زوجهای سالم همیشه بیعیب و نقص نیستند
🔸گاهی اوقات با هم بحث و جدل هم میکنن.
🔸همیشه حرفهای بینقص نمیزنن.
🔸همیشه به طور کامل گوش نمیدن.
🔸 گاهی اوقات ممکنه احساست هم روهم جریحهدار کنن.
🔸برای بهتر شدن تلاش میکنن نه کمال.
🔸متعهدن که رشد کنن و در راستای اون تلاش کنن.
⚠️تفکر کمالگرایی و ایدهآلگرایی مطلق رو کمرنگ کنید و با اولین بحث یا خطا از همسرتون، روی رابطه خط قرمز نکشید.⛔️
🔸اختلاف بین همه زوجین سالم، یک امر طبیعیه و چیزی که مهمه نحوه حل مشکل و اختلاف هست.
#همسرانه
@mojaradan
5.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ حجاب یه بحث منطقیه
فقط نیاز داره دقیقه ای بهش فکر
کنیم!
مباحثه علی زکریایی با یک #بدحجاب
@mojaradan
مجردان انقلابی
#مکیال_المکارم 👌یک دقیقه به یاد مهدی فاطمه ی زهرا سلام الله علیهما ... 🔴مطالعهی کتاب شریف "مکیا
#مکیال_المکارم
👌یک دقیقه به یاد مهدی فاطمه ی زهرا سلام الله علیهما ...
🔴مطالعهی کتاب شریف "مکیال المکارم" کتابی که به سفارش امام زمان ارواحنا فداه، نوشته شد ...
📍قسمت صد و دوم
✅تکالیف بندگان نسبت به آن حضرت علیه السلام
💠 اهتمام ورزیدن به یاری آن جناب علیهالسلام
هرکس آن حضرت را یاری نماید، در حقیقت خدا را یاری نموده،
خدای تعالی فرموده است:
« وَلَیَنْصُرَنَّ اللّهُ منْ یَنْصُرُهُ اِنَّ اللّهَ لَقَویٌّ عَزیزٌ»، و به تحقیق که خداوند یاری می کند کسی که او را یاری نماید، همانا خداوند در منتهای قدرت و توانایی است.
1⃣ بدون تردید خدای قادر متعال هیچگونه نیاز و احتیاجی به یاری کسی ندارد، زیرا که او واجب الوجود است،غنی بالذّات می باشد ، و همه مخلوقات نیازمند به اویند، بنابراین منظور از یاری کردن خداوند عبارت است از:
یاری کردن دین خدا، و یاری کردن پیغمبر و ائمه اطهار و اولیای بزرگوار علیهم السلام.
2⃣ بدان که منظور از یاری نمودن آن حضرت علیه السلام، اقدام کردن و همکاری نمودن در هر کاری است که شخص بداند مورد نظر و خواست آن بزرگوار است .
3⃣ در بیان چگونگی یاری کردن خداوند است نسبت به بندگانش ...
ممکن است منظور از این نصرت آن باشد که خدای تعالی بنده اش را در آسانی و سختی، و گرفتاری و راحتی یاری فرماید،...
📚منلع: مکیال المکارم
🌱دلبری دارم که ازصاحبدلان دل میبرد،
🍃غمزهای مشکلگشا داردکه مشکل میبرد
🌱گرنقاب از چهره گیردآن نگار نازنین،
🍃پرتو رخساره اش دلهای مایل میبرد.
📍با مرور کتاب مکیالالمکارم با ما همراهباشید.
#اللهمعجـللولیڪالفـرج
#کلاس_مهدویت
✨ 💚 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَرَج🤲 💚💫
@mojaradan ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
انسان شناسی ۸۱.mp3
11.63M
#انسان_شناسی ۸۱
#استاد_شجاعی
#شهید_مطهری
♨️ فکر شما از صبح تا شام، و حتی در خواب، نگران و مشغولِ کدام گزینه است؟
ـ مشکلات خانوادگی، مالی، اجتماعی، شغلی، ارتباطی و ...
ـ تحلیل رفتارهای اشتباه دیگران
ـ مقایسهی موقیعتها و موفقیتهای دیگران با خودتان
ـ نوع ارتباطتان با خدا، اهل بیت علیهالسلام، ملائکهالله و ....
ـ رفع موانع رشد انسانی و قدرت باطنیتان
ـ معیت و همراهی با امام زمانتان
✅ شما به اندازهی دغدغهتان میارزید.
چگونه میتوانیم سطح دغدغهی واقعی و ارزش وجودیمان را بالا ببریم؟
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشبختی خود به خود به وجود نمی آید،
رسیدن به خوشبختی فرآیندی فعال است که نیازمند تلاش است.
افکار غلط را کنار بگذارید،
به اضطراب ها غلبه کنید،
علاقه ها را شناسایی کنید،
وارد یک رابطه معنادار با یک انسان دوست داشتنی شوید..
فراموش نکنیم انسانها خود به خود خوشبخت نمی شوند،
تلاش کنید
تلاش کنید
و باز هم تلاش کنید.
@mojaradan ♥️💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ویدیو تاثیر رابطه با شخص مناسب یا نامناسب را به سادگی برای ما نشان میدهد.
#تاثیر_انتخاب_درست
#اننخاب_نادرست
@mojaradan
مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان فتاح 💖 قسمت چهل و شش پشت سرم با فاصله راه می آید . کنار درب ورودی تعارف می کنم : بفرما
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رمان فتاح 💖
قسمت چهل و هفت
چند روزی گذشته خبری از او نیست
دلم بی تاب است وچه بد است بی خبری..
دلم می گوید:
_ خب دختر تو که دلت باهاشه
چرا انقدر ناز میزاری !!
عقلم می گوید :
نه تو ناز نکردی بلکه به دور از احساسات واقعیت ها رومطرح کردی
با ذکر یا فتاح به صحبت هر دو پایان می دهم و
مشغول آب دادن به باغچه می شوم
این کار را خیلی دوست دارم
همیشه وقتی ذهنم مشغول می شود این کار جزء کارهایی است که آرامم می کند....
حیاط را جارو می کنم
که در باز می شود حمید وارد حیاط می شود .
بدون توجه به او دوباره مشغول کار می شوم .
چه خوب که چادرم را سرم کرده بودم ..
او در را می بندد و با نگاهی به من وارد سوئیت اش می شود
کاش برادرم آنجا را به حمید نداده بود
اصلا حس خوبی نسبت به او ندارم
...
مادر از داخل صدایم می کند
+رمیصا مامان بیا تو خسته شدی دختر ...
حیاط تمیز شده به مقصد خانه پا تند می کنم از پله بالا می روم و وارد خانه می شوم ...
_من اومدم
+بیا بیا یه چیزی بخور داری میری سرکار پس نیفتی دختر
_چشم
.
.
.
لباس هایم را می پوشم و چادرم هم با ذکر صلوات خاصه حضرت زهرا سلام الله علیها سرم می کنم چقدر از وقتی چادر می پوشم آرامش بیشتری دارم
خدایا شکرت
کار جدیدی پیدا کردم یه هفته ایی می شود که مشغول به کار شدم به عنوان منشی در دفتر وکالت آقای صولتی که وکیل حاذقه...
❤️فدایی بانو زینب جان ❤️
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رمان فتاح💖
قسمت چهل و هشت
نفس عمیق می کشم
و زمزمه می کنم:
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
از خانه بیرون می آیم
و سمت دفتر وکالت به راه می افتم
کار نسبتاً خوبی است...
وارد دفتر می شوم و جلسه های امروز را بررسی می کنم ..
صدای قدم هایی به گوشم می رسد
که هر لحظه نزدیک می شود..
زنی که پاشنه بلند پوشیده
و از آسانسور تا جلوی میز من
پاهایش را بر زمین می کوبد..
سرم را بالا می گیرم تا او را ببینم :
_ سلام
با من و من
جواب سلامش را میدهم.
+س..سلام
توقع نداشتم او را اینجا ببینم
از کجا مرا ، اینجا را پیدا کرده....
_ خوبی؟
با لحن بدی حالم را می پرسد.
+ ممنون
_میبینم که پاتو از گلیمت دراز تر کردی؟؟
با چشمان متعجب نگاهش میکنم..
صدایش را بلندتر می کند :
_ دختر من این راه هایی که میخای بری رو رفتم ؛
این کارهایی که میخوای بکنی رو فوت آبم....
+چی؟
_الکی نشون نده که از هیچی خبر نداری دختره ی چشم سفید
_برو این بازی ها رو سر کسی در بیار که بلد نباشه نه من که خودم اینکاره ام..
+سیمین خانم احترام تون رو نگه دارید!
صدایش را بلند می کند :
_ نگه ندارم میخای چیکار بکنی هااااا..
با برنامه ی قبلی اومدی تو خونه ی ما الان هم میگی احترام نگه دارم؟
+ سیمین خانم مگه من چیکار کردم
میشه بگین خودمم بدونم
_ هر غلطی کردی دیگه کردی
از الان به بعد پاتو از زندگی من و پسرم میکشی بیرون فکرکردی نمیدونم نشستی زیر پاش میخای مال اش رو بکشی بالا...
اعصابم را با حرف هایش به بازی گرفته
الان است که .... استغفرالله...
آقای صولتی وارد دفتر می شود
و سلام میکند.
از روی صندلی بر می خیزم و سلام میکنم...
❤️فدایی بانو زینب جان ❤️
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رمان فتاح💖
قسمت چهل و نه
آقای صولتی کیف اش را در دستش جابه جا می کند
و می گوید:
- مشکلی پیش اومده خانم؟
+ نه شما بفرمایید حل میشه
نگاهی به سیمین می کند و
به سمت اتاقش به راه می افتد
و در را پشت سرش می بندد
نگاهم به سیمین می افتد
+ ببینید سیمین خانم اینجا محل کار منه
به خاطر من نه ..به خاطر مادرم
این کار رو تازه پیدا کردم
زشته آبرو ریزی نکنید
_من با این چیزها کار ندارم
فقط اومدم بگم به پسر من فکر هم نکن
من براش برنامه ها دارم
و خودم براش دختری زیر نظر دارم..
+ من از اول هم تو فکرش نبودم
الان هم همه چیز تموم شد خیالتون راحت...بفرمایید لطفا
لحن اش آرام تر شد ..
_ ببینیم...اصلا شما دوتا به درد هم
نمیخورین امیدوارم
همین طوری باشه که میگی.
با لحن دلسوزانه ایی می گوید :
امیدوارم تو با یکی دیگه خوشبخت تر بشی...
لبخندی می زند و به راه می افتد ....
از دفتر خارج می شود ...
من روی صندلی می افتم
نمیدانم چرا انقدر احساس سنگینی می کنم
دستم را روی پیشانی می گذارم و به حرف هایی که با گوش هایم شنیدم فکر میکنم...
تلفن زنگ می خورد خانم آقای صولتی است ...
تلفن را به اتاقش وصل می کنم
و به سمت آبدار خانه به راه می افتم
آبی به صورتم می زنم..
چه تهمت هایی شنیدم دلم هیچ.........
عقل هم دگر یادش رفت همچون اویی در زندگیم یافتم که زندگی ام را دگرگون کرد....
امیر ارشیاء خان امیدوارم با همان دختری که مادرت میگفت خوشبخت شوی....
از آبدار خانه خارج می شوم
بغضی در گلویم سنگینی می کند
.
❤️ فدایی بانو زینب جان ❤️
#ادامه_دلرد
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
9.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥اصل دین تسلیم شدن به خداست...
#شبتون_خدایی
@mojaradan 🍃🍃🍃