_اونجا هستن!
بعد رو به رها ادامه داد:
_بهشون گفتم ساعت کاریتون تموم شده، میگن کارشون شخصیه!
رها نگاهی به مرد انداخت. چهرهاش آشنا نبود:
_بفرمایید آقا!
_اومدم دنبالت که بریم خونه؛ البته قبلش دوست دارم محل کارتو ببینم!
رنگ رها پرید. صدا را میشناخت...
این صدای آشنا و این تصویر غریبه کسی نبود جز همسرش!
تمام رهایی که بود، شکست؛
دیگر دکتر مرادی نبود، خدمتکار خانهی زند
بود... خون بس بود. جان از پاهایش رفت، زبان در دهانش سنگین شد... سرش به دوران افتاد، آبرویش رفت.
+رها معرفی نمیکنی؟
دکتر صدر از رفتار رها تعجب کرد و گفت:
_صدر هستم، مسئول کلینیک، ایشون هم دکتر مشفق از همکاران.
+صدرا زند هستم، همسر رها؛ رها گفته بود تا ساعت 2 سرکاره، منم کارم تموم شد گفتم بیام دنبالش که هم با هم بریم خونه و هم محل کارشو ببینم.
دکتر صدر نگاه موشکافانهای به رها انداخت:
_تبریک میگم، چه بیخبر!
+یه کم عجلهای شد؛ به خاطر فوت برادرم مراسم نداشتیم.
_تسلیت میگم جناب زند؛ خانم مرادی، نمیخواید کلینیک رو به همسرتون نشون بدید؟
رها لکنت گرفت:
_ب... ب... ل... ه
_فردا اول وقت هم بیا اتاقم؛ من برم به کارهام برسم.
رها فقط سر تکان داد.
دکتر صدر هم احسان را میشناخت و جواب میخواست... همه از او جواب میخواهند!
رها قصد رفتن کرد که دکتر مشفق گفت:
_پس خانم دکتر سه شنبه نمیتونید جای من بیایید؟
به جای رها، صدرا جواب داد:
_قضیهی سه شنبه چیه؟
دکتر مشفق به چهرهی مرد جوان نگاه کرد. مردی که رها را به این حال ترس انداخته:
_من سه شنبه برای کاری باید برم دانشگاه! از دکتر مرادی خواستم به جای من بیان، من مسئول طبقهی بالا هستم... بخش بستری.
+رها که سه شنبهها تعطیله!
_منم به خاطر همین ازشون خواهش کردم. این روزا به خاطر مرخصی یکی از همکارامون یه کم کارا به هم ریخته.
رها میان حرف دکتر مشفق رفت:
_گفتم که دکتر، شرایطش رو ندارم.
صدرا رو به رها کرد:
_اگه دوست داری بیای بیا، از نظر من اشکالی نداره؛ اما از پسش برمیای؟!
مشفق جواب صدرا را داد:
_ایشون بهترین دانشجوی من بودن، بهتر از شما میشناسمشون!
صدرا ابرو در هم کشید. مشفق بیتفاوت گذشت.
صدرا با همان اخم:
_میخوام محل کارتو ببینم.
رها به سمت اتاقش رفت.
در را باز کرد و منتظر ورود صدرا ایستاد. بعد از او وارد اتاق شد و در را بست. صدرا قدم میزد و به گوشه کنار اتاق نگاه میکرد.
_اینجا چیکار میکنی؟
+مشاوره میدم!
_از خودت بگو، تو کی هستی؟
با دقت به چهرهی رها نگاه کرد. این دختر با چادر مشکیاش برایش عجیب بود.
+چی بگم؟
_دکتری؟
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
از_روزی_که_رفتی
قسمت ۲۳ و ۲۴
_دکتری؟
رها اصلاح کرد:
_دکترا دارم.
_دکترای چی؟
+روانشناسی بالینی؛ البته ارشدم روانشناسی کودک بود.
_پس دکتری!
+بله.
_چرا به من نگفتی؟
+نپرسیده بودید.
_میخواستم یکی رو بهم معرفی کنی که بهم دربارهی رویا و این شرایط کمک کنه.
رها: _آیه خوبه، دکتر صدر هم خوبه؛ دکتر...
_خودت چی؟ نمیتونی کمکم کنی؟
+من خودم یک طرف این معادلهام، نمیتونم کمکت کنم.
_به چهرهی مراجعیت که خوب نگاه میکنی، همکاراتم همینطور، مشکلت با من و خانوادهم چیه؟ برادر تو قاتله!
رها سکوت کرد..حرفی نداشت؛
اما صدرا عصبانی شده بود. از نگاه گریزان رها، از بهانهگیریهای رویا، از نگاه همکاران رها!
صدرا صدایش را بالا برد:
_از روزی که دیدمت اینجوریای، نه به قیافهی خانوادهت نگاه کردی نه ما... تو حتی به رویا هم نگاه نکردی! معنی این رفتارت چیه؟
××معنیش اینه که قهره! معنیش اینه که دلش شکسته، معنیش اینه که دیدن شما قلبشو میشکنه... بازم بگم جناب زند؟
صدای دکتر صدر بود:
_صداتون رو انداختین رو سرتون که چی بشه؟ این نه در شان شماست نه همسرتون.
+معذرت میخوام.
دکتر صدر به سمت صندلی رها رفت و پشت میز نشست:
_بشینید!
صدرا و رها روی صندلیهای مقابل دکتر صدر نشستند.
_میخواستم فردا باهات صحبت کنم؛ اما انگار همسرت عجله داره! ناهار با خانواده باید منتظر بمونه، تعریف کن!
×مشکلی نیست دکتر. من خودم فردا میام خدمتتون.
_من از لحظه اولی که دیدمت متوجه حالت شدم. منتظر بودم خودت بیای که خودش اومد.
به صدرا نگاه کرد. صدرا فهمید نوبت اوست که حرف بزند.
_مجبور شدیم ازدواج کنیم.
_این که معلومه، رها نامزد داشت؛ حالا که شما به این سرعت در کنارشون قرار گفتین معلومه که جریانی هست.
+رامین برادر رها، با برادر من «سینا» شریک بودن؛ دعواشون میشه و با هم درگیر میشن.. برادر من مُرد. من دنبال کارای قصاص بودم، مادرم فقط
قصاص میخواست؛ همینطور زن برادرم. نتونستم راضیشون کنم رضایت بدن؛ پدر رها، عموم رو که پدرزن برادرم هم بود رو راضی میکنه خونبس بگیره. قرار بود رها صبح همون روز به عقد عموم در بیاد. نتونستم... انصاف نبود یه دختر جوون با عموم که هفتاد سالشه ازدواج کنه. با خودم گفتم اگه من عقدش کنم بعد از یه مدت که داغشون کمتر شد طلاقش بدم که بره سراغ زندگی خودش؛ اما همه چیز به هم ریخت، نامزدم بهونهگیر شده و مدام بهم گیر میده! عموم قهر کرده و باهامون قهر کرده. دخترعمومم که خونه پدرش مونده میگه دیگه پا تو اون خونه نمیذارم. یاد سینا باعث میشه حالش بد بشه... ماههای آخر بارداریشه.
_تو چی رها؟ احسان چی شد؟
×نمیدونم، ازش خبر ندارم.
_خبر داره؟
×نمیدونم.
صدرا طاقت از کف داد:
+احسان نامزد سابقته؟
_آره. رها هم مثل تو نامزد داشت؛ نامزدی که حتی ازش خبر نداره! به نظرت اگه میخواست نمیتونست بهش خبر بده؟ مثل تو!
صدرا ابرو در هم کشید و فکاش سفت شد، چشمش سرخ شده بود.
_نامزد شما چی شد؟
+بعد از سالگرد برادرم قراره ازدواج کنیم.
_با همسر دوم شدن مشکلی نداره؟
+من با اون زندگی میکنم، رها قراره با مادرم زندگی کنه.؛ درضمن همسر اول من رویاست، ما مدتی هست که نامزدیم.
_اما اسم رها اول وارد شناسنامهی تو شده
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
مجردان انقلابی
#تست_روان_شناسی در نگاه اول در تصویر چه چیزی را مشاهده کردید؟ الف_من یک ریشه مشاهده کردم ب_من یک
سلام چطورین دوستای گلم خوب براتون جواب تست رو اوردم بعدشم بریم تا پست های پایانی کانال تقدیم چشمهای قشنگتان کنیم
@mojaradan
مجردان انقلابی
سلام چطورین دوستای گلم خوب براتون جواب تست رو اوردم بعدشم بریم تا پست های پایانی کانال تقدیم چشمهای
#جواب_تست
من یک درخت را مشاهده کردم: شما از آنجایی که فردی کمال گرا و بلند پرواز هستید، در موقعیت های زندگی همیشه به دنبال بهترین ها هستید بنابراین نسبت به اطرافیان تان همیشه جلوتر به نظر می رسید.
من یک ریشه را مشاهده کردم: شما فردی با درایت و اهل ترقی و پیشرفت می باشید بنابراین با توجه این توصیفات سعی دارید که همیشه شرایط موجود را به نحو احسنت تغییر بدهید تا وضعیت بهتر شود.
من یک لب را مشاهده کردم: شما فردی واقع بین هستید بنابراین همه چیزهای اطرف تان را همانطور که هستند مشاهده می کنید. سعی تان بر این است که همیشه آن ها را با ارزش واقعی ای که دارند قضاوت کنید. همچنین شما علاقه ای ندارید که چیزهای اطرافتان را تغییر دهید.
@mojaradan
287_28096098832980.mp3
5.96M
#پادکست_روز
#استاد_شجاعی
#آیت_الله_جوادی_آملی
اسم بدیع، یعنی خلقت بدون نقشه!
آفرینش بدون سابقه!
ایجاد چیزی بدون فکر و برنامهریزی!
√ جالب اینجاست که انسان نیز میتواند صاحب این اسم شود!
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
7.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥بازتاب اعمال بدکاران
▪️حق الناس بدزبانی و تصرف اموال مردم
👤تجربهگر: خانم ریحانه زناری یزدی
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
9.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیر گشتی آخرش پای علی، ماه علی!
بی تو میمیرد علی، برخیز همراه علی!
#بی_بی_جان💔
#شبتون_فاطمی
#پایان_فعالیت
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روز_خود_را_با_قران_شروع_کنیدد
#یک_فنجان_ارامش
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
#قرار_عاشقی
#سلام_اربابم_حسین
ملک دلم همین که به نام حسیـن شد
عبــــدی گناهکـار غلام حسیـــــن شد
آرامشی نداشت وجودم به هیچوجه
تا که به اذن فاطمه رام حسیـــن شد
قند مکرر اسم"حسین"است، والسلام
شیرین ترین کلام، کلام حسیــــن شد
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
6.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
••|💚🦋|••
#السلام_ایها_الغریب
#سلام_امام_زمانم
#مهدی_جانم
اے انتقام پهلوے پشت در خانہ
غیر از #ظهور تو
مگر #مادر چہ میخواهد؟
#اللهمعجللولیکالفرج
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
📎معیارهای تشخیصی DSM در مورد پارانوئید :
- بی اعتمادی و بد گمانی فراگیر نسبت به دیگران که نیات و انگیزه های آنها بدخواهانه تعبیر شود. این حالت از اوایل بزرگسالی آغاز شده و در زمینه های مختلف به چشم می خورد و با حداقل ۴ مورد از موارد زیر مشخص می شود:
✔️بدگمانی بی پایه و اساس درباره این که دیگران استثمارگر و آسیب زننده یا فریبکار هستند.
✔️اشتغال ذهنی با تردیدهای ناموجه درباره وفاداری یا قابل اعتماد بودن دوستان و آشنایان
✔️عدم تمایل برای اعتماد به سایرین به دلیل ترس بی دلیل از این که اطلاعات مغرضانه بر ضد وی به کار خواهند رفت.
✔️در پی اظهارات بی غرضانه یا رویدادهای خوش خیم، معانی تحقیرآمیز یا تهدید کننده پنهانی بیابد.
✔️کینه جویی پایدار؛یعنی اهانت ها، بی حرمتی ها یا بی اعتنایی ها را نمی بخشد.
✔️تلقی حمله به منش یا شهرت خود که برای دیگران واضح نبوده و به سرعت نسبت به آنها واکنش خشمگینانه نشان دهد یا به حمله متقابل بپردازد.
✔️بروز بدگمانی های مکرر و بی دلیل درباره وفاداری همسر
♨️حالت مذکور منحصرا در سیر اسکیزوفرنیا، اختلال دو قطبی یا اختلال افسردگی توأم با تظاهرات روان پریشی یا اختلال روان پریشی دیگر رخ نداده و نیز ناشی از اثرات فیزیولوژیکی یک بیماری طبی دیگر نیست.
#قبل_از_ازدواج
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´