eitaa logo
مجردان انقلابی
14.1هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
8.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
「‌‌‌‌ 𝓗𝓮𝓼 𝓐𝓻𝓪𝓶𝓮𝓼𝓱 」 - 😍 وقتی که تو مسیرِ اندوه، تنها و سرگردانم چند ثانیه به تو فکر میکنم..زندگیم باغ گل میشه. شکرت که دارمت مهربانم 🤲 @mojaradan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #تواب💗 #پارت۵۶ با حاجی و دخترش راهی حرم شدیم. نمی دونم چرا این داییشون هیچ وقت باهاشون ن
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 ۵۷ سرمو که بلند کردم از تعجب چیزی که میدیدم خشکم زد. نازنین...!!! نازنین داشت گریه میکرد!!! یعنی اینقدر تو نقشش فرو رفته؟ صدای گرم و دلنشین حاجی منو به گذشته برد زمانی که به این نقطه از سیاهی نرسیده بودم کمی پاک تر و کمی بهتر از الان بودم خودمو هر چه تو گذشته گشتم بهتر از الان دیدم نمیدونم چرا اختیار اشک هام دستم نبود حالم یه جوری بود ! جوری که تا حالانبودم و این از من کمی عجیب بود... انگاری دلم داشت میگفت: _نازنین داره یه اتفاقی می افته!! یه چیزی مثل پشیمونی از موقعیت الانت داره تو قلبت قوت میگیره ولی یه دلم هم.سر سخت میگفت: باید نقش بازی کنم باید تلاش کنم تابتونم گول بزنم و نقشه ام داره خوب جلو میره اینها همه واسه اینه که من دارم کارم رو عالی انجام میدم. خودمو که نمی تونستم قوول بزنم و خوب میدونستم کدوم صحت بیشتری داره ولی چرا باورش سخته برام رو نمیدونم؟ لحظه ای نگاهم به سوجان افتاد ظاهر و حال و هواش برام جالب و جدید بود. فکر کنم داشتن این جور دوستی یه نعمت باید باشه که من هیچ وقت نداشتم و نخواهم داشت. آخرهای دعا بود و من دور از چشم همه کلی اشک که بی اراده ریخته بودم. سریع و پنهونی صورتم رو پاک کردم و در جواب التماس دعای سوجان رو با همچنین ، گرفته ای گفتم. بعد از دعا راهی هتل شدیم تا برای فردا آماده بشیم. @mojaradan 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 ۵۸ امروز هم مثل این چند روز خسته و کلافه بودم باید یه استراحت اساسی داشته باشم خواستم سمت تخت برم که نگاهم روی میز افتاد بسته ی مشکل گشایی که اون دختربچه بهم داده بود. با خودم گفتم ببین این هم یه نشونه است! نگاهم که به بسته افتاده یه لحظه یادم اومد اون روز تو بیمارستان موقعی که دختر عموم حالش خیلی خراب بود ؛ که فکر می کردم دیگه پر میکشیه. به محوطه بیمارستان رفتم حالم اصلا خوب نبود... من تو این دنیا کسی رو جز دختر عمو و زن عموم نداشتم بغض بدی گلومو گرفته بود. اصلا حواسم به مرد سالخورده ای که کنارم نشسته بود، نبود پیرمرد بعد از چند دقیقه گفت : _پسرم من نمیدونم برای چی گریه میکنی فقط اینو میدونم از رحمت خدا هیچ وقت نباید غافل ناامید شد. فقط اونکه میتونه کمکت کنه. قطره اشکی روی گونه هاش سر خورد پایین اومد و ادامه داد مرگ و زندگی دست خداست ما از آینده خبر نداریم. اینو من دیر فهمیدم وقتی باعث شدم نامزدی پسرم با دختر که سرطان داشت بهم بخوره در حالی که اون دوتا خیلی همدیگه رو دوست داشتند.. اون دختر الان بیماریش کاملا خوب شده اما الان پسرم دوماه تو کماست ... بازی سرنوشت رو میبینی .... همش به پسرم میگفتم این دختر چند ماهی بیشتر زنده نیست اینقدر گفتمو گفتم... تا از دختره سرد شد. @mojaradan 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗تواب💗 ۵۹ تازه فهمیدم چقدر بی عقل بودم نگاه بغض آلودی به آسمون کردو ادامه داد همچی دست اون بالا سریه ماست صدای دختری اومد که گفت: _ بابا اینجا نشستی؟ _سلام دخترم آره یکم نشستم. جعبه ای تو دستش بود به طرفم گرفت _بفرماییدمثل اینکه این یدونه هم قسمت شما بوده برای شفا یه مریض دعا کنید ان شاالله مشکل شما هم حل میشه آجیل رو برداشتم همین جور که به رفتن اون پیرمرده و دخترش نگاه میکردم قول دادم اگه وضعیت دختر عمو تغییر کنه ؛ عوض بشم ؛ ولی نشدم. شاید این یه نشونه باشه از طرف خدا! هنوز هم نفهمیدم چی تو این چند دونه نخود و کشمش نهفته شده. ولی تو اون شرایط من به خدا قولی دادم اصلا یه معامله کردم خدا جواب داد ولی من چی...؟ همون طور که بسته آجیل تو دستم بود روی تخت دراز کشیدمو به این زندگیی که برا خودم درست کردم فکر می کردم به خودم به اینکه کجا هستم برای چه کاری به قولی که دادم و بد قولی که کردم . به دختر عموم که چه طور دوباره خدا بهمون برش گردوند... اونقدری روحم خسته و پر از چراها بود که پلکام سنگین شد و خوابم برد.. @mojaradan 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
5.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
「‌‌‌‌ 𝓗𝓮𝓼 𝓐𝓻𝓪𝓶𝓮𝓼𝓱 」 - ¹⁰⁰¹ 🌸🍃 هر ڪس چشیده لذت همرازےِ تو را دیگر ڪجا بہ غیر تو مأنوس مےشود @mojaradan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصدقتان ارباب... نامتان کِه: برلب بنشیند شریان می‌گیرد در تمام بدن و این یعنی: زندگی ، هنوز در (🤍من ادامه دارد .. @mojaradan
مجردان انقلابی
#انچه_مجردان_باید_بدانند 4⃣نگاه خود شما به پول ⁉️خود شما چه نگاهی به پول دارید؟ آیا شخصیت خودتان
کفویت ظاهری ⚠️در ازدواج نباید خودِ ازدواج رو فراموش کرد. ملاک‌های ما در ازدواج، باید متناسب با هدف ازدواج باشد. ✅ توقّع ما از ازدواج چیست؟ انتخاب همسری که با هم در ادامۀ زندگی، مسیر بندگی و عبودیت را در پیش بگیریم و از دو روزۀ دنیا، توشه‌ای را برای آخرت جمع کنیم. ✳️ لازمۀ رسیدن به این هدف، کفویتی است که در بارۀ آن صحبت کردیم. با کمی دقّت و تفکّر و دور شدن از احساسات سطحی، می‌توان فهمید که قیافه تا چه اندازه در کفویت مؤثّر است. 🔰ممکن است کسی بگوید: «در ازدواج، باید به نگاه مردم هم توجّه کرد. هر چه باشد،‌ بناست این جوان با همسر خود در میان اقوام و خویشان خود حضور یابد. پس باید قیافۀ همسر او به گونه‌ای باشد که بتواند در میان مردم سر بلند کند». ❌سطح این نگاه، به قدری پایین است که فکر نمی‌‌کنم نیازی به پاسخ داشته باشد؛ امّا همین اندازه باید گفت که اگر کسی در ازدواج، نوع نگاه مردم را ملاک قضاوت قرار دهد، هیچ گاه نمی‌تواند انتخاب موفّقی داشته باشد؛ زیرا به قدری عقاید مردم با هم تفاوت دارد که نمی‌شود انتخابی همه‌پسند انجام داد. ✨ حبیب خدا، رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که زنی را به حلال و از مال حلال به ازدواج خود در بیاورد، در حالی که مقصود او از این ازدواج فخر فروشی و خودنمایی باشد، خداوند به وسیلۀ این ازدواج، جز بر ذلّت و خواری او نخواهد افزود و در قیامت به اندازۀ بهرۀ او از این زن، وی را بر لبۀ جهنّم نگاه خواهد داشت... . 🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 📚نیمه دیگرم، کتاب اول،ص۱۶۷ @mojaradan