خودتی بین یه دنیایی که دیدنی نیست
پس باور کردن دنیایی که دیدنی نیست ، کار راحتی نمیتونه باشه
یه عالمی که تهش معلوم نیست
نه میدونی کجا میری ، نه میدونی کجا هستی
نه میدونی کجا قراره بری ...
یه نور ، یا یه چراغ
چقدر میتونه باور به ما بده (:
حداقل بدونیم کجاییم یا کجا قراره بریم
چقدر خوب میشد گاهی وقتا میون میدون گناه
نه ببینیم ، نه بشنویم ، نه باور کنیم
چقدر خوب میشد وسط دیدنا خدا برق چشممون رو قع کنه
ترس هم داره ، نه ؟!
یه عالم تاریکی
یه عالم ندیدن
یه عالم چیزی که نمیشه باورش کرد
یه عالم تنهایی!
تهش که معلوم نیست ... حتما اولش هم معلوم نیست
از کجا شروع میشه ، به کجا ختم میشه
اصلا اینهمه قشنگی کو ؟
کاش یکی بود وسط میدون گناه چراغ رو خاموش میکرد
نبینیم ، نشنویم ، باور نکنیم
میدونی حاجی
ما عادت کردیم همه چیز رو پُر رنگ ببینیم :)
اما زرنگ اون کسیه که تو اون عالمِ بدون رنگ چیزی رو رنگ بزنه
که ارزش دیدن رو داشته باشه
من که بعضی وقتا یه چیزایی رو رنگ میزنم که آرزو میکنم کاش رنگ نزده بودم!
دنیای ما یه عالم سیاهیه
اما تا وقتی که خودت اون سیاهی رو رنگ نزنی
وقتی رنگ دادی به یه چیزی میون یه دنیا سیاهی ، از اینجا به بعد هم میبینی هم میشنوی هم باور میکنی (: