مجردان انقلابی
✈️💙✈️💙✈️💙✈️💙 ✈️ #قسمت۳ ✈️ #آدم_و_حوا به نظرم خیلی حیف بود من این همه خرج کنم و حسابی خوشگل بشم ،
✈️💙✈️💙✈️💙✈️💙
✈️ #قسمت۴
✈️ #آدم_و_حوا
دوباره زیر لب به خاطر جدا بودن عروسی غرغر کردم که با یادآوري صورت معصوم و زیباي رضوان ، حرفم رو خوردم و لبخند زدم .
می دونستم تو لباس عروس و اون آرایش و گریمی که رو صورتش نقش می بنده زیباتر و معصوم تر می شه .
عروسی که به مدد پدرش که برادرم - مهرداد - رو از پدرم خواستگاري کرد ؛ شد عروسمون .
هیچوقت قیافه ي مهرداد رو از یاد نمی برم اون روزي که بابا اومد خونه و ماجرا رو براش گفت .
از قضا رضا برادر رضوان یکی از همکاراي مهرداد بود . رضوان هم چندباري که رفته بود پیش برادرش مهرداد رو دیده بود . به قول خودش اوایل کار داشت و براي انجام کارش به محل کار برادرش رفت و آمد می کرد . ولی بعد از اون این دلش بود که وادارش می کرد به هر بهانه اي بره اونجا .
وقتی هم از مهرداد خوشش اومد و دید نمی تونه مثل دختراي دیگه راحت بره و حرفش رو به مهرداد بزنه با پدرش حرف می زنه . آقاي محجوب هم بعد از یه مدت تحقیق درباره ي خونواده ي ما و مهرداد ، تصمیم میگیره با پدرم صحبت کنه . و یه روز با رفتن به محل کار بابا مهرداد رو خواستگاري می کنه .
اون روزي که بابا این موضوع رو تو خونه مطرح کرد ، مهرداد با ابروهاي بالا رفته خیره شد به گلاي قالی .
مامان دهنش از تعجب باز مونده بود . بابا لبخند می زد و من از شدت خنده دلم رو گرفته بودم .
💙 #رمان_خوان
💙 به قلم گیسو پاییز
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
✈️💙✈️💙✈️💙✈️💙
✈️ #قسمت۵
✈️ #آدم_و_حوا
باور نمی کردم یه روزي خونواده اي براي دخترشون برن خواستگاري . و تا مدت ها این کار خونواده ي محجوب شده بود سوژه ي خنده ي من . گرچه که بعداً با دیدنشون خدا رو شکر کردم که این کار رو انجام دادن . چون به یقین کسی بهتر از رضوان نمی تونست عروس خونواده ي ما بشه .
از همون روزها هم مهرداد که نماز هاش رو یه خط در میون می خوند به خاطر رضوان سعی کرد عقاید و رفتارهاش رو مطابق خواسته ش درست کنه .
و خیلی زود شیفته ي رضوانی شد که حجب و حیاش از همون روز اول چشم مهرداد رو خیره کرده بود .
با اینکه قرار بود کل موهام رو رنگ کنم ولی آرایشگر ماهرم فقط چند تکه از موهام رو رنگ کرد . اول به خواست من قرار بود کل موهام به رنگ شرابی در بیاد . ولی وقتی شیما جون رنگ لباسم رو پرسید نظرم رو رد کرد .
چند تکه از موهام به رنگ قرمز مایل به شرابی در اومد . اولش خیلی خوشم نیومد ولی وقتی موهام رو حالت داد و به صورت کج مقداریش رو روي صورتم ریخت و چندتا نگین بزرگ روي موهام زد به انتخابش احسنت گفتم . اون رنگ با پوست گندمی کمی تیره م خوب هماهنگ بود و بهم میومد .
وقتی تو خونه لباسم رو که مدل ماهی بود تنم کردم ، همراه صندل هاي پاشنه دارم
💙 #رمان_خوان
💙 به قلم گیسو پاییز
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
✈️💙✈️💙✈️💙✈️💙
✈️ #قسمت۶
✈️ #آدم_و_حوا
حس خوبی پیدا کردم .
متفاوت تر از همیشه شده بودم . منم همین رو می خواستم . خواهر شوهر باید از همه بهتر و تو چشم تر باشه .
از خونه که خارج شدیم موهام با نسیم خنکی که می وزید به رقص در اومد . فروردین بود و وزش نسیم خنک روح آدم رو جلا می داد .
چشمام رو بستم و نفس عمیقی کشیدم . عاشق بهار بودم و این هواي مطبوعش .
با ورودمون به تالار ، باز هم زیر لب به خاطر جدا بودن مراسم کلی غر زدم . اما به محض اومدن مهمونا و همینطور عروس و داماد کم کم همرنگ بقیه شروع کردم به رقصیدن و شادي کردن .
رضوان تو لباس عروس شده بود مثل فرشته اي که آدم دلش نمی خواست نگاه ازش بگیره . لبخند قشنگی رو لب هاش بود و دستش رو با شرم گذاشته بود تو دستاي مهردادي که تموم حواسش به عروسش بود .
عروسی تنها برادرم واقعاً بهم خوش گذشت و خیلی لذت بخش بود به خصوص زمان هایی که نگاه دیگران با تحسین بهم دوخته می شد .
مراسم که تموم شد با تک زنگ پویا سریع مانتوم رو برداشتم و به مامان اطلاع دادم که همراه پویا می رم خونه بنده ي خدا انقدر سرش شلوغ بود و هرکسی از یه طرف ازش خداحافظی می کرد و براي باز هزارم بهش تبریک می گفت که نتونست هیچ مخالفتی بکنه . و فقط با چشماش کمی چپ چپ نگاهم کرد
💙 #رمان_خوان
💙 به قلم گیسو پاییز
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
7.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💞طمع در ازدواج⁉️
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
6.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
••|💚🦋|••
دوران فرج نقطہ اعجاز جهان است
برگرد ڪہ برگشتنت آغار جهان است
#شبتون_مهدوی
#پایان_فعالیت
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روز_خود_را_با_قران_شروع_کنیدد
#یک_فنجان_ارامش
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
#قرار_عاشقی
#سلام_اربابم_حسبن
وقتی قلبت اونجاست ولی خودت اینجا... 🚶♂️
دیروز اصحاب الحسین ۷۲ تن و
امروز ۷۲ ملتاند.
این از برکت
ِمجالس حسینے است.
پرچم بالاسـت...
#حسین_جانم❤
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#السلام_ایعا_الغریب
#یاایهاالعزیز
🌱رو از من شکسته مگردان که سالهاست
رو کردهام به سوی شما ایهاالعزیز...
🌱ما، جان و مال باختگان را رها مکن
بگذار بگذرد شب ما، ایّها العزیز!
🌱خالیتر از دو دست من این چشمِ خالیاست
محتاج یک نگاه شما، ایّها العزیز!
#الّلهُــــــمَّعَجِّــــــلْلِوَلِیِّکَــــــالْفَـــــــــرَجْ💚
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
ملاک های اشتباه
(تناسب اقتصادی خانوادهها)
❣ بسیاری از مردم معتقدند که دو خانواده باید از نظر اقتصادی تناسب داشته باشند. اگر بخواهیم این معیار را از منظر دین بررسی کنیم، باید بگوییم: نه در آیات و روایات و نه در سیره معصومین، نمیتوانیم دلیلی برای این قاعده کلی به دست بیاوریم.
❣در روایات، در نظر گرفتن این معیار به صراحت رد شده است. امام مهربانی ها، حضرت رضا علیه السلام فرمود:
اگر مردی نزد تو به خواستگاری آمد و دین و اخلاق او را پسندیدی، به وی زن بده و فقر و ناداری اش مانع تو از این کار نشود.
#قبل_از_ازدواج
#انچه_مجردان_باید_بدانند
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
28.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥احساس_تکلیف
« احساس تکلیف یا جشن تکلیف!؟»
کلیپ انتقادی به ثبت نام هاي گسترده در انتخابات ریاست جمهوری😁
کار جدید از امید و مجید😊
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´