eitaa logo
مجردان انقلابی
14.2هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕ذکری برای و سایر 🌷آیت الله مبشرکاشانی: 🦋.در صحیفه ی مهدیه ای که نوه ی ملامحسن فیض کاشانی آن را نوشته، در حاشیه اش چنین آورده است: از أمیرمؤمنان علی (ع)نقل شده است: 🌹 اگر کسی اراده ی ازدواج دارد دو رکعت نماز بخواند و در هر رکعت حمد و سوره ی یاسین را بخواند و سپس حاجات خود را بخواهد و این عمل رادر سه شب و انجام دهد؛ البته این نماز برای همه ی حوائج مفید است می گویند، باور هر چیزی از آن یک اتفاق می سازد را باور داشته باشید. حتما روزی برایتان اتفاق خواهد افتاد. @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رحلت امام خمینی رحمت الله را بر ملت ایران تسلیت میگوییم😔 رحلت بنیان گذار انقلاب اسلامی را تسلیت عرض میکنیم 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤 نوشته:م.ب صدای:ا.قادری @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕 در ازدواج تمام تلاش خودرا بکنید تا انتخاب درستی داشته باشید... @mojaradan
🕊🌹🕊 : من این روز (۱۵ خرداد) را برای همیشه تاریخ عزای عمومی اعلام میکنم سالگرد رحلت امام خمینی(ره)و قیام خونین ۱۵خرداد تسلیت باد.🏴 🏴 @mojaradan ┅┄✿┅┄❥•❥┄┅✿┄┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
#داستان_شب بهشتِ عمران🌾 ⚜قسمت دوم⚜ طبق زردآلو های خشک شده روی دستم بدجور قلقلکم میداد. همینطور ک
بهشتِ عمران 🌾 ⚜قسمت سوم⚜ با دیدن انباری یاد خاطرات تلخ کودکی افتادم. زمانیکه یاسرو گلی نرگس جلوی آقا راپرت منو می‌دادند و واسه من دسیسه.درست می‌کردند. و من هم طبق معمول با کتک های آقا روونه ی زندان همیشگی م میشدم. زندانی که توش بابت همه ی کمبود هام گریه میکردم. زندانی که توش به ناتنی بودنم لعنت می‌فرستادم. و آباجی رو مسبب همه ی بدبختي هام میدونستم. با ضربه ی یاسر پخش زمین شدم و از درد زانوم اشک هایی که سعی می‌کردم نریزه جاری شدند. صدای مظلوم آباجی میومد که التماس می‌کرد بیارتم بیرون اما عربده های یاسر مجابش می‌کرد به ساکت شدن. بیچاره آباجی! اگه یکم بیشتر توی این خونه حرف می‌زد اونم از کتک های آقا بی نصیب نمیموند. زندان سرد و نمور همیشگی م دیگه به نفس های من عادت کرده بود. کنار صندوق قدیمی سیاه خزیدم و سرمو گذاشتم روش و به بیچارگی م فکر کردم. به اینکه وقتی آقا از سرکشی ده برگرده دوباره چغولی های یاسر شروع میشه و من توی همین تبعید گاه کتک میخورم. دیگه پوست کلفت تر از اینها شده بودم. شاید اگه یه شب کتک نمیخوردم انگار روزم شب نمیشد. چشم هام توی اون سرما گرم شد و نفهمیدم کی خوابم برد. ... ه_ف🍃 @mojaradan