eitaa logo
مجردان انقلابی
14هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mahfel_adm متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 آدرس محفل 🤝 eitaa.com/rashidianamir eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸«بازیمون» از امشب روی آنتن شبکه سه می‌رود 🔹مسابقه تلویزیونی «بازیمون» برنامه معمایی و ماجراجویانه و پر از رمز و راز است که شنبه و یکشنبه‌ هر هفته حوالی ساعت۲۲:۳۰ روی آنتن شبکه سه سیما می رود. 🔹این برنامه اولین اتاق فرار (اسکیپ روم) تلویزیونی است که با ژانر هیجان و ترس از شبکه سوم سیما پخش خواهد شد. 🔹بازیمون به کارگردانی عباس اختری و با اجرای سعید فتحی روشن روی آنتن می رود. @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐 ✍ از اوایل انقلاب، در کارهایی که در اختیار من بوده، به جوانان مسؤولیت می‌دادم. 🔸رهبرانقلاب: تجربه من این است که اگر ما به جوان اعتماد کنیم - آن جوانی که شایسته دانستیم و صلاحیتش را داشت؛ نه هر جوانی و هر مسؤولیتی - از غیر جوان، هم بهتر و هم سریعتر پیش می‌برد، هم کار را همراه با ابتکار بیشتری به ما تحویل خواهد داد. یعنی روند پیشرفت در کار حفظ می‌شود. برخلاف غیر جوان که ممکن است کار را بالفعل خوب انجام دهد، اما روند پیشرفت در آن متوقف خواهد شد. ۷۷/۲/۷ 🔴 @mojaradan
11.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روز های ماه روز های مغتنمی است جوانان با خواندن مناجات شعبانیه قدر بدانند... 🌸 رهبر انقلاب: روز های ماه شعبان روز های مغتنمی است. کار جوانان آسان تر است چون دل های آماده تری دارند؛ با خواندن ادعیه با خواندن مناجات شعبانیه... 🔴 @mojaradan
✨🌸✨ 🌹خواهي که ببيني رخ پيغمبر را 🌹بنگر رخ زيباي علي اکبر را 🌹در منطق و خلق و خوي او مي بيني 🌹با ديده ي جان محمدي ديگر را ✨میلاد حضرت‌ علی‌ اکبر (ع) و روز جوان بر همگان مبارک ✨ ┄┅┅❅💠❅┅┅┄ ➥ @Qaraati313_ir
🌸❤💞 چرا علی_اکبر؟ 🌼 همه در انتظار نام گذارى اولين فرزند امام حسين‏ عليه السلام لحظه شمارى مى‏ كنند. پدر اما در ياد مظلومى است كه در كعبه ولادت يافت و خدا نامش را على گذاشت. اين است كه مى‏ فرمايد: «خدا هر پسرى به من عنايت كند نامش را على خواهم گذاشت». 🌺 اين گونه نام «على» و كُنيه «ابوالحسن» براى نور چشمى حسين‏ عليه السلام انتخاب شد. اكنون همه او را «على» صدا مى‏ زدند و با هر ندايى نام على بن ابى‏ طالب‏ عليهما السلام در دلها زنده مى‏ شد. 🌼پنج سال بعد فرزند دوم امام حسين‏ عليه السلام به دنيا آمد كه بار ديگر نام «على» براى او انتخاب شد، و او امام زين العابدين ‏عليه السلام بود. بعد از آن سال‏هاى ديگرى گذشت تا كوچكترين پسر حسين‏ عليه السلام شش ماه قبل از عاشورا به دنيا آمد و او را هم «على» نام نهادند. 🌺 اكنون سه «على» در خانه امام حسين‏ عليه السلام بودند: على بزرگتر، على وسط، على كوچكتر. اين بود كه لقب «على اكبر» براى آن حضرت انتخاب شد، و «على اوسط» و «على اصغر» به دو برادر ديگر لقب داده شد. 🍃السَّلامُ عَلى اَوَّلِ قَتيلٍ مِنْ نَسْلِ خَيْرِ سَليلٍ مِنْ نَسْلِ اِبْراهيمِ الْخَليلِ 🍃سلام بر اولين شهيد از نسل بهترين فرزند از نسل حضرت ابراهيم ‏عليه السلام. (زیارت نامه حضرت علی اکبر صلوات الله علیه) 📚منابع امالى صدوق: مجلس ۳۰ كامل الزيارات: ص ۲۴۰ الفصول المهمة: ص۲۰۹ نور الابصار: ص۱۹۴ ╔═.🍃.══════╗ 🍁 @mojaradan 🍁 ╚═══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 💠توصیه به جوانان در آستانه ولادت با سعادت حضرت علی اکبر (روز جوان) @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اين شش برادر است، آن را به آنها مي دهم. اگر قاضي از تو پرسيد اين چاقو را از كجا پيدا كرده اي مگر در بيابان چاقو دسته طلا ريخته اند كه تو آن را پيدا كرده اي؟* *بگو پدرم سالها پيش كاروان سالار بزرگي بود و هميشه بين شهرها در رفت و آمد بود و مال التجاره زيادي به همراه مي برد، و با آنها تجارت مي كرد، تا اينكه ما يك شب خبردار شديم كه پدرم را دزدان كشته اند و مال و اموالش را برده اند.* *من بالاي سر پدر بيچاره ام حاضر شدم. پدر بيچاره ام را دزدان كشته بودند و تمام اموالش را برده بودند و اين چاقو تا دسته در قلب پدرم فرو رفته بود. من چاقو را برداشتم و پدرم را دفن كردم و از آن موقع دنبال قاتل پدرم مي گردم، در هر مهماني اين چاقو را نشان مي دهم و منتظر مي مانم كه صاحب چاقو پيدا شود، و من قاتل پدرم را پيدا كنم.* *اكنون اي قاضي من قاتل پدرم را پيدا كرده ام، اين شش برادر پدر مرا كشته اند و اموالش را برده اند. دستور بده تا اينها اموال پدرم را برگردانند و تقاص خون پدرم را پس بدهند* *بهلول كه اين حرفها را در ظاهر به خر مي گفت ولي در واقع مي خواست صاحب خر گفته هاي او را بياموزد. او چوب ديگري به خر زد و گفت: اي خر خدا فهميدي يا تا صبح كتكت بزنم.* *صاحب خر گفت: بهلول عزيز نه تنها اين خر بلكه منهم حرفهاي تو را فهميدم و به تو قول مي دهم در هيچ مجلسي بالاتر از جايگاهم ننشينم، و اگر از من چيزي نپرسيدند حرف نزنم، و اگر چيزي از من نخواستند، دست به جيب نبرم.* *بهلول كه مطمئن شده بود مرد حرفهاي او را به خوبي ياد گرفته است رفت و به راحتي خوابيد. فردا صبح بهلول مرد را بيدار كرد و او را منزل قاضي رساند و تحويل داد و خودش برگشت.* *قاضي رو به مرد كرد و گفت: اي مرد آيا اين چاقو مال توست؟* *مرد گفت: نه اي قاضي، اين چاقو مال من نيست. من خيلي وقت است كه دنبال صاحب اين چاقو مي گردم تا آن را به صاحبش برگردانم، اگر اين چاقو مال اين برادران است، من با رغبت اين چاقو را به آنها مي دهم.* *قاضي رو به شش برادر كرد و گفت: شما به چاقو نگاه كنيد اگر مال شماست، آن را برداريد. برادر بزرگ چاقو را برداشت و با خوشحالي لبخندي زد و گفت: اي قاضي من مطمئن هستم اين چاقو همان چاقوي گمشده پدر من است.* *پنج برادر ديگر چاقو را دست به دست كردند و گفتند بلي اي جناب قاضي اين چاقو مطمئنا همان چاقوي گم شده پدر ماست.* *قاضي از مرد پرسيد: اي مرد اين چاقو را از كجا پيدا كرده اي؟* *مرد گفت: اي قاضي اين چاقو سرگذشت بسيار مفصلي دارد. پدرم سالها پيش كاروان سالار بزرگي بود و هميشه بين شهرها در رفت و آمد بود و مال التجاره زيادي به همراه داشت و شغلش تجارت بود، تا اينكه ما يك شب خبردار شديم كه پدرم را دزدان كشته اند و مال و اموالش را برده اند، من سراسيمه بالاي سر پدر بيچاره ام حاضر شدم. پدر بيچاره ام را دزدان كشته بودند و تمام اموالش را برده بودند، و اين چاقو تا دسته در قلب پدر من بود.* *من چاقو را برداشتم و پدرم را دفن كردم و از آن موقع دنبال قاتل پدرم مي گردم، در هر مهماني اين چاقو را نشان مي دهم و منتظر مي مانم كه صاحب چاقو پيدا شود و من قاتل پدرم را پيدا كنم. اكنون اي قاضي من قاتل پدرم را پيدا كردم. اين شش برادر پدر مرا كشته اند و اموالش را برده اند. دستور بده تا اينها اموال پدرم را برگردانند و تقاص خون پدرم را بدهند* *شش برادر نگاهي به هم انداختند آنها بدجوري در مخمصه گرفتار شده بودند، آنها باادعاي دروغيني كه كرده بودند، مجبور بودند اكنون به عنوان قاتل و دزد، سالها در زندان بمانند. برادر بزرگ گفت: اي قاضي من زياد هم مطمئن نيستم اين چاقو مال پدر من باشد، چون سالهاي زيادي از آن تاريخ گذشته است و احتمالا من اشتباه كرده ام.* *برادران ديگر هم به ناچار گفته هاي او را تاييد كردند و گفتند: كه چاقو فقط شبيه چاقوي ماست، ولي چاقوی ما نيست.* *قاضي مدت زيادي خنديد و به مرد مهمان گفت: اي مرد چاقويت را بردار و برو پيش بهلول. من مطمئنم كه اين حرفها را بهلول به تو ياد داده است والا تو هرگز نمي توانستي اين حرفها را بزني.* *مرد سجده ی شکر به جای آورد و چاقو را برداشت و خارج شد.* *کم گوی و بجز مصلحت خویش مگوی* *چون چیز نپرسند تو از پیش مگوی* *دادند دو گوش و یک زبان از آغاز* *یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی* @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا