eitaa logo
موج حضور(شهرستان بروجن)
6.4هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
2.7هزار ویدیو
69 فایل
📣صدای رسای اهالی شهرستان بروجن #پایگاه_اطلاع_رسانی ارسال سوژه👇 @admin_mojhozor تعرفه تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/2488336805C036b8cf411
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 دنياي وسيع مخلوقات مردي تاجر در حياط قصرش انواع مختلف درختان و گياهان و گل‌ها را کاشته و باغ بسيار زيبايي را به وجود آورده بود. هرروز بزرگ‌ترين سرگرمي و تفريح او گردش در باغ و لذت بردن از گل و گياهان آن بود. تا اين‌که يک روز به سفر رفت. در بازگشت، در اولين فرصت به ديدن باغش رفت؛ اما با ديدن آنجا، سر جايش خشکش زد. تمام درختان و گياهان در حال خشک شدن بودند، رو به درخت صنوبر که پيش‌ازاين بسيار سرسبز بود، کرد و از او پرسيد که چه اتفاقي افتاده است؟‌ درخت به او پاسخ داد: من به درخت سيب نگاه مي‌کردم و با خودم گفتم که من هرگز نمي‌توانم مثل او چنين ميوه‌هايي زيبايي به بار بياورم و با اين فکر چنان احساس ناراحتي کردم که شروع به خشک شدن کردم. مرد بازرگان به نزديک درخت سيب رفت، اما او نيز خشک‌شده بود. علت را پرسيد و درخت سيب پاسخ داد: با نگاه به گل سرخ و احساس بوي خوش آن، به خودم گفتم که من هرگز چنين بوي خوشي از خود متصاعد نخواهم کرد و با اين فکر شروع به خشک شدن کردم. از آنجايي‌ که بوته‌ي گل سرخ نيز خشک‌ شده بود علت آن را پرسيد، او چنين پاسخ داد: من حسرت درخت افرا را خوردم، چراکه من در پاييز نمي‌توانم گل بدهم. پس از خودم نااميد شدم و آهي بلند کشيدم. همين‌که اين فکر به ذهنم خطور کرد، شروع به خشک شدن کردم. مرد در ادامه‌ي گردش خود در باغ متوجه گل بسيار زيبايي شد که در گوشه‌اي از باغ روييده بود. علت شادابي‌اش را جويا شد. گل چنين پاسخ داد: ابتدا من هم شروع به خشک شدن کردم، چراکه هرگز عظمت درخت صنوبر را که در تمام طول سال سر سبزي خود را حفظ مي‌کرد نداشتم و از لطافت و خوش بويي گل سرخ نيز برخوردار نبودم، با خودم گفتم: اگر مرد تاجر که اين‌قدر ثروتمند، قدرتمند و عاقل است و اين باغ به اين زيبايي را پرورش داده است مي‌خواست چيز ديگري جاي من پرورش دهد، حتماً اين کار را مي‌کرد؛ بنابراين اگر او مرا پرورش داده است، حتماً مي‌خواسته که من وجود داشته باشم. پس‌ازآن لحظه به بعد تصميم گرفتم تا آنجا که مي‌توانم زيباترين موجود باشم. نتيجه‌ي اخلاقي: دنيا آن‌قدر وسيع هست که براي همه مخلوقات جايي باشد پس به‌جاي آن‌که جاي کسي را بگيريم تلاش کنيم جاي واقعي خود را بيابيم 🌱 ┄┅═══••✾••═══┅┄ ✅️ به کانال (شهرستان بروجن)بپیوندید👇 @moj_hozor
📜 هر چه کنی به خود کنی زمانی که نجار پیری بازنشستگی خود را اعلام کرد صاحب کارش ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند! اما نجار تصمیمش را گرفته بود … سرانجام صاحبکار درحالی که با تأسف با این درخواست موافقت میکرد، از او خواست تا بعنوان آخرین کار ساخت خانه ای را به عهده بگیرد ... نجار نیز چون دلش چندان به این کار راضی نبود به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد و با بی دقتی به ساختن خانه مشغول شد وکار را تمام کرد. زمان تحویل کلید، صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت: این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری! نجار یکه خورد و بسیار شرمنده شد، در واقع اگر او میدانست که خودش قرار است در این خانه ساکن شود لوازم و مصالح بهتری برای ساخت آن بکار میبرد و تمام دقت خود را میکرد "این داستان زندگی ماست" گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که هر روز میسازیم نداریم، پس در اثر یک اتفاق میفهمیم که مجبوریم در همین ساخته ها زندگی کنیم، اما فرصتها از دست میروند و گاهی شاید، بازسازی آنچه ساخته ایم ممکن نباشد ... شما نجار زندگی خود هستید و روزها ، چکشی هستند که بر یک میخ از زندگی شما کوبیده میشوند! ┄┅═══••✾••═══┅┄ ✅️ به کانال (شهرستان بروجن)بپیوندید👇 @moj_hozor