#کلاس_آنلاین
کارگاه آموزشی راهکارهای مقابله باشایعات کرونایی
🔺شروع کلاس امروز
🔺زمان : 28/1/99 پنجشنبه
هم اکنون ساعت 14 تا 15
جهت پیوستن به کلاس لینک زیررادرنرم افزارAdobe connectبازکنید 👇
http://185.14.163.111/r6jq1iy9ob3/
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#مجردها_بدانند
❎ ازدواج دارو نیست!
اگر از درون دچار مشکل هستیم
ابتدا خودمان را درمان،
و سپس ازدواج کنیم.
💟 شریک زندگی شما، درمانگر نیست.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
❤️❤️🍃🌸🍃❤️❤️
@mojaradan
Qarati-12.mp3
3.51M
چهارتا گیر تو ازدواج داریم😔
حجه السلام قرائتی🌺
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
🌸🍃🌸
😊 @mojaradan
بَنـد بَنـدِ وُجُـودَم
بآ وُجُـودِت جـون گرفـت ✨♥️
┄┅🌵••═••❣┅┄
•• @mojaradan ••
┄┅❣••═••🌵┅┄
🍁
✨🍁
🍁✨🍁
#live
🔺گفتوگوی ویژه کرونایی
🔺امکان لایو ادمین کانال مجردان انقلابی با استاد داوودی نژاد
کارشناس مسائل خانواده و نویسنده کتاب سین جین های خواستگاری
🔻امشب پنجشنبه ساعت 21:30 از صفحه پیج موج 👇
Instagram.mooj.ir
#پایگاه_سوادرسانه_استان_خراسان_رضوی 👇
📲 @nasrakhorasanrazavi
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی 👇
@mojaradan
مجردان انقلابی
🍁🍁🍁🍁 #داستان قسمت دوازدهم🍃 راز میان چشم ها 💕 ماشین که در خونشون نگه داشت ناخودآگاه برگشتم عقب و ب
🍁🍁🍁🍁
#داستان_شب
قسمت سیزدهم🍃
راز میان چشم ها 💕
از در خونه که میخاستم بزنم بیرون یه نفر محکم از روی پشت بوم همسایه روبه رویی خورد زمین. یه جوون 18 یا 19 ساله بود که بازوش پر خون شده بود. رفتم جلوش و گفتم :مشتی چیکار شدی؟
پسرک کلی ترسیده بود و با دیدنم گفت :جون مادرت کمکم کن آقا
+چی شده؟ دعوا کردی؟ چرا بازوت خونیه؟
_هیچ چی نپرس فقط منو ببر تو خونه ات
اولش ترسیدم خلاف کار باشه اما با اون قیافه معصوم و مظلومش دلم نیومد ولش کنم. انداختمش رو کولم و وارد حیاط شدم. در و که بستم همونجا نقش زمین شد
+چیکار کردی با خودت پسر؟
نای حرف زدن نداشت.
+بزار برم یه ماشین بیارم ببرمت دوا خونه
تند گفت :نه نه، چند دقیقه بشین فقط و در و باز نکن
+دِ نمیشه داره خون میره ازت
خواستم در و باز کنم که محکم پاهامو چسبید و گفت 'مأمورا بیرونن، بشین جون مادرت
برگشتم و گفتم :میگی چیکار کردی یا خودم برم بیارمشون؟
مستاصل بهم خیره شد و گفت:میگم، فقط
بشین
و سرش و تکیه داد به دیوار و آروم چشاش و بست. ترسیدم یه کاری بشه و بیوفته رو دست ما. واستادم روبه روش و گفتم :خوبی؟ چرا حرف نمیزنی؟
چشماش و باز کرد و گفت :ساواک بودن
+چی؟ ساواک؟ شوخی میکنی؟
سرش و به نشونه نه تکون داد که گفتم :نالوتی میدونی اگه تو رو اینجا پیدا کنن پدر منم در میارن؟ تو با ساواک چه سنمی داری؟
_میدونم برا همین میگم بزار چند دقیقه اینجا باشم بعد که رفتن میرم
جلوش زانو زدم وگفتم :نگفتی؟ باساواک چکار داری؟
_ندونی بهتره، واسه خودت میگم
+میگم چیکار کردی؟ ناسلامتی من جونت و نجات دادم، نباس بدونم چکار کردی؟
_ازم اعلامیه گرفتن
+اعلامیه چی؟
با تعجب بهم نگاه کرد و گفت:اعلامیه آقا خمینی
اسم اقا خمینی رو چند باری از کاسبای محل شنیده بودم اما طبق توصیه عزیز سرم و تو لاک خودم کرده بودم و نمیخواستم درگیر این چیزا بشم
+چرا تیر خوردی؟
_فرار میکردم که تیر خوردم
+می ارزید که خودت و زدی ناکار کردی؟ حالا همون اقا خمینی از فرنگ پا میشه بیاد خرج دوا درمونت و بده
نگاه بدی بهم کرد و گفت :کسی مجبورم نکرده، خودم خواستم، ببین اگه رفتن من برم..
نگاهی با پرسش بهش کردم که خودش به سختی بلند شد و لب در و باز کرد و سرکی کشید.
_کسی نیست من میرم، دستت درد نکنه بابت کمکت
خواست بره تو کوچه که مچ دستش و گرفتم و گفتم :با این وضع بری بیرون حتما میفهمن خرابکاری، واستا برم یه ماشین جور کنم خودم میبرمت
_نه نمیخام واست دردسر درست کنم خودم میرم دمت گرم
+برو رو بوم حرف هم نزن، الان میام
_آخه...
+نترس نمیرم لوت بدم، اونقدر هم بی معرفت نیستم، شاید خمینی رو مثه شما نشناسم ولی عزیز گفته به آخوندا باس احترام گذاشت، جیکت در نیاد الان میام
و از حیاط زدم بیرون..
ادامه دارد.....
#نوسینده_هانیه_فرزا
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan