eitaa logo
کانال محتوایی طرح جامع تربیتی(امیدان و طرح شهید بهنام محمدی) استان سمنان
351 دنبال‌کننده
677 عکس
248 ویدیو
60 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
انگيزه نزديک غروب بود. هر روز پدر اين موقع به خانه مي‌آمد. اما آن روز پدر دير كرده بود. فاطمه نگران شده بود. آهي کشيد. از زير سايه‌ي درخت برخاست. به طرف دَر رفت؛ زيرا پدر دشمنان زيادي داشت. فاطمه چند لحظه کنار در ايستاد. کاش مي‌دانست پدرش کجاست. اگر پسر عمويش علي بود، مي‌رفت خبري مي‌آورد. فاطمه، پدر را خيلي دوست داشت. هر وقت پدر او را در آغوش مي‌گرفت و مي‌بوسيد، خستگي‌ از تنش بيرون مي‌رفت و اذيت و آزار مردم را فراموش مي‌كرد. سبد ظرف را برداشت تا به اتاق ببرد. اما در همين لحظه صداي پاي پدر را پشت در شناخت. به طرف پدر دويد. حال پدر خوب نبود. آهسته قدم برمي‌داشت. پدر به ديوار تکيه داد. فاطمه با ديدن او جا خورد. پاهاي پدر زخمي و خونين بود. لباس‌هاي سفيدش، خاک‌آلود و کثيف شده بود. موهايش پر از خاشاک بود. باز بت‌پرستان پدر را اذيت کرده بودند. فوري به اتاق رفت. پارچه تميزي آورد و دستان زخمي پدر را پاک کرد. پدر نيز دست‌هاي دخترش را نوازش کرد و بوسيد. اشک‌هاي فاطمه ريخت. پدر اشک او را پاک کرد و با محبت، دستي به صورت او کشيد و از او خواست تا ناراحت نباشد. صداي گريه فاطمه بلند شد. پدر، دختر کوچکش را در آغوش گرفت و گفت که چيزي نشده است. فاطمه از پدر خواست، کنار درخت بنشيند و ظرف آبي را آورد تا پدر دست و صورتش را بشويد. فاطمه مانند مادر مهرباني با دستان كوچكش، خار و خاشاک را از سر و صورت پدر پاك كرد. پيامبر نگاهي به چهره‌ي خسته دخترش کرد. به ياد محبت مادرش آمنه افتاد. نزد او آمد و در مقابلش زانو زد. بازوهايش را گرفت و پيشاني‌اش را بوسيد. او را به سينه چسبانيد. پيامبر چشمانش را بست و با مهرباني گفت: «مادر بابا» به راستي چقدر اين دختر نسبت به پدر مهربان بود. درست مثل فرشته‌ها. احترام به پدر و مادر محمدی