانشجوهای فعال دانشگاه تهران هم بود. اما همه اینها را رها کرد و عاشقانه قدم در این راه گذاشت. ذاتش جوری بود که میخواست در همه ابعاد رشد داشته باشد و تک بعدی نباشد.😭😭💐
فاصله اعزام تا شهادتش 26 روز بود😭
خیلی برای شهادت عجله داشت، من 50 ماه سابقه جبهه دارم اما شهید نشدم، ولی این پسر آنقدر با همه وجودش شهادت را می خواست که به یک ماه نکشیده طلبیده شد و رفت.
اوائل فقط به مادر و خواهر هایش زنگ می زد، با من صحبت نمی کرد. اما یک روز دیدم موبایلم زنگ خورد وشماره ای هم که افتاد ناشناس بود، فکر کردم بابک است، وقتی تلفن را جواب دادیم دیدم آن طرف خط یکی از دوستان و همرزمان خودم در زمان جنگ است💐👇👇
در معراج شهدا من و بقیه خانواده صورت زیبایش را دیدیم😭😭. بابک من علاوه بر اینکه چهره زیبایی داشت سیرت زیبایی هم داشت و این زیبایی بعد از شهادتش واقعا در صورتش موج می زد. باور کنید با اینکه جانی در بدنش نبود اما اصلا رنگ صورتش عوض نشده بود، 😭صورتش جوری آرام بود که انگار خوابیده باشد. حتی من وقتی صورتش را بوسیدم احساس کردم لب هایش هنوز گرم است.😭😭👇👇👇
به روایت از برادر بزرگوارم:
بابک ،کمکم گرایش پیدا کرد و رفت سمت بسیج محله، غروب که میشد نمازش را میرفت آنجا میخواند، با بچهها فعالیت میکرد، این فعالیتها کمکم بالا گرفت و بالاخره رشد پیدا کرد و بابک بزرگتر میشد. سن سربازی که فرا رسید، بالاخره آن دورههای بسیج فعال و اینها را همه را گذرانده بود، مدارک همه آنها را هم داشت.😭😭👇👇
و وقتی که برای سربازی به سپاه رفت، آنجا نگاه و استعدادش بیشتر شکوفا و علاقهاش بیشتر شد، آن موقع من نمیدانستم در آن فضا چه چیزهایی را تجربه کرد، ولی الان میفهمم چه چیزهایی دید؛ با امثال شهید جعفرنیا و سیرتنیا و همنشین شد. هر کس با چنین بزرگانی همنشین باشد به نظر من، نگاهش قویتر و استعدادش بیشتر میشود.
عاشق شرایط سخت بود.😭💐💐💐
به عنوان یک پدر وقتی یاد خاطرات فرزند شهیدم میافتم جای خالی او را حس میکنم و دلگیر میشوم😭😭. اما یکی از همرزمان بابک برایمان نقل کرده که پس از مجروحیت گفته بود: به مادرم بگویید، یک بار من حرف مادرم گوش نکردم، من را حلال کند، و آن هم این بود که از من خواسته بود ازدواج کنم و من قبول نکردم؛ به مادرم بگویید من را حلال کن 😔💐💐💐
یک روز وقتی بابک تماس گرفت من از تهران داشتم برمی گشتم رشت که بروم مشهد. بابک تا شنید من می خواهم بروم مشهد گفت آقا جان قول بده من را دعا کنی. من گفتم : پسرم ، قربانت بروم ، قربان صدایت بشوم تو باید من را دعا بکنی ... گفت نه آقا جان قول بده ... هردو از هم التماس دعا داشتیم و این شد آخرین حرف های بین من و بابک.😭😭👇👇
گفت من حضرت زینب (س) را خواب دیدم دیگر نمی توانم بمانم باید بروم سوریه. این قضیه رفتنم هم مال امروز و دیروز نیست ، من چند ماه است که تصمیمم را گرفته ام. حتی شنیدم که به او گفته اند که چطور می خواهی مادرت را تنها بگذاری و بروی،بابک هم گفته مادر همه ما آنجا در سوریه است، من بروم سوریه که بی مادر نمی مانم، می روم پیش مادر اصلی مان حضرت زینب (س).😭😭
یک دختر از خانواده نجیب و خوبی انتخاب کرده بودیم که می دانستیم بابک را هم دوست دارد اما بابک موافقت نکرد. به من گفت که بابا شما به تصمیمات من اعتماد داری یا نه؟ پس بگذار من براساس برنامه خودم پیش بروم...فعلا برنامه و مسیر من چیز دیگری است. الان که فکر می کنم می بینم بابک خودش هم می دانست که چه مسیری را می خواهد برود و به ما هم این پیام را می داد اما ما متوجه نمی شدیم.😭👇👇👇
ما در جریان بودیم که می خواهد به سوریه اعزام شود. روزی که می خواست برود، من داشتم تلویزیون نگاه می کردم که بابک آمد خانه رفت اتاقش و بعد با یک کوله پشتی رفت بیرون و چند دقیقه بعد بی کوله پشتی برگشت. بعد هم به مادرش گفت که با اعزامم موافقت شده. او هم از روی احساسات مادرانه خیلی گریه کرد😭😭 شاید که بابک منصرف بشود اما بابک تصمیمش را گرفته بود😭👇👇👇👇
نحوه شهادتم به روایت از همرزمم:
موقع ناهار ، یک خمپارهای ما بین ما و بابک آمد پایین، فکر میکنم صدو پنجاه متر با ما فاصله داشت، یک سی ثانیه بعد خمپاره میاد پایین، وقتی خمپاره دوم پایین آمد دقیقا این سه تا روبروی هم بودن، شهید بابک نوری بود، شهید عارف کاید بود و شهید نظری، که وقتی ماشین تویوتا پارک بود، این خمپاره از زیر ماشین تویوتا وسط سفره اینها میخورد و خوشا به سعادت و حالشان که شهید شدند.😭😭💐💐
💞شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم💞
و علی الخصوص شهید
💠 بابک نوری 💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج و شهادت ✨
یاعلی
دوستان یکی از دوستان مجازی کرونا گرفته و الان ای سی یو هستش
۷۰ درصد درگیرشده ریه هاش
سنش کمه وخانوادشم خیلی نگرانشن
ختم صلوات گرفتیم واسش
هرکی خواست هرچندتاشد بفرسته واسش تواین پی وی اطلاع بدین خیلی ممنون 👇🏻🥺
@SHAHideeee6
خدایا شروع سـخن نامِ توست
وجودم به هر لحظه آرامِ توست
دل از نام و یادت بگـیرد قـرار
خوشم چونڪه باشے مرادرڪنار
امروزراآغازمےڪنیم باتوڪل بر
🌻بسم الله الرحمن الرحیم🌻
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
@mohebin_velayt_shohada
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
سلام امام زمانم✋🌸
اگربه دیده ظاهر
تو را نمی بینم
ولی تو را ز جان
ودل جدا نمی بینم
چنان که شیفته ی
آن جمال زیبایم
به هرچه مینگرم
جز تو را نمی بینم
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
@mohebin_velayt_shohada
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊
#پیامکی_از_بهشت 💐
اي مردم ، دشمن از مقاومت و پايداري و در صحنه بودن شما ضربه هاي زيادي خورده است و مي خورد . در گوشه و كنار مملكت هستند افرادی كه هميشه نق مي زنند و مي گويند انقلاب براي ما چه كاري كرده است و تمام وقت به خانواده هاي شهداي ما زخم زبان مي زنند و يا به خاطر شكمهاي خود داد آنها بالا است ولي كورند و نمی ببينند بعد از گذشت چند سال از پیروزی انقلاب و با وجود محاصره ي اقتصادي هنوز دستمان را بر روي هيچ كشوري دراز نكرده ايم .
🌹 #شهید_والامقام
🕊 #حسین_خزائیلی
#سلام_به_دوستان_شهداء 🌹
#روزتان_شهدایی 🌹
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
@mohebin_velayt_shohada
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#افسوس
و صد
#افسوس
امروز برای #شهدا وقت نداریم
از #عشق مگو قصه كه ما وقت نداریم
با حضرت #شیطان سرمان گرم گناه است
از بهر ملاقات #خدا وقت نداریم
در #كوفه تن غیرتمان گوشه نشین است
بهر سفر #كرببلا وقت نداریم
هر چند كه خوبست #شهیدانه بمیریم
زیباست ولی حیف كه ما #وقت نداریم!
#شهدا_التماس_دعا
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
@mohebin_velayt_shohada
━─━────༺🇮🇷༻────━─━