eitaa logo
مجردان انقلابی
14.2هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
والیپرگوگولی😄🌷 . @mojaradan
‹💌👀› به قول نزار قبانے کاش یکی بود چشمامونو میفهمید ! وقتی ناراحت میشدیم به سینه‌اش اشاره میکرد و میگفت : اینجا وطن توست!❤️ ـــــــــــــــ|°•❀•°|ـــــــــــــــ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😎 😎 ❣️ نگاه مجدد به نامحرم بدون قصد لذت و ریبه چه حکمی دارد؟🤔 ➖➖➖➖➖➖ آیت الله (رحمة الله علیه)👇 اگر زينت و اصلاح و آرايش داشته باشد، حرام و بدون آن هم خلاف احتياط است. ➖➖➖➖➖ آیت الله (دام ظله العالی)👇 نگاه کردن به نامحرم حرام است مگر به وجه و کفين بدون لذت. ➖➖➖➖➖➖ آیت الله (دام ظله العالی)👇 به وجه و کفین مانعی ندارد.❌ ➖➖➖➖➖➖ آیت الله (دام ظله العالی)👇 جايز نيست.❌ ➖➖➖➖➖ آیت الله لنکرانی (رحمة الله علیه)👇 حرام نيست.❌ ➖➖➖➖➖➖ آیت الله شیرازی (دام ظله العالی)👇 نگاه به موارد مجاز با دو شرط مذکور مانعي ندارد. بدون قصد لذت و ريبه ➖➖➖➖➖➖ آیت الله همدانی (دام ظله العالی)👇 در فرض سؤال به قسمت‌هايي كه جايز است، اشكال ندارد.❌ ➖➖➖➖➖ آیت الله خراسانی (دام ظله العالی)👇 نگاه (اوّل و مجدّد) به صورت و دستهاي زن اگر به قصد لذّت باشد يا ترس وقوع در حرام داشته باشد حرام است؛ ولي چنانچه در صورت و دست‌ها تا مچ زينتي باشد نگاه‌کردن به آن حتي بدون قصد لذت بردن و ترس وقوع در حرام، جايز نيست. و نيز نگاه (اوّل و مجدّد) زن به بدن مرد نامحرم حرام است مگر به جاهايي که سيره متشّرعه و متدينيّن بر پوشانيدن ان نيست، مانند سر و صورت و گردن و دستها و ساق پاها، که نگاه زن به اين مواضع بدون قصد لذّت و ترس وقوع در حرام جايز است. ➖➖➖➖➖➖ ✅ منبع: سایت جامعه الزهرا سلام الله علیها ┅═┄⊰༻💜༺⊱┄═┅ ✍ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️پاسخ استاد مرادی به يک سوال☝️ 🔹فردی به خواستگاری من اومدن و گفتن مهريه يک سکه و عروسی هم نميگيريم، جواب مثبت بدم يا نه؟! ✨ 🔴 @mojaradan
.♥️🌸♥️. آرے ! دل ِ عُشاق کتابے سٺ مقدس ... ! @mojaradan | 🌱🌸💓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 انتشار ویدیوکلیپ برگزیده فرمایشات حضرت آیت‌الله‌ خامنه‌ای با عنوان «تکیه گاه ملت»، همزمان با سی و یکمین سالگرد رحلت بنیانگذار کبیر انقلاب ——🌀⃟‌———— @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کودکی آدم ها بخش اعظم هویت شان است. تاریخ ساده ایی که برای ما نقشی از حکومت های کوتاه مدت مان دارد. تاریخی که گاه برایمان تاریک و گاه برایمان روشن جلوه می‌کند. کودکی خود را آنگاه به یاد آوردید که در میانه ی راه بدانید هنوز هم چندان فرقی با آن سالها نمیکنید. هنوز هم به همان اندازه ساده باشید و هنوز هم به همان اندازه معصوم... برای کسی مینویسم که در جاده ی زندگی برای رسیدن به خودش، از خودش دست کشید! وبرای عشقی که عاشقانه در راه معشوق از هیچ تلاشی دریغ نکرد! ودر نهایت... برای کودکی هایی که نچشیده تلخ شدند! ه_ف🍃 ه_ف🍃 @mojaradan
بهشتِ عمران 🌾 ⚜قسمت اول⚜ دِ برو دیگه، چه مرگته؟ هجوم صدای یاسر گوشم رو پر کرده بود. دستهای حنا زده ام از عرق چغل شده بودند و نگاهم روی دمپایی های زرد رنگم خشک شده بود. اضطراب کل وجودم رو گرفته بود و به شدت ترسیده بودم. یاسر محکم شونه هامو تکون داد که به خودم اومدم. نگاهم بین دو تا چشم های سیاهش دو دو میزد که با صدای بلند گفت :کری مگه؟ زودباش برو بلاخره نطقم باز شد و سرمو انداختم پایین و گفتم :آق داداش من... من نمیرم چند لحظه ایی ازش صدایی در نیومد. کنجکاو سرمو گرفتم بالا که محکم زد توی گوشم. قامت ضعیفم زیر فشار ضربه اش طاقت نیاورد و نقش زمین شدم یاسر 'چه غلطی کردی؟ رو حرف من حرف میزنی؟ از کی تا حالا کلفت جماعت هم زبون در آورده؟ بلندشو برو تو دالان و توپ و بیار وگرنه شب به آقاجون میگم زبون دراز شدی. تا اسم آقا رو آورد از جا پاشدم. دستی به آرنجم که شدید میسوخت کشیدم که دوباره دادش به هوا رفت. فرصت و نکشتم و به سمت دالان حرکت کردم. اشک هام از ترس خشک شده بودند. هرچه به طرف دالان سیاه نزدیک تر میشدم پاهام کم رمق تر می‌شدند. انگشت های کوچیکمو جلوی دهنم گرفته بودم تا اگه چیزی شد جیغم و خفه کنم. دالان کش اومده بود و منو به سمت خودش دعوت می‌کرد. چند قدم دیگه مونده بود به مستقیم دالان سیاه که سر جام خشک شدم. تموم تعریف های آباجی و گلی نرگس از اون دالان تاریک توی سرم رژه میرفتند آباجی :میگن اون تو یه پیرمرد زشت با موهای بلند و ژولیده زندگی میکنه که جن زده شده و چند ساله اونجا با جن ها در ارتباطه، همین رمضون پیتی که یهو غیب شد و همین پیرمرده با خودش برده... قلبم مثه قلب گنجیشک میزد. حس خیسی توی شلوارم باعث شد به پاهام نگاه کنم. اگه حالا از دالان هم جون سالم به در ببرم از دست کتک های گلی نرگس نمیتونم در برم. من اولین دختر بچه ایی بودم که قرار بود مهمون شکم پیرمرد بدجنس بشه. میدونستم راهی برای برگشت نیست برای همین چشمامو بستم و به سمت دالان راه افتادم. هرچی به دالان نزدیک تر میشدم موج سکوت به گوش هام حمله ور میشد.چند قدمی رو که با چشم بسته طی کردم به خودم جرئت دادم و چشم هامو باز کردم. اطراف غرق در سکوت و تاریکی بود طوریکه چیزی دیده نمیشد. از پشت سرم صداهایی مثل خش خش و راه رفتن کسی شنیده می‌شد. از ترس میخکوب شده بودم به حدی که نمیتونستم راه برم دستامو گذاشتم روی گوشام و بلند داد زدم. اونقدر که بی‌حال شدم و افتادم روی زمین. تا پلک زدم یک جفت چشم آبی دیدم که روبه رومه و این باعث جیغ شدیدم شد. دستی روی دهنم گذاشته شد و صدایی کنار گوشم گفت :هیس نترس بهشته، منم عمران و با شنیدن اسم فرشته نجات بی رمق چشمامو بستم ... ه_ف🍃 @mojaradan