بسم الله الرحمن الرحیم
مستند داستانی کف خیابون(2)
✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
⛔️نقل و انتشار داستان به هیچ وجه بدون لینک کامل کانالم جایز نیست.⛔️
«قسمت بیست و سوم»
به مطالب سعید و مجید فکر میکردم. شروع به نوشتن کردم و دو سه خط گزارش اون روز را میخواستم به مقام مافوقم بنویسم که هر کاری کردم نتونستم فکرمو جمع و جور کنم.
هست وقتایی که نمیدونی چته و چرا بیقراری؟ اما همش فکر میکنی باید پاشی و شروع کنی و از یه وری استارت بزنی اما نمیدونی کدوم ور؟! دقیقا همون حس را داشتم! احساس میکردم باید پاشم و یه کاری بکنم. احساس میکردم یه اتفاقی داره اطرافم میفته و مربوط به این پرونده بی موضوع و بی نشون باشه اما من در جریان نباشم.
یه مرور کردم ببینم کجای شطرنجم؟ دیدم خب مجید دنبال اکانت ترانه است ... سعید هم قراره ردگیری الله اکبر کنه ... عمار هم رفته دنبال جراح شکل و قیافه ترانه!
آهان ... یهو یادم اومد که یه کار مهم هنوز زمین هست و واسش تصمیم نگرفتیم!
به بولتن سیستم خودم وصل شدم. باید از جریانات دیروز و امروزش مطلع میشدم تا بتونم حدس بزنم اپیدمی داره میشه یا ما داریم شلوغش میکنیم و اصل پرونده یه چیز دیگه است!
خب فقط میشد به سه تا تیتر شایع اشاره کرد که در همه بولتن های سراسر کشور موج میزد:
اول: افزایش موج الله اکبر گفتن پشت بام در ساعاتی از شبهای مشخص که توسط همان چهار کانال مادر تعیین میشه!
دوم: افزایش درگیری ها بین نیروی انتظامی و مردم مال باخته!
سوم: مشهد!
✅ دلنوشته های یک طلبه
@mohamadrezahadadpour
رفتم سراغ آیکون مشهد و دیدم حسابی داره شلوغ میشه! اینقدر شلوغ که تجمعات اعتراضیش داره تبدیل به ضد و خورد و توهین و افترا میشه! از اینکه متاسفانه فرهنگ اعتراض در کشور ما بسیار ضعیف هست و فورا از شکل و شعار و مطالبه اصلی خودش خارج میشه، هیچ شکی نیست و همه قبول دارند.
اما ... نمیشه خیلی بازش کرد و توضیح داد، ولی رنگ و بوی اعتراضات مشهد، جوری بود که دیگه از مخالفت با آقای علم الهدی (امام جمعه مشهد) و سیاست های کلی نظام در رابطه با مجامع و شهرهای مذهبی کاملا خارج بود!
بذارین اینجوری بگم:
با یکی از بچه های مشهد ارتباط گرفتم. چون میدونستم که از روز قبل داشته پیام میذاشته اما فرصت چک کردنش نداشتم.
رفتم سراغش و باهاش ارتباط تصویری گرفتم و گفتم: «سلااااااام. چطوری برادرجان؟»
گفت: «سلام حاجی جان! الحمدلله! اصلا از حال و دلم خبر داری؟ خوب شد که الان اومدی رو خطم! چون میخواستم دوباره برات زنگ بزنم و اصلا بگم یه روزه بیایی اینجا و برگردی!»
گفتم: «خیره انشاءالله! چیزی شده؟»
با تعجب و حرص آلود گفت: «چیزی شده؟ اگه تو اسم این همه اتفاق در طول سه چهار روز گذشته را «چیز» نمیذاری، باید بشینیم با هم درباره مفهوم کلمه «چیز» گفتگو کنیم!»
بلند زدم زیر خنده! گفتم: «چه خدمتی از من برمیاد؟»
گفت: «حاجی یه فایل برات میفرستم. لطفا با دقت یه بررسی کن! سوژه ما اصالتا مشهدیه ولی مدتی هست که ساکن شیرازه! مربوط به همین شلوغی هاست.»
گفتم: «ینی بنظرت اعتراضات سیستماتیک هست که داری با من لینک میگیری؟»
گفت: «آفرین! دقیقا ... میگم حالا ... میدونی چرا؟ چون همه پیامای الله اکبر از مشهد، فقط به دو تا خط در شیراز منتقل شده و خیلی زیرپوستی پخش شده! به علاه تصاویر و پوسترهایی که بسیار عالی طراحی شده و معلومه که کار حرفه ای هست و نمیتونه کار یه تازه کار باشه.»
گفتم: «ینی چی زیرپوستی؟ ینی صاحبان خط هایی که پیامک ارسال کردند، از ارسال پیامک اطلاعی نداشتن؟!»
گفت: «حاجی مگه پرونده منو به همین زودی خوندی؟»
گفتم: «نه! چطور؟»
گفت: «چون دقیقا به چیزی اشاره کردی که ما الان در این چند روز کشف کردیم! نمیشه که کسی اینقدر شاسکول باشه که با خط خودش و با علم به رصد ما دست به چنین خبطی بزنه!»
دستمو گذاشتم کنار شقیقه راستم! یه کم تیر کشید! گفتم: «آخه پرونده منم همینطوریه ... حاجی نکنه پیامک های اعتراضی و هماهنگی برای الله اکبر، از آدمای معمولی معمولیتونم نیست!»
گفت: «آره خب ... چندان معمولی هم نیستن ... همشون بالاخره یا اخراجی کارخونه های مشهدن ... یا خانواده زندانیای مختلف و مسئله دارها هستن ... یا بالاخره یه گیر یا مشکل حاد تو زندگیشون داشتن ولی...»
گفتم: «بسیار خوب! پس روش های اولیشون هماهنگه! راستی نگفتی چیکارم داشتی؟»
گفت: «حاجی یه شماره بهت میدم ... تحقیقات اولیه هم که کار کردم بهت میدم. بچه ها ده دقیقه پیش ردش را در شیراز گرفتن!»
گفتم: «چیه حالا همتون شیراز شیراز میکنین؟ چه خبره حالا مگه اینجا؟»
گفت: «از من میپرسی مومن خدا؟ حالا اگه فایلو بخونی باحالترم میشه!»
گفتم: «بسیار خوب! چشم! دیگه؟»
گفت: «دیگه خبر خیر ... ایشالله زنده باشی. پس منتظر خبرتم!»
ادامه دارد...
✅ دلنوشته های یک طلبه
@mohamadrezahadadpour
@mohsenriazi
5.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹نماهنگ| دانشمند عارف
🔻بیانات رهبرانقلاب درباره #شهید_چمران
🔺️انتشار بمناسبت سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران
📥سایر کیفیتها👇
http://farsi.khamenei.ir/video-content?id=33472
@mohsenriazi
به مناسبت هشتم شوال؛ سالگرد تخریب قبور ائمه بقیع/ شمایل کنونی بقیع را چه کسی ساخت؟
علامه عبدالرحیم صاحبالفصول به پادشاه وهابی عربستان:
🔹شما تمام اصلاحاتی که منظور داشتید، تمام شد و فقط خراب کردن قبور ائمه بقیع مانده بود که آن را هم متأسفانه انجام دادید، من میخواهم قبرستان بقیع را بازسازی کنم!
🔹وی در دیداری که با عبدالعزیز پادشاه عربستان بعد از تخریب قبور ائمه بقیع داشته، موفق به دریافت سندی میشود که به موجب آن زائران ایرانی میتوانند به زیارت بقیع رفته و اعمال خود را انجام دهند.
🔹چیزی که شاید بیشتر مردم ندانند چه کسی با ظرافت مانع تخریب کامل قبرستان شد و شمایل فعلی قبور مطهر ائمه بقیع حفظ شد.
🔹علامه عبدالرحیم صاحب الفصول پس از فوتش در جنوب غرب تهران، خیابان کارون جنوبی تقاطع خیابان هاشمی دفن میشود و از آن زمان محل زیارت عاشقان و عارفان الهی قرار میگیرد.
fna.ir/bmq647
@Farsna
@mohsenriazi
@FARSNA.mp3
4.07M
🎙 آخر یه روز شیعه برات حرم می سازه...
🔹با نوای امیرعباسی
@Farsna
@mohsenriazi
زندگى اصلى و حیات مطلوب بشر از دوران ظهور حضرت مهدى (سلام الله علیه) آغاز میشود
رهبر معظم انقلاب:
🔹هر فردى از آحاد بشر میداند که این سِیر عمومى بشر به کجا منتهى خواهد شد.
🔹اگر بخواهیم تشبیه کنیم، اینجور باید بگوییم که یک مسافرى یا یک کاروانى از پیچوخمهاى دشوار، از معبرهاى سخت، از کوهستانها، از وادىها، از درّهها، از لجنزارها، از خارزارها، همینطور دارد عبور میکند، راه را میپیماید، براى اینکه خودش را به یک نقطهاى برساند؛ این نقطه کجا است؟ این نقطه عبارت است از یک اتوبان، یک جادّهى مهم، یک جادّهى باز، یک راه هموار.
🔹همهى آنچه در تاریخ بشر تا امروز مشاهده میکنیم، حرکت در همان کورهراهها و در همان فرازونشیبها و در همان خارستانها و لجنزارها و مانند اینها بوده است؛ بشریّت دارد همینطور این راه را طى میکند تا به اتوبان برسد؛ این اتوبان، دورانِ مهدویّت است، دوران ظهور حضرت مهدى (سلام الله علیه) است.
🔹اینجور نیست که وقتى به آنجا رسیدیم، یک حرکت دفعى انجام بگیرد و بعد هم تمام بشود؛ نه، آنجا یک مسیر است.
🔹در واقع باید گفت زندگى اصلى بشر و حیات مطلوب بشر از آنجا آغاز میشود و بشریّت تازه مىافتد در راهى که این راه یک صراط مستقیم است و او را به مقصد آفرینش میرساند. ٩٣/٣/٢١
@Farsna
@mohsenriazi
عبادالرحمن 1کجبافان۴اسفن۹۶.mp3
3.62M
#عباد_الرحمن
#صوتی
🌷جمعه ها - مسجد کجبافان- مزر سربازان گمنام امام زمان(عج)🌷
✅موضوع: عبادالرحمن(بندگان واقعی خدا)
🔘سخنران: محسن ریاضی
🔗تاریخ: 4 اسفند 96
@mohsenriazi
⭕👆 تصویر نمایندگان مجلس در #ورزشگاه_آزادی که توجهها را به خود جلب کرده است.
🔹 از چپ، پروانه سلحشوری، طیبه سیاوشی، فاطمه ذوالقدر و فرید موسوی.
قرار است بازی ایران پرتقال نیز در ورزشگاه آزادی پخش شود!
@seyednaseri
@mohsenriazi
#فرازی_از_تاریخ
📢📢📢...در روز ۸ شوال چه اتفاقی افتاد ⁉️
📇 سالروز تخریب بقیع
➖▪️➖➖▪️➖
🕜🕛🕓...در این روز در سال ۱۳۴۳ هجری قمری ، قبورائمهء بقیع علیهم السلام و نیز قبر حضرت حمزه علیه السلام در احد به دست وهابیون تخریب شد....و اشیاء نفیس و ارزشمند آن قبور مطهر به یغما رفت(۱)
▪️آنان اضافه بر قبور مطهر ائمه معصومین علیهم السلام ، دیگر قبور را هم تخریب نمودند ، منجمله :
💠 قبر مطهر حضرت عبدالله پدر گرامی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله.
💠 قبر مطهر حضرت آمنه مادر گرامی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله.
💠 قبر مطهر فاطمه بنت اسد سلام الله علیها.
💠 قبر مطهر حضرت ام البنين سلام الله علیها.
💠 قبر ابراهیم پسر پیامبر صلی الله علیه و آله.
💠 قبر اسماعیل فرزند حضرت صادق علیه السلام.
💠 قبر حلیمهء سعدیه.
🔘 وهابیان هم چنین در این سال (۱۳۴۳ هجری قمری) ، در مکه گنبد های قبر حضرت عبدالمطلب علیه السلام ، حضرت ابیطالب علیه السلام و حضرت ام المومنین خدیجه علیها السلام و نیز زادگاه حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله و زادگاه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را با خاک یکسان نمودند ؛ و در جده نیز قبر حوا را تخریب کردند.
▪️🔳 در همان سال به کربلای معلی حمله بردند و ضریح مطهر را کندند و جواهرات و اشیاء نفیس حرم مطهر را که اکثرا از هدایای سلاطین و بسیار ارزشمند و گرانبها بود ،
غارت کردند و قریب به ۷۰۰۰ نفر از علما ، سادات و مردم را کشتند ؛ سپس به سمت نجف رفتند که موفق به غارت نشدند و شکست خورده برگشتند.(۲)
1⃣ الوهابيون و البيوت المرتفعة ص۸۸
2⃣ کشف الارتیاب ص۷۷
🇮🇷"چوب الف"🇮🇱👇
@Dezrvltion
@mohsenriazi
💠از آمریکا و آل سعود انتقام خواهیم گرفت
#امام_خمینی (ره):
ان شاءالله ما اندوه دلمان را در وقت مناسب با انتقام از آمریکا و آل سعود برطرف خواهیم ساخت.داغ حسرت حلاوت این جنایت بزرگ را بر دلشان خواهیم نهاد با برپایی جشن پیروزی حق بر جنود کفر و نفاق و آزادی کعبه از دست نااهلان و نامحرمان به مسجدالحرام وارد خواهیم شد.
#امام_خمینی
صحیفه نور جلد ۲۰ صفحه ۲۲۸
مورخ: ۱۳۶۷/۰۴/۲۹
▪️به مناسبت سالروز تخریب قبور ائمه بقیع علیه السلام▪️
🇮🇷"چوب الف"🇮🇱👇
@Dezrvltion
@mohsenriazi
بسم الله الرحمن الرحیم
مستند داستانی کف خیابون(2)
✍نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
⛔️نقل و انتشار داستان به هیچ وجه بدون لینک کامل کانالم جایز نیست.⛔️
«قسمت بیست و چهارم»
یه نگاهی به فایلش انداختم. پر و پیمون نبود ولی چیزای بدرد بخوری هم توش پیدا میشد. فورا دادم حدود موقعیت مکانی شماره را برام درآوردند.
با سیستم خودم که چک کردم، دیدم تلگرام و وایبر و توییت روی اون خط فعال بود و یه دنیا ارتباطات و کانال ها و اشخاص متعدد و .... هم داشته!
تو تلگرامش کلماتی را سرچ کردم... کلماتی مثل: اعتراض – سرکوب – حمله – الله اکبر – خیابون و ...
دیدم ماشالله نتایج زیادی هم داشت! مشخص بود که حسابی جونش میخاره و کلش بوی قرمه سبزی میده. فهمیدم که با یه مورد نسبتا «مهم» روبرو هستم ولی شاید چندان «حساس» هم نباشه. بالاخره باید برم تو نخش ببینم چی تو کمچه داره؟
وقتی میخواستم تلگرامش را ببندم، یه لحظه به ذهنم افتاد که ببینم اسم خودشو چی گذاشته؟
یه چیزی دیدم که تعجبم بیشتر شد!
دیدم اسم پروفایلش نوشته: «ترانه!»
یهو یه پالس قوی از gps گوشیش روی گوشی اداریم دریافت کردم که فهمیدم جای تقریبیش کجاست و باید فورا مثل اجل معلق میرفتم سروقتش!
✅ دلنوشته های یک طلبه
@mohamadrezahadadpour
ولی یه چیزی افتاد تو دلم! یه لحظه فورا پوشه ترانه خودمون (همون که به این پسره که بازجوییش کرده بودم ارتباط گرفته بود و جنسش را خریده بود) را باز کردم. همینطور چشمی و فوری که نگاه میکردم، فهمیدم که اغلب اشخاص و کانالاش با این خطی که چند لحظه قبل چک کردم یکیه! فقط شمارش متفاوته!
تقریبا داشتم مطمئن میشدم که خودشه و همین ترانه خودمونه! ولی به عمار و بچه ها چیزی نگفتم تا به کارشون ادامه بدن.
فورا یه ماشین از اداره گرفتم و یه برگه ماموریت پر کردم و زدم از اداره بیرون!
با ترافیک زشتی روبرو شدم. ولی چاره ای نبود و نمیشد از روی سر ماشینا پرواز کنم و برسم به سوژه!
همینجوری که نشسته بودم پشت فرمون و حرص میخوردم و منتظر باز شدن راه بودم، به گوشیم نگا کردم ... نصبش کرده بودم روبروم. دیدم سوژه داره حرکت میکنه!
بیشتر دقت کردم ... راه هم داشت باز میشد... دیدم داره میره طرف عفیف آباد!
یواش یواش و با حرکت لاکپشتی ترافیک، رفتم طرف عفیف آباد. ولی همینجوری که میرفتم عفیف آباد، یه تماس فوری با رییس گرفتم. گفتم: «قربان بنده اجازه مبسوط میخوام! نمیتونم مدام وسط پرونده درخواست مجوز بازداشت و این چیزا کنم. لطفا هماهنگی کنین که مشکلی پیش نیاد.»
رفتم و رفتم تا به سوژه خیلی نزدیک شده بودم اما باید ماشینمو میگذاشتم و پیاده میرفتم دنبالش!
از کوچه پس کوچه ها پشت ردیف فست فودی ها وارد خیابون اصلی شدم. دیدم سوژه متوقف شده و حرکتی نمیکنه!
شاید فاصلم باهاش پنجاه متر هم نبود. سرمو بلند کردم و دیدم کلا راسته مغازه های فروش و تعمیر کامپیوتر و وسایل برقی و گوشی تلفن همراه هست.
یه لحظه ایستادم. چند تا نفس عمیق کشیدم. باید عادی و طبیعی رفتار میکردم و حتی میکشوندمش به طرف کوچه و ماشینم!
به خودم گفتم: «حالا گیرم گرفتیش و اونم مقاومتی نکرد! خب قراره شیک و مجلسی باهات راه بیاد و برین مثل دو تا کفتر عاشق سوار ماشین بشین و برین به طرف اداره؟ و یا مثلا اگه درگیر شدین، میخوای بلندش کنی و مثل گونی بادمجون، دختر مردمو بذاریش روی شونه و ببریش طرف ماشین؟» این افکار خیلی بدتر شد وقتی نگاه به پشت سرم کردم و دیدم حداقل یک کیلومتر با ماشینم فاصله دارم.
تو همین فکرا بودم که یه نگا به گوشیم انداختم!
با چیزی روبرو شدم که حالمو حال به حالی کرد و اعصابمو خورد کرد!
دیدم gps ترانه خاموش شد!
این ینی دیگه سیگنال ندارم و از روی صفحم محو شد!
این ینی باطری گوشیش را آورده بیرون!
و دقیقا ینی چند متری سوژه، گمش کردم و پرید!
ادامه دارد...
✅ دلنوشته های یک طلبه
@mohamadrezahadadpour
@mohsenriazi