eitaa logo
محتوای طرح امین استان کرمان
476 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
720 ویدیو
519 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گرچه بر این آستان روی سیاه آورده ام شرمسارم، اشک هایم را گواه آورده ام دست خالی در ضیافت آمدن شایسته نیست من برایت کوله باری از گناه آورده ام در جزا، پرونده ی ما را بسوزان جای ما از قضا، من نامه ای پر اشتباه آورده ام خسته ی راهم، به یک لبخند مهمانم کنید از خرابات هوس، حال تباه آورده ام دل بریدم از همه، دل بسته ام بر مهر یار رخصتی فرما، رفیقی نیمه راه آورده ام باز کن آغوش خود بر بنده ی آلوده ای من به ستار العیوبی ات پناه آورده ام کارهایم زشت بود اما نهادم زشت نیست مهر مولایم علی را عذر خواه آورده ام پای من لغزید و دستم را گرفت این روضه ها نیمه جانی از کنار پرتگاه آورده ام تحفه ای دارم که بی شک حاجتم را می دهند اندکی تربت به درگاه اله آورده ام داغ بر دل، اشک بر رخ، آرزومند نجات مثل حر رو بر مسیح قتلگاه آورده ام التماس دعا ✍سید روح الله موید به کانال ملحق شوید: @mamin110
🔴اثبات_خدا_به_راحتی 🏷مگر می شود این عالم خدایی نداشته باشد ✍️پادشاهی بود دهری مذهب. وزیری بسیار عاقل و زیرک داشت.هرچه ادله و براهین برای شاه بر اثبات وجود صانع اقامه می کردند که این آسمان ها و زمین را خدا خلق کرده و ممکن نیست این بناهای به این عظمت بدون صانع و خالق موجود شود و ممکن نیست یک بنایی بدون بنا و استاد و معمار ساخته شود، پادشاه قبول نمی کرد. بنابراین وزیر، بنای یک باغ و درخت ها و عمارتی در بیرون شهر گذارد.بعد از اینکه تمام شد، یک روز پادشاه را به بهانه شکار از آن راه برد.چون چشم پادشاه بر آن عمارت عالی افتاد متعجب شد. از وزیر پرسید این عمارت را که بنا کرده و چه وقت بنا شده است؟ وزیر گفت کسی نساخته، خودش موجود شده است. پادشاه اعتراض شدیدی کرد. گفت این چه حرفی است که می زنی، چگونه می شود بنایی بدون معمار ساخته شود؟ وزیر جواب داد چگونه یک بنایی کوچک بدون معمار غیر معقول است؟ چگونه می شود بنای این آسمان ها و زمین ها و گردش ماه و خورشید و ستاره ها بدون صانع و خالق موجود شده باشد؟ آن وقت پادشاه تصدیق نمود و مسلمان و موحد شد. 📚منبع:داستان هایی از خدا، نوشته احمد میر خلف زاده و قاسم میرخلف زاده، جلد ۱ به کانال ملحق شوید: @mamin110 ‌‌
هدایت شده از مدارس امین
نمی‌دانم عزیزترین و محبوب‌ترین فرد در زندگی شما کیست اما فرض کنیم تماس گرفته که امروز ظهر، میهمان خانه شماست غیر از ذوق و خوشحالی چه کار می‌کنید!؟ اولین جمله که به ذهن خطور می‌کند: چقدر دیر خبر داد، ای کاش زودتر گفته بود که وقت بیش‌تری داشتم! بعد، بی درنگ همه داشته‌ها و امکانات در یک لحظه،از جلوی چشم‌مان می‌گذرد برنامه یک میزبانی و پذیرایی نمونه را طراحی کرده و در مرحله آخر بسیج نیروها و تقسیم کار بین اعضاء و اجراء! راه پله و داخل منزل را مرتب و تمیز می‌کنیم و بهترین اتاق را برای میهمان در نظر می‌گیریم، همان غذا که دوست دارد، آماده می‌کنیم شانه‌ای به سر زده، عطری می‌زنیم و بهترین و زیباترین لباس‌های مان را می‌پوشیم و........ هر روز با قرار و اعلام قبلی، در پنج نوبت «خدای مهربان» در خانه ما را زد! عزیزتر از «او» مگر در عالَم سراغ داریم!!؟ چندبار برای قدوم پر مهر او به ذوق و شوق آمده و از قبل برنامه ریزی کرده و خود و منزل را آذین کرده و خانه دل را آماده کردیم!؟ بی مهری تا کی و کجا!؟ چند بار، چندسال، چند مرتبه!؟ هر روز آمد، پنج بار صبح و ظهر و عصر و غروب و عشاء با اعلام قبلی تا پشت در خانه دل ما زنگ زد، بر مناره‌های بلند شهر از آمدنش خبر داد با دست‌هایی پُر از مهر و مهربانی و برکت! اما ما گاه حتی در را باز نکردیم یا ساعت ها پشت در،معطلش کردیم تا به کارهای دیگرمان برسیم!!! «او» اما در طول این سال‌ها هیچگاه، خسته نشد باز هم آمد زنگ زد، پشت در خانه ما ساعت ها نشست و رفت! آه، از این همه سنگ دلی مدام و مکرر! خدای مهربان و صبورم ای کاش می‌شد از فرط شرم آب شد و به زمین فرو رفت نه دفاعی دارم و نه هیچ حرفی برای گفتن! ای کاش می‌شد گذشته ها را خرید و بازگرداند و جبران کرد! دستم را بگیر، مهلتم بفرما و یاریم بده تا شاید ذره‌ای از این کوه جانکاه و بار گران شرم را بر زمین نِهَم! از امروز از ساعت ها قبل برنامه می‌ریزم،آماده می‌شوم همه کوچه های شهر دلم را آذین می‌کنم مرتب و پاک و پاکیزه می‌شوم بهترین لباسهایم را می‌پوشم به پیشوازت آمده، بر خاک می‌افتم و قدومت را با اشک‌ پشیمانی و توبه می‌شُویَم و به اندازه همه این سال‌های نامهربانی بر آن بوسه می‌زنم. فدایت همین ✋ 🌸به کانال ملحق شوید: @mamin110