اگر ماندنتان حالِ حتی یک نفر را خوب خواهد کرد، بمانید؛🌸
اگر خندیدنتان لبهای حتی یک نفر را می خنداند، بخندید؛🙂
اگر رفتنتان باری از دوشِ حتی یک نفر بر خواهد داشت، بروید؛☝️🏻
اگر نوشتنتان برای حتی یک نفر زیباست، بنویسید؛✍🏼
اگر صدایتان برای حتی یک نفر دلنشین است، حرف بزنید.🗣
من به شما قول می دهم که حتی با یک
گل، بهار خواهد شد♥️
☞❥( Eitaa.Com/Moj_Mosbat )
◼️◾️▪️
••( یکی از بهترین روزهای زندگی
هر انسانی، روزیست که میگوید
"دیگر کافیست!" و به پا میخیزد
تا برای چیزی که واقعا میخواهد
با تمام وجود بجنگد🔗⚔•••)
✍🏼#دارن_هاردی
☞❥( Eitaa.Com/Moj_Mosbat )
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینو گفتم..... امروز ببینی تا یه کم
بیشتر مراقب حرفایی که با خودت
میزنی باشی!
4_5780508496986379211.mp3
11.28M
🎹موسیقی #بیکلام اینجوریه که
انگار میگه بیا با خودم حرف بزن
خودمسنگ صبور غصههات میشم
به من بگو تا سبک شی☺️🎼•)
"رُبما یُساق إليك قـدرٌ منَ اللّٰه
خیرٌ من کل أحلامك"••••••]
【شايد تقديرى از سوى خدا
به سمت تو فرستاده شود كه
از همه آرزوهايت بهتر باشد】
❥پس وقتاییکه خدا مانعت
میشه‼️] ناراحتنشو حتما
خیـری در اون هست☺︎︎•••]
•{شبتـون در پنـاه خـدا✨}•
✾••[ Eitaa.Com/Moj_Mosbat ]••
هدایت شده از +|+موجمثبتیها+|+
[☀️#Story #استوری 🌼]
همیشه هم پیچهای زندگے
ملالت بار نیست☺️🔗••
الهیکه خوشبختے همچون
بوتهگلسرخے بر ستونهای
زندگےاتبچسبد و بالا برود
{••سلامصبحتـونبخیـر••}
•✾✉️|@Moj_Mosbat❥︎]••
🔻روایتی تأمل برانگیز/ اثر ادب و شکرگزاری
✍ شخصی نزد امام رضا (ع) آمدند و گفتند: آقا من فقیرم. اگر می شود به من کمک کنید. امام رضا (ع) یک سینی انگور پیش او قرار داده و یک شاخه انگور برداشته و به آن مرد دادند. آن مرد گفت: آقا انگور چه به کار من می آید شکم زن و بچه ام گرسنه هست. انگور را گذاشت توی سینی. چند لحظه گذشت یک بنده خدای دیگری وارد اتاق شد. به امام رضا(ع) سلام کرد. حضرت یک دانه انگور به او داد. برق خوشحالی در چشمش جهید. گفت آقاجان ممنونم. من دلم تنگ شده بود آمدم شما را ببینم. شما چقدر کریم هستید. حضرت یک شاخه انگور به او دادند و آن مرد گفت: آقا همان دانه بس است این را داخل یک ظرف آب می چکانم تا همه فامیل و اطرافیانم از آن بخورند و متبرک شوند. شما چقدر بزرگوارید. حضرت سینی انگور را به او داد. آن مرد مجددا گفت:
🔸آقا من زبان تشکر ندارم، زبانم لال من فقط آمدم شما را ببینم. شما اینقدر کرامت دارید. حضرت فرمودند چیزی بیاورید میخواهم بنویسم. حضرت فرمودند باغ انگورم را به او دادم. آن مرد مجددا گفت: آقا من زبانم لال است نمی توانم تشکر کنم. حضرت فرمودند زمین های اطرافش را که مال من است را هم به تو میدهم. آن بنده خدا که اول آمده بود یک مرتبه برآشفته شد گفت: من فقیر بودم او فقط دلش برای شما تنگ شده بود آمده بود تا شما را ببیند شما به او این همه دادید حضرت زیر آن نوشتهای که باغ را بخشیده بودند، نوشتند؛
« لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ»
همانا اگر شكر كنيد، قطعاً (نعمتهاى) شما را مىافزايم، و اگر كفران كنيد البتّه عذاب من سخت است.