eitaa logo
مجردان انقلابی
14.2هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
👤 انسان شناسی ۷۷ @mojaradan
انسان شناسی ۷۷.mp3
11.71M
۷۷ 💢 از صبح که بیدار می‌شوی؛ تا آخرین لحظه‌ای از شب که هنوز خوابت نرفته، و حتی در تمام مدت خواب و صحنه‌هایی که می‌بینی، می‌توانی کاملاً قیمت باطن خودت را محک بزنی ... کمی صبر کن ❗️ چند دقیقه گوش و دل بده❗️ حالا بگو چند می‌ارزی؟ @mojaradan
5.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| روزی که به نام امام رضا علیه‌السلام شد 🔹۲۳ ذی القعده روزی که همگان می توانند با گفتن صل الله علیك یا ابالحسن، زائر امام رضا علیه السلام باشند. 🕊🌟 (ع)☀️ ✋ اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪ ┄‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @mojaradan
12.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| هم اکنون، تماس تصویری با حرم امام رضا علیه‌السلام در روز زیارتی امام رضا علیه‌السلام 🔺کافی است که شماره همراه «۰۹۱۰۹۱۰۸۸۸۸» را در فهرست مخاطبان خود ذخیره کنید و در واتس اپ، وارد صفحه ارتباط با او شوید. بعد از آن می‌توانید تماس تصویری با این مخاطب خاص را برقرار کنید و با تماشای زنده تصاویری از حرم مطهر حضرت رضا(ع)، دلتان روانه این قطعه از بهشت شود. @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان فـــــَتــــــٰـــآح 💖 قسمت سی و ششم از سجده بر می خیزم چقدر این سجده ها ، نجواها ، و
🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان فــــَتــــٰــآح 💖 قسمت سی و هفتم در لحظه بر می گردد و با اخم مستقیم نگاهم می کند . اولین بار است که اینگونه مستقیم به چشمانم نگاه می کند. با اخم های درهم می گوید: _ یعنی چی؟ کمی هول می شوم نه تا به حال اینگونه به من اخم کرده نه اینگونه مستقیم نگاهم کرده.. خودم را جمع می کنم و می گویم؛ + من فکرامو کردم اینجا کار نمی کنم اما چند وقت یه بار به سکینه خانم سر میزنم و برای دیدنش میام .... یه قدم جلوتر می آید : _ جایی کار پیدا کردین؟ + نه ، اما دیگه نمیخام این جا هم بمونم.. یه قدم دیگر جلوتر می آید و تقریبا به پایین پله ها می رسد . _ میشه بپرسم چرا ؟ آب دهنم را قورت میدهم و می گویم : + به خودم مربوطه پله ها را پایین می آیم و همین که میخواهم از کنارش عبور کنم ،گوشه ایی از چادرم گیر می کند .. بر می گردم تا ببینم چادرم به کجا گیر کرده و آزادش کنم .. که می بینم در محاصره ی دستان اوست چادر را رها می کند و سرش را پایین می گیرد _ نمی تونم بزارم برین... من .... من .... از وقتی دیدمتون با بقیه فرق داشتین از همون اول فهمیدم یه مهربونی خاصی تو وجودتون هست من حسم اشتباه نمیکنه من شما رو... آب دهنش را قورت می دهد.. چشمانش را باز و بسته می کند صورتش سرخ می شود.. با گام هایی از پله ها دور می شود و به سمت در می رود ... دستش را روی دستگیره در می گذارد و می گوید : _ هر طور خودتون صلاح می دونید.. ولی بودنتون تو این عمارت انگیزه یه نفر برای زندگی بود ... . در را باز می کند و به سرعت می رود.... ❤️ فدایی بانو زینب جان ❤️ @mojaradan 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان فـــــَتـــــٰــآح💖 قسمت سی و هشتم او می رود. من می مانم و یه قلب درمانده ی مبتلا.... از نرده ها می گیرم و روی پله ی آخر می نشینم چه حرف هایی شنیدم ، او چه گفت... در حیاط عمارت با صدایی باز می شود و بعد محکم بسته می شودشاید چیزی جا گذاشته بی هوا دستم به روسری و چادرم می رود و یه نفس عمیق می کشم صدای پا می آید و بعد هم در چارچوب در قامت سیمین خانم آشکار می شود ... _سلام به نشانه ی ادب از جا بر می خیزم و سلام می دهم. + سلام _امیر ارشیاء خونه اس؟ + خیر. _آهان . بعد انگار که چیزی یادش آمده باشد ، می گوید: _راستی تو چرا اینجا نشستی ؟ + هیچی. اومدم به سکینه خانم سر بزنم , دیگه دارم میرم. _ آهان ، باشه خداحافظ. بی توجه می رود. اصلا نپرسید که چرا نمی مانم.. کفش هایم را به پا می کنم. . . . . یک هفته بعد .... حیاط را آب و جارو می کنم و به گل ها و درخت باغچه آب میدهم این کار را خیلی دوست دارم روی صندلی چوبی حیاط می نشینم درست همانجایی که او نشسته بود از آن روز که ان حرف ها را از زبانش شنیدم دیگر ماندن و کار کردن در ان محیط را نمی پسندیدم و میدانم به صلاح هیچ کداممان نبود که انجا دوباره مشغول به کار شوم. در کاری نیمه وقت به عنوان منشی در دفتر وکالت استخدام شدم و مادر هم خیاطی می کند حقوق مان کفاف زندگی را می دهد خدارا شکر امروز مادر از مسجد که آمد گفت : حاج اقا سماوات امام جماعت مسجد بعد از نماز به کناری صدام کرد و با مقدمه چینی گفت شخصی برای امر خیر به منزل شما میاد . پسر خیلی خوبیه من تاییدش می کنم شرایط هر دوشون خیلی شبیه به هم بود. به همین علت گفتم در جریان باشید ان شاءالله که خیره هر کمکی هم بود بنده در خدمتم .. ❤️ فدایی بانو زینب جان ❤️ @mojaradan 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂» . آوارگۍ‌امام‌زمان (عج)💔 C᭄ . •۰•۰•۰•۰•🌼🍃۰•۰•۰•۰•۰• ‌"❥@mojaradan
6.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲⃟🍯 دلم‌ڪہ‌تنگ‌می‌شود‌ڪمی‌نگاه‌ڪن‌مرا منی‌ڪہ‌جز‌تو‌با‌ڪسی،‌میانہ‌اےنداشتم ...♥️ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایاتی از سوره آل عمران 📖 زکریّا عرض کرد: پروردگارا، چگونه مرا پسری تواند بود در حالی که مرا سن پیری رسیده و عیالم عجوزی نازاست؟ گفت: چنین است، خدا هر آنچه بخواهد می‌کند.. 🌐 @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋⃟📸 شایَد‌امـٰام‌حسین‌مَنو‌اینطور‌بیشتـَر‌دوست‌دارِه اینجورۍ‌‌بیشتَـر‌میخواد؛ دور دِلتَنـگ دِل‌شِکستِہ‌ جـٰاموندِه‌ آخ‌جـٰاموندِه..🌸💔!- ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💔 📸| 🦋| @mojaradan