eitaa logo
کانال محتوایی طرح جامع تربیتی(امیدان و طرح شهید بهنام محمدی) استان سمنان
351 دنبال‌کننده
677 عکس
248 ویدیو
60 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
درس اول : خداشناسی چند دلیل: دلیل اول درس خداشناسی ( پرواز هواپیما) اگر هواپیمایی را در آسمان، در حال پرواز ببینید چه نتیجه ای می گیرید؟ می­فهمیم که این هواپیما دستگاههایش سالم و دارای سوخت (بنزین) است و یک خلبان ماهر یا یک دستگاه کنترل آن را هدایت می کند. زیرا محال است بدون این ویژگیها پرواز کند. در دنیایی که ما زندگی می کنیم همه چیز در حال حرکت است، شما همین الان که اینجا نشسته اید با سرعت زیادی در حال حرکت هستید؛ زیرا روی کرة زمین هستید و کرة زمین با سرعت زیادی در حرکت است ولی ما آن را احساس نمی کنیم. چون همه چیز با آن در حرکت است. مثل زمانی که سوار اتوبوس باشیم وقتی که اتوبوس در حرکت است تا زمانی که ما به بیرون نگاه نکنیم حرکت آن را احساس نمی کنیم. همینطور کرات آسمانی دیگر، مثل ماه، مشتری، مریخ و میلیونها کرة دیگر با سرعت زیاد در یک مسیر منظم در حرکت هستند. وزن هر یک از این کرات آنقدر زیاد است که قابل محاسبه دقیق نیست. مسلم است که چنین اجسام سنگینی اگر بخواهند حرکت کنند، نیاز به نیروی فوق العاده زیادی دارند تا آنها را به حرکت در آورد. اگر قدرت و نیرویی نبود که این اجسام سنگین را به حرکت درآورد و در مسیر خود هدایت کند، آیا چنین حرکتی امکان داشت؟ پس این کرات آسمانی برای حرکت خود به حرکت دهنده نیاز دارند. او کیست؟
داستانی زمینه خداشناسی روزی حضرت علی(ع) با گروهی از یاران خود از راهی می گذشتند به پیره زنی رسیدند که با یک چرخ نخ ریسی، از پنبه نخ درست می کرد. حضرت علی (ع) پس از سلام و احوالپرسی از او پرسید: مادر، خدا را چگونه شناختی؟ پیرزن دست از چرخ بداشت، چرخ بعد از چند دور حرکت، ایستاد: پیرزن گفت: من از راه این چرخ خدا راشناخته ام، زیرا تا زمانی که با دست خود آن را حرکت می دهم کار می کند و اگر از آن دست بردارم، از حرکت می ایستد. پس این آسمان و زمین هم گرداننده ای دارد که اگر او نباشد دیگر این آسمان و زمین حرکت نخواهند کرد و شب و روزی نخواهد بود.
دلیل دوم درس خداشناسی (زندگی مورچه) آیا تاکنون حرکت دسته جمعی مورچه ها را دیده اید که چطور بدون این که خط­کشی یا تابلو و علامتی داشته باشند در یک صف منظم در حال حمل کالا هستند و مواد غذایی را به انبار لانه حمل می کنند، با هم تصادف نمی کنند، پا روی پای هم نمی گذارند، لانه خود را گم نمی کنند و ... وقتی مورچه ای دانه ای را حمل می کند بعضی از مورچه ها که مسئولیت بازرسی را بر عهده دارند می آیند و دانه را بازرسی می کنند؛ اگر فاسد باشد اجازه نمی دهند که دانة فاسد به داخل لانه برده شود و به آورندة آن دستور می دهند که آن را به جای دور دستی ببرد. مورچه ها در طول سال از دانه های ذخیره شده برای غذای خود استفاده می کنند. به این صورت که اول دانه ها را خرد می کنند؛ سپس آن را به صورت ترشی و مایع در آورده و آنگاه مصرف می کنند. راستی، چه کسی این موجودات ریز را آفریده و آنها را تعلیم داده تا این چنین منظم باشند؟  چه کسی به آنها گفته است به فکر بهداشت باشند؟ چه کسی به آنها این نیرو را داده است که یک دانه گندم راکه چند برابر خودشان وزن دارند حمل کنند؟
داستان ـ بنا و بنّا در زمان قدیم پادشاهی بود که به خدا ایمان نداشت؛ اما وزیری داشت که خداپرست بود. هر چه وزیر برای اثبات وجود خدا دلیل می آورد، شاه قبول نمی کرد. تا این که وزیر دستور داد در یک بیابان دور افتاده که هیچ ساختمان و درختی نبود یک ساختمان ساختند و اطراف آن را درختکاری کرده و جویهای آب در زیر درختان جاری سازند. زمانی که ساختمان و باغها آماده شد، یک روز وزیر پادشاه را به شکار دعوت کرد و طوری برنامه ریزی نمود که مسیر پادشاه از نزدیکی آن ساختمان و باغها باشد. وقتی که نگاه پادشاه به آن ساختمان و آبادنی آنجا افتاد از وزیر پرسید، در زمانهای گذشته که برای شکار به این جا می آمدیم چنین ساختمانی نبود! چه کسی اینها را ساخته است؟ وزیر در جواب گفت: قربان اینها خود به خود بوجود آمده اند! پادشاه برآشفت و گفت، مرا مسخره می کنی؟ این چه حرفی است که می زنی، آیا می شود که اینها خود به خود بوجود آمده باشند و این ساختمان زیبا خود به خود ساخته شده باشد؟ وزیر در جواب گفت: وقتی بنای این ساختمان محقّر و کوچک بدون بنّا غیر ممکن باشد چگونه می شود که بنای آسمانها و زمین و موجودات بسیار زیبایی که روی آن هستند بدون آفریدگار باشند. پادشاه متوجه شده و به وجود خدا و آفریدگار اعتراف کرد.
کارگاه روان شناسی استاد تقوی دوشنبه ۰۸/۱۷
مناظره یکی از بزرگان دین با یک نفر کافر بحث می کرد آن عالم دینی می گفت: هر چیزی که در این جهان است آفریدة خداست. ولی آن مرد کافر می گفت: نه اینها به خدا احتیاجی ندارند و خود به خود بوجود آمده اند. آن مرد خدا شناس گفت: شما برگ توت را در نظر بگیرید که همه برگهای آن مثل هم هستند، ولی همین برگ توت را اگر کرم ابریشم بخورد تبدیل به پیله ابریشم می شود! و اگر زنبور عسل آن را بخورد تبدیل به عسل خواهد شد و اگر آهو آنرا بخورد تبدیل به مشک و عطر خواهد شد و اگر گوسفند آن را بخورد تبدیل به سرگین خواهد شد با اینکه یک چیز بیشتر نیست پس این که در شکم هر یک از این موجودات تبدیل به چیزی می شود معلوم می شود که به تقدیر یک آفریننده و خالق حکیم است.
کشتی بی ناخدا؟! علی بن میثم به حسن به سهل وارد شد. دید یکی از منکرین خدا در آنجا است و گروهی اطراف او را گرفته اند. علی بن میثم همه را متوجه خود کرد و گفت: امروز مطلب بسیار عجیبی دیدم. گفت: کشتی کوچکی را دیدم که بدون ناخدا مردم را از این طرف آب به آن طرف می برد! آن شخص طبیعی رو کرد به حسن بن سهل و گفت گویا این مرد دیوانه است! حسن بن سهل گفت: چطور؟ گفت: برای این که می گوید چند قطعة چوب بی عقل و شعور مردم را به مقصدشان می رساند. علی بن میثم گفت: من دیوانه ام که می گویم کشتی کوچکی، بدون کشتیبان حرکت می کند و مردم را به مقصد می رساند یا آن کسی که می گوید این کشتی عظیم جهان هستی بدون کشتیبان حکیم و دانا و توانا اداره می شود
چطوری خدا راببینیم ؟ سارا از وقتی با خانم مرغی و بُزی تُپلی و اسب سفید و آقا خرسی دنبال خدا گشته بود و فهمیده بود که خدا همه جا هست، حالا دلش می‌خواست خدا رو ببینه و به اون بگه که خیلی دوستش داره و توی همه دفترهاش هم این رو بنویسه. تا اینکه یه روز سارا پیش بابا رفت و کنارش نشست و پرسید: “بابای مهربونم! خدا رو چطوری باید ببینم؟!” بابا با خنده یه نگاه به سارا انداخت و از توی کُمدش یه بادکنک برداشت و اون رو پُر از باد کرد و از سارا پرسید: “سارا جون! هوای داخل بادکنک چه شکلیه؟” سارا گفت: “نمیدونم، تا حالا ندیدمش.!!” بابا گفت: “دخترم حالا اگه دوست داری هوا رو ببینی باید بادکنک رو بترکونیم.” سارا که خیلی دنبال جواب سوالش بود، با حالت سردرگمی و تعجب یه سوزن برداشت و بادکنک رو ترکوند. بچه‌ها به نظر شما چه اتفاقی افتاد؟! هوایی که سارا موقع ترکیدن بادکنک دید، چه شکلی بود؟! اصلا مگه می‌شه باد رو ببینیم؟! بابا گفت: “خدا هم همین طوره، پیش ما هست، اما نمی‌تونیم اون رو ببینیم.” سارا حسابی رفت توی فکر… چند روز بعد… سارا که هنوز توی فکر بود، رفت توی آشپزخانه پیش مامانش و از اون در مورد خدا پرسید: “مامان چطوری خدایی که دوستش دارم رو ببینیم؟” مامان داشت ماکارونی درست می‌کرد و بوی غذا همه‌ی آشپزخونه رو پُر کرده بود. مامان از سارا پرسید: “دخترم بوی خوب ماکارونی که از قابلمه داره میاد رو حس می‌کنی؟! دور و بر قابلمه رو می‌بینی؟!” سارا خندید و گفت: “مامان مگه می‌شه بوی خوب غذا یا بوی سوختگی رو دید؟! بو که دیدنی نیست.!!” مامان گفت: “نه دختر گلم، شما درست می‌گی اصلا بو رو نمیشه دید، خدا هم همین طوره همه جا هست اما دیده نمی‌شه. درست مثل بوی خوب غذا که الان تمام خونه را پُر کرده اما نمی‌شه اون را ببینیم.” یکی از روزهای سرد زمستون برادر کوچک سارا سرما خورده بود، همگی با هم رفتند پیش دایی سارا که دکتره. دایی سارا برادر اون رو معاینه کرد و مشغول احوال پرسی با سارا شد. دایی پرسید: ” سارای عزیز! چه چیز جدیدی یاد گرفتی؟” سارا گفت: ” دایی جون! دوست دارم خدا رو ببینم، اما نمی‌دونم چطوری؟” دایی با کنجکاوی گفت: ” چه جالب! حتما جواب سوالت رو پیدا کردی، به من هم بگو.” سارا گفت: “باشه دایی جون، شما هم اگه بتونید به من کمک کنید خیلی خوب می‌شه.” دایی کمی فکر کرد و گفت:” سارا! گلوی برادرت درد می‌کنه، درسته؟” سارا گفت: “بله” دایی گفت: ” سارا جون! کنار اتاق معاینه بیمار یه میز هست، برو و توی یک ورقه تصویر گلو درد برادرت رو برای من بکش!!” سارا گفت: ” دایی آخه من گلو درد رو چطوری نقاشی کنم؟!” دایی گفت: “باید بیشتر فکر کنی! به نظرم این نقاشی می‌تونه به جواب سوالت در مورد خدا خیلی کمک کنه.” سارا که خیلی کنجکاو شده بود رفت و مشغول فکر کردن شد تا نقاشی که دایی گفته بود رو بکشه. یه کمی که گذشت پیش دایی اومد و گفت: “دایی خوبم! فکر کنم خدا هم مثل دردِ گلو باشه، درد رو نمی‌تونم ببینم و نقاشی کنم، اما می‌دونم که هست.” دایی پرسید: “دیگه چه چیزهایی رو نمی‌شه دید، اما می‌دونی که هست؟!!” بچه‌های خوب و مهربون حالا شما هم بیائید توی کشیدن نقاشی به سارا کمک کنید.یه نقاشی بکشید و هوایی که نفس می‌کشید رو نشون بدید. بچه‌های نازنین! نقاشی رو کشیدید؟! شما هم به سوال سارا فکر کردید؟! خدا رو چطوری ببینیم؟! اصلا مگه می‌شه خدا رو دید؟! سارا از اینکه فهمیده بود خدا رو چطوری ببینه خیلی خوشحال بود. ” درسته! خدا رو باید از نشونه‌هاش شناخت و با دقت توی نعمت‌هاش دید…” داستانی در زمینه خداشناسی کودکان
تقویم اجرایی دوره توانمند سازی.xlsx
10.8K
تقویم اجرایی کارگاههای توانمند سازی مربیان طرح جامع تربیتی استان سمنان . لازم بذکر است تاریخ و ساعتهای اعلامی تقریبی می باشد و در صورت تغیر اطلاع رسانی خواهد شد.
- نحوه ورود به نشست: 👈اگر برنامه ادوب کانکت را برروی گوشی خود نصب نکرده اید ابتدا جهت ورود به کلاس از طریق لینک زیر آن را دانلود و نصب کنید: http://fanosplus.ir/adobeconnect.apk 👈سپس لینک زیر را کپی و در برنامه ادوب کانکت وارد کرده و بر روی Gust بزنید ، سپس نام خود را بنویسید و وارد شوید. https://vc.nasraa.ir/rq64j98cn0ck/
لینک جلسه امروز در اوبی کانکت 🖕🖕🖕🖕🖕