eitaa logo
مجردان انقلابی
14.2هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
دو اشتباه بزرگ در ارتباط کلامی زن و شوهر! 🔴 رفتار اشتباه: وقتی زن ناراحت است، مرد تلاش می‌کند برای رفع مشکلات همسرش، دائم راه حل نشان بدهد و با این کار احساسات او را جریحه دار می‌کند. 🟢 رفتار صحیح: شوهر به جای ارائه راه حل، به صحبت‌های زن خوب گوش بدهد و بازخورد احساسی به صحبت‌های همسر خود بدهد. 🔴 رفتار اشتباه: وقتی مردی مرتکب اشتباه می‌شود، زن در جهت تغییر رفتار شوهرش، شروع به ارائه توصیه‌ها و پیشنهادهای خود می‌کند و این حال مرد را خراب می‌کند. 🟢 رفتار صحیح: زن به جای توصیه و ارائه پیشنهاد، بهتر است از کارها و تلاش‌های مرد قدردانی بکند و موفقیت‌های او را یادآوری کند. ‌ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
5.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درون گراها خوشحال ترند یا برون گراها؟ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
≼ اگه خودت رو باور نکردی موفق شدن رو هم باور نکن🌿🌸 ≽ ‌ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
.•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
5.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| چه کسانی موفق به جذب شفاعت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها می‌شوند؟ منبع:ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
https://EitaaBot.ir/counter/gaynlr .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
24.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️ 🕶️ 🎉 :) یک ادیت دلی داریم... با ایده بچه های مجردان انقلابی😁 این ادیت رو تقدیم میکنیم به همه برادرهایی که مثل کوه هوای خواهراشونو دارن و خواهرایی که محرم رازهای برادرهاشون هستن🤩 و تقدیم به صاحب ادیت....:) .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
در ازدواج سؤالی که پیش میاد اینه که یه دختر وقتی از پسر مهریه بالای 100 تا و حق تنصیف و حق خروج کشور و حق طلاق و... مطالبه میکنه. دقیقاً چه تضمینی به پسر میده تا پسره هم دلش بی تابی نکنه؟ اعتماد یه امر دو طرفه هست بالأخره دختر هم باید یه امتیازاتی به پسر بده تا بهش اعتماد بکنه. .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
سلام خوبین؟ خسته نباشین✨ خیلی ممنونم میشم امروز ب مناسبت روز دختر ۱۰ پارت از رمان رو بزارین✨ ❤️ 😳😳😳😳 ۱۰تا پارت یهویی؟؟؟؟؟؟؟؟ چه خبره بابا؟؟ کی میرسه یه کتابو باهم یه دفه ای بخونه آخه☹️ ❤️ 😍🙏💚 چون من خودمم قبلنا کانال داشتم خودم بعضی اوقات ۱۰ پارت میزاشتم گفتم شاید شمام بزارین😅 هدیه روز دختر دختران کانال محفوظ چشم میدم ولی ۱۰پارت تقسیم میکنم در دهه کرامت بهتون خورد خورد تقدیم میکنم .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
رمان سجاده صبر💗قسمت101 سهیل و ریحانه با هم بازی میکردند و فاطمه هم با حسرت نگاهشون میکرد ... یاد عل
💗رمان سجاده_صبر💗قسمت102 -چی بگم؟ مگه نظر منو خواستی؟ +الان دارم گل لگد میکنم سهیل؟! سهیل خندید و گفت: - نه فعلا که داری ظرف میشوری فاطمه دستاش رو آب کشید و گفت: + تو نظر دیگه ای که نداری؟ -بذار یک کم فکر کنم! فاطمه که مطمئن بود سهیل هم باهاش هم عقیده ست، اما الان با این طرز حرف زدنش چیز دیگه ای میدید، عصبانی شد و گفت: +به چی فکر کنی؟ خوب اگه زمان بگذره که جون میگیره، اون موقع نمی تونیم کاری کنیم چون گناه داره سهیل چیزی نگفت، فاطمه با استکان چایی رو به روش نشست و گفت: + سهیل؟ الان یعنی چی؟ من این بچه رو نمیخوام ها سهیل به فاطمه نگاه نکرد و فقط گفت: - اگه من بخوام راضی میشی نگهش داری؟ فاطمه که شوکه شده بود گفت: +یعنی چی اگه من بخوام؟ ما قرارمون این نبود که بچه دار بشیم -حالا که شدیم فاطمه نفسش رو محکم بیرون داد و بعد از چند لحظه توی چشمهای سهیل نگاه کرد و گفت: +اگه من نخوام راضی میشی سقطش کنیم؟ سهیل با شیطنت خندید و دستش رو روی شونه فاطمه گذاشت و با حالت مرموزی گفت: - نه فاطمه که عصبانی شده بود از جاش بلند شد و با صدای بلندی گفت: + نه و نگمه، فکر کرده من باهاش شوخی دارم، اصلا همین الان زنگ میزنم به مینا سهیل که بی خیال روی مبل نشسته بود و به رفتن فاطمه به سمت گوشی نگاه میکرد گفت: - تو این کارو نمیکنی؟ فاطمه برگشت و با کلافگی نگاش کرد و گفت: +سهیل حوصله شوخی ندارم... بعد هم به سمت گوشی رفت و شماره رو گرفت، سهیل از جاش بلند شد و خیلی عادی به سمت تلفن رفت و سیمش رو کشید. فاطمه که با تعجب نگاش میکرد گفت: +چیکار میکنی؟ -چرا فکر میکنی باهات شوخی دارم؟ بهت گفتم اجازه بده یک کم فکر کنیم +یک کم یعنی چقدر؟ -یعنی مثال یکی دو روز +خوب من تا به مینا بگم اون آمپول رو واسم گیر بیاره اون یکی دو روزم میگذره سهیل جدی شد و گفت: - فاطمه تو الان احساست بر عقلت حاکمه، بذار یک کم جو بخوابه بعد تصمیم بگیر. +من این بچه رو نمی خوام، می فهمی؟ اونم الان ، توی این موقعیت ... هنوز سال علی نشده... اون وقت من حامله ام ... اون وقت من دنبال خوش خوشانمم ... سهیل جدی نگاهش کرد و گفت: -چند روز دست نگه دار، اگه با هم تصمیم گرفتیم سقطش کنیم خودم واست آمپولاشو جور میکنم، به مینا زنگ نزن. بعد هم سیم تلفن رو سر جاش گذاشت و به بدنش کش و قوسی داد و گفت: -آخ که چقدر دلم میخواد الان بخوابم. فاطمه به رو به رو خیره شده بود و همچنان توی فکر بود، سهیل نگاهش کرد ... توی دلش خوشحال بود که با این وضعیت پیش اومده مطمئنا فراموشی علی برای فاطمه خیلی آسون تر میشد، شاید این بچه می تونست جای علی رو بگیره، به هیچ وجه حاضر نبود این فرصت رو از دست بده ... به چهره رنگ پریده فاطمه نگاهی کرد و فورا یک شاخه گل نرگس از توی گلدون برداشت و با یک حرکت سریع فرو کرد توی لباس فاطمه، از سردی آب گل بدن فاطمه لرزه خفیفی کرد که سهیل بغلش کرد و با یک حرکت بلندش کرد و گفت: - حالا بوی گل نرگس از پیراهن تو میاد ... بعد هم تن فاطمه رو بو کشید و گفت: -تو خوش‌بوترین گل دنیایی که من تا به حال دیدم .. .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
رمان سجاده صبر💗 قسمت103 سه روز گذشته بود و اصرار فاطمه برای سقط بچه بی نتیجه بود، سهیل اصرار داشت که اون بچه یک نعمت خدادادیه و فاطمه هر بار که با خودش فکر میکرد به این نتیجه میرسید هیچ چیز بدتر از این نیست که هنوز چند ماه از مرگ علی نگذشته باردار بشه ... اما اصرارش بی فایده بود، خودش هم این رو میدونست، فقط به درگاه خدا راز و نیاز میکرد که اگر این بچه یک نعمته خودش محبتش رو به دلش بندازه... -فاطمه لج نکن خودم ریحانه رو میرسونم، تو با ضعفی که داری نمی خواد این همه راه بری... +اولا خودت ضعف داری، دوما اگه بخوام منتظر جناب عالی باشم که باید قید مهدکودک رفتن ریحانه رو بزنم، تا بخوای بلند شی و صبحانه بخوری و آماده بشی و ... اوووو ... من رفتم -ای بابا، هر چی میگم حرف خودشون میزنه ... بر شیطون لعنت ... فاطمه پتو رو به زور کشید روی سر سهیل و گفت: +الهی آمین ... بخواب تا خوابت نپریده از خونه که بیرون زد، هوای تازه به جفتشون انرژی داده بود، فاطمه نگاهی سر سرکی به سر تا ته کوچه انداخت و مطمئن شد کسی نیست، بعد رو به دخترش کرد و گفت: + نظرت چیه تا سر کوچه با هم مسابقه بدیم؟ -آره آره، من حاضرم هر دو آماده شدند و با یک دو سه فاطمه شروع کردن به دویدن، گرچه برای فاطمه مسابقه سختی نبود اما وقتی سر کوچه رسید احساس کرد انرژیش تموم شده، به سختی نفس کشید و چند لحظه تکیه داد به دیوار، ریحانه که اول شده بود با خوشحالی دست میزد و میگفت: - اول شدم، اول شدم فاطمه نگاهی بهش انداخت و گفت: +ای شیطون، داری روز به روز قوی تر میشی ها! حالا از مامانت جلو میزنی؟! بعد هم دستش رو گرفت و با هم به سمت مهدکودک حرکت کردند. موقع برگشتن از مهدکودک دل درد شدیدی گرفته بود، به زور خودش رو به خونه رسوند و توی اتاق خواب خزید... وقتی متوجه خون ریزیش شد، تمام تنش یخ کرد ... ته دلش نگران بود، میدونست با خون ریزی ای که داره احتمال سقط بچه خیلی زیاده، اما ... اون شب سهیل به خاطر کارش خیلی دیر خونه اومد و متوجه رنگ و روی بیش از اندازه زرد فاطمه نشد، سهیل به خاطر مشکلی که توی کارش پیش اومده بود برخلاف هر روز حال و احوالی از فاطمه نگرفت، فاطمه هم که خون ریزیش قطع شده بود، ترجیح داد سهیل رو نگران نکنه و فردا اون خبر رو بهش بده .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´