فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂»
📹دفاع شیرین دختری کوچک ولی با ابهت ملیحانه از حجاب!
✅حتما ببینید.
#حجاب C᭄
.
•۰•۰•۰•۰•🍁✨۰•۰•۰•۰•۰•
"❥| @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اراذل اوباش برای بی فرهنگی کشف حجاب فعال شدند ...
آنقدر نهی از منکر نکردیم که امر به منکر میکنن...
#زنان_بی_عفت
@mojaradan
مجردان انقلابی
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ #سفیر 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش دوم: معمای چهار دست مردد اولین روز دانشگاه خانم فراندون، من
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
#سفیر
📒 «خاطرات سفیر»
⏪بخش سوم:
«خوش آمد گویی لعنتی»
اول مارس ۲۰۰۵ بود؛ اولین روزی که ساکن خوابگاه دانشجویی لکتال شدم. عجب خوابگاهی بود! خوشکل! یک سالن تلویزیون داشت که توش میز بیلیارد و فوتبال دستی هم بود و اگه جشنی بود، مثلاً تولد کسی، اون جا برگزار می شد. اتاق ها خیلی کوچک بودند، اما خب بد هم نبودند. یک آشپزخونه ی بزرگ داشتیم که تقریباً هم آشپزخونه بود، هم اتاق مطالعه، هم سالن کنفرانس.
عصر، رفتم توی آشپزخونه. یه جماعت دور میز بودن. یکی پرسید:
«تو جدیدی؟»
با خودم گفتم:
«سؤال رو تو رو خدا!»
و جواب دادم:
«آره»
پرسید :
«از کدوم کشوری؟»
وای چه قدر تند حرف می زد! اصلاً عادت به آهسته و شمرده حرف زدن ندارن.
دختری که سنش از همه بیشتر بود و نسبت به بقیه لباس نامناسب تری پوشیده بود خودش و دیگران رو بهم معرفی کرد:
«من اسمم نائله، اهل الجزایرم و مسلمونم.
این سیلوّن، فرانسویه. منصور اهل مایوت، مغی فرانسوی، مغیاما اهل مایوت، یاسمینا اهل مایوت، دینش اهل هند، ویدد الجزایری، ریاض الجزایری، و عمر هم از فلسطین.»
با خودم گفتم:
«ای بابا! این دخترا همه شون به جز مغی، مسلمون هستند و این قدر پوششون زننده ست؟»
کسی فامیلی کسی رو نمی دونست. همه هم دیگه رو با اسم صدا می کردن؛ می خواد رئیست باشه، می خواد پیش خدمتت باشه، یا هر کس دیگه. به هر کدوم سلام کردم و جمله ای گفتم که بفهمن از آشنایی با هر کدوم خوشبختم، خوشوقتم و خوشحالم. خلاصه هر جمله ای رو که توش «خوش» داشت و بلد بودم استفاده کردم.
به عمر، برای این که فلسطینی بود و موضع کشور ما درباره ی فلسطین خیلی ویژه است، چند تا «خوش» اضافه تر گفتم. اما عمر عجب آدمی بود! همون اول که گفتم ایرانی ام چپ چپ نگاهم کرد و اولین چیزی که گفت این بود:
«تو شیعه ای؟»
چشم تون روز بد نبینه! هنوز «آره» از دهنم در نیومده بود که شروع کرد:
«واسه چی شما می گید حضرت علی باید به جای پیامبر مبعوث می شد؟ این چه بساطیه توی عراق و کربلا راه انداختید؟ واسه چی جشن عاشورا رو عزا کردید؟ خجالت بکشید! راه می افتید توی خیابون خودتون رو کتک می زنید که چی بشه؟ هان؟ کجای اسلام این جوری گفته که شماها این کارا رو می کنید؟»
همه اون کلمات کلیدی رو هم با لهجه ی غلیظ عربی فریاد می زد و ادا می کرد. خیلی ترسیدم به جان خودم!
خلاصه خیلی بد و بیراه گفت.
می بینید تو رو خدا! مثلاً روز اول بود. مثلاً من مسلمون بودم و اونا هم مسلمون بودند. این هم خوش آمدگوییشون بود؛ اون هم جلوی اون همه مسیحی، لاییک و هندو. تازه، بدتر از همه این که من باید می گشتم بعضی از کلمات خیلی تخصصی رو پیدا می کردم یا کلی توضیح حاشیه ای می دادم تا حالیشون بشه چی می خوام بگم. اما چاره ای نبود. بالأخره باید جواب می دادم. گفتم:
«اصلا این طور نیست که شما می گید. کی گفته شیعه ها این طور فکر می کنن؟»
و توضیح دادم که از نظر شیعه اصلا قرار نبوده کسی غیر از پیامبر (صلی الله علیه و آله) جای ایشون باشه. گفت:
«درباره خلیفه ها چی فکر می کنید؟»
گفتم:
«ما معتقدیم که خلیفه ی اول ابوبکره، خلیفه ی دوم عمره، خلیفه ی سوم عثمانه و امام اول علی (علیه السلام)»
...و بعد تا می تونستم توضیح دادم مهم اینه که ما همه مسلمونیم. من وقتی مسلمونا رو می بینم خیلی ذوق می کنم و اولین چیزی که به ذهنم می رسه اینه که ما چه قدر تشابهات فکری داریم. اما باعث تأسّفه که هر بار پیش اهل تسنن بودم اولین چیزی که به ذهنشون رسیده این بوده که اختلافات رو بکشن وسط. غالباً هم اطلاعات درستی از اهل تشیع ندارن و بر اساس اطلاعات مبهمی که از منابع غیر معتبر بهشون رسیده خیلی قطعی تصمیم می گیرن.
صدمه زدن به خود در مذهب من حرامه. علمای ما بارها مردم رو از این مسائل نهی کرده ن. شما از من ایرانی می پرسین چرا عراقیا این رفتارا رو دارن! خب، من هم درباره ی خیلی از رفتار های مردم ژاپن سؤال دارم؛ باید از شما بپرسم؟! اگه درباره ی عراقیا سؤال دارید، برید از خودشون بپرسید؛ همزبون هستید. من که نه همزبونشونم نه حتی یه بار پام به عراق رسیده.»
بعد به عمر گفتم:
«شما تا گفتید فلسطینی هستید، من چه عکس العملی نشون دادم؟
گفتم از آشنایی باهاتون خیلی خوشبختم. گفتم فلسطین برای ما کشور عزیزیه و مردم ما شما رو خیلی دوست دارن. گفتم که رهبر ما گفته فلسطین پاره ی تن اسلام است. اما شما چه طور با من برخورد کردید؟»
………………………………………
@mojaradan
┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
#سفیر
📒 «خاطرات سفیر»
⏪ بخش چهارم:
تقریبا کسی حرف نمی زد. نائل و ویدد دو تا دختر الجزایری، سر تکون می دادن. بقیه هم گوش می دادن. عمر با لحنی آروم تر گفت:
«خب اگه اون خودزَنی ها توی مذهب شما نیست، پس چرا توی ماه محرم یه سری شیعه قمه می زنن؟»
نمی دونید چه قدر از این سؤال بدم می آد!
گفتم:
«به همون دلیل که پوشش برای زن واجبه و رعایت نکردنش حرامه؛ ولی اغلب زنای اهل تسنن که من دارم توی فرانسه می بینم متأسفانه از فرانسوی ها بدتر لباس می پوشن. یه ماه و دو ماه هم نداره. تمام طول سال وضعشون اینه!»
آشپزخونه کلاً ساکت شد. صِدام توش می پیچید. کلی کیف داد! دیدم حالا که چند جفت گوش مفت گیر آورده ام چرا استفاده نکنم؛ واسه تمرین زبان فرانسه هم خوب بود. پس ادامه دادم:
«توی عربستان هم یادمه با وهابیون مشکل داشتیم اونا هم یه سری تصورات رو به عنوان عقاید شیعه واسه ی خودشون ساخته بودن و تا می تونستن به ماها بد و بیراه گفتن. اما من هیچ وقت نمی گم چون سنی های عربستان فلان جوری هستن، پس کلاً اهل تسنن این جوری هستن. با نحوه ی عملکرد و تفکری که از وهابی ها دیدم باید دیدِ خیلی بدی به اهل تسنن پیدا می کردم؛ اما می دونم که وهابی ها با شما فرق دارن. این رفتارهای شما هم مال عدم آگاهیتونه؛ همین! اما بدونید که تکرار این رفتارها فقط از اعتبار حرف خودتون کم می کنه و من دلم نمی خواد این اتفاق بیفته. چون شما مثل خواهرها و برادرهای مایید من دوست دارم جایگاه خوبی داشته باشید. چون همه مون مسلمونیم.»
حرفام تموم شد کسی چیزی نگفت، من برای این که داغی سرم و یخی دستام برطرف بشه رفتم توی سالن تلویزیون و یه کم قدم زدم. چه فشاری روی آدمه وقتی یک نفر باشی و طرف مقابل یک جماعت که تند تند سوال کنن.
از اون جا بر گشتم به اتاقم، اتاق شماره ۱۲ که فقط سه اتاق با آشپزخونه فاصله داشت وقتی می رفتم توی اتاقم شنیدم که از اتاق شماره ۱۴ یعنی همسایه م خیلی آروم صدای قرآن می آد. نمی دونم کی بود؛ اما هر کی بود آفرین!
.....🍀....
«ثاثیر دقیق کلمات بر نتیجه ی بحث»
این مورد دیگه جداً باعث خجالت بود! هر چی فکر می کنم نمی فهمم چرا آدم باید تلفظ یه کلمه ی ساده رو یادش بره.
خانم فراندون، منشی لابراتور که به اصرار خودش ملیکا صدایش می کردم، واقعاً زن مهربونی بود. هر روز ساعت ۱۰صبح بهم تلفن می زد که از توی اتاقم، طبقه ی سوم برم توی دفترش طبقه ی چهارم، تا با «لوغانس و اغنو» قهوه بخوریم؛ من چای، اونا قهوه. در همین حین از فرصت استفاده می کرد و درباره ی هر چی که به ذهنش می رسید حرف می زد.
از وقتی پای من به اون لابراتور رسیده بود، از اون جا که اولین و تنها ایرانی حاضر توی اون بخش بودم، به محض این که جماعت چشمشون به من می افتاد یاد سؤالات، انتقادات و پیشنهاداشون درباره ی ایران می افتادند و این خیلی اذیت کننده بود. چون اگه مجبور باشی هر جا می ری هی جواب پس بدی، واقعاً به اعصاب فولادین نیاز پیدا می کنی.
یکی از ویژگی های فرانسوی ها که من باهاشون سروکار داشتم این بود که طرف جمع بودن، نه طرف حق! یعنی اگه با شما تنها بودن، حق با شما بود. کافی بود دو تا فرانسوی کنارشون باشه؛ اون وقت مخالف شما می شدن. اینه که اصلاً نمی شد روی مهربونی و حمایتشون حساب باز کرد.
اون روز یکی از روزهایی بود که یه استاد محترم و حتی شاید خیلی محترم به جمع ما اضافه شده بود و با اصرار ملیکا مونده بود تا یه قهوه بخوره، بعد بره. ملیکا که علاقه ی زیادی به حرف زدن داشت، شروع کرد به صحبت:
_ «این خانم جوون دانشجوی جدید ماست. ایرانیه. گفتن نداره؛ واضحه که ایرانی ها عرب نیستن. فارس هستن. (چی چی واضحه؟ همه ی اینا رو خودم بهش گفتم خودش هم فکر می کرد ما عربیم!) چند روزی است که اومده به این شهر و این لابراتور رو خیلی دوست داره. (دروغ می گه! اینا رو من نگفتم. هر کی ندونه، شما می دونید که من آرزو داشتم دانشجوی انسَم باشم؛ نه اون جا.) و البته چون مسلمونه نمی تونه با آقایون دست بده. (باریکلا ملیکا! این یکی رو خیلی خوب و به موقع گفت.) استاد خیلی محترم گفت:
«خوشبختم! امیدوارم بهتون خوش بگذره.»
این غایت آمال العارفین مردم فرانسه است!
⏪ ادامـه دارد...
………………………………………
@mojaradan
┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
4979947746.mp3
3.04M
#فایل_صوتی_روانشناسی_قلب 1
💓 قلبت کجا گیره...؟
همونجا، قیمت قلبت محک می خوره👇
@mojaradan ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「 𝓗𝓮𝓼 𝓐𝓻𝓪𝓶𝓮𝓼𝓱 」
-
چه خوش خیال است
فاصله را می گویم🌱
به خیالش تو را از من دور کرده
نمی داند جای تو امن است
اینجا در میان دل من ♥️✨
#شبتون_خدایی 🤍
@mojaradan
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم
#حسین_جانم
نیـٰازۍنیستحتۍگفتنِ
اوضـٰاعدلتنگے..؛
بخوانازچشـمهـٰایمآرزوۍ
یكزیارترا...❤️
#صلی_علیک_یا_ابا_عبدالله
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمان
🌱کعبه زیباست
به شرطی که تو در کعبه درآیی
به حرم تکیه نهی، روی به عالم بنمایی...
🌱خواستم تا که دعایی بکنم بهر ظهورت
چه دعایی بکنم یوسف زهرا، تو دعایی...
#صبحتون_مھدوۍ C᭄
#اللهم_عجل_لولیک_فرج
.
•۰•۰•۰•۰•🍁✨۰•۰•۰•۰•۰•
"❥|@mojaradan
مجردان انقلابی
#انچه_مجردان_باید_بدانند #قسمت_سوم ⭐️وقتی دختر مورد علاقه تان را در محیط کار🧕 دانشگاه👩🎓🙇♀ یا یک
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#قسمت_چهارم
وقتی دختر مورد علاقه تان را در محیط کار🧕 دانشگاه👩🎓🙇♀ یا یک فضای عمومی
انتظار نه شنیدن را داشته باشید. ممکن است او به هر دلیلی شما را نپسندد یا فکر کند آینده مشترکی با شما نخواهد داشت. بنابراین تحمل و ظرفیت پذیرش آن را در خود ایجاد کنید و محترمانه به او حق انتخاب بدهید. بگویید: «پاسخ شما منطقی و محترم است ولی اگر بیشتر درباره این موضوع فکر کنید و نتیجه را به من اعلام کنید ممنون خواهم شد. چون واقعا مایلم به طور جدی درباره آینده مشترک فکر کنیم و امیدوارم بتوانیم به نقاط مشترکی برسیم.»
۳. در پایان بهیاد داشته باشید که زود یا دیر پیشنهاد ندهید. اگر او تازه وارد محل کار یا دانشگاه شما شده است، نمی توانید ظرف یک ماه به او پیشنهاد ازدواج بدهید. همین طور اگر ۲ ۳ سال از آشناییتان می گذرد، تقریبا زمان دیری را برای پیشنهاد دادن انتخاب کرده اید. اما اگر شرایط مساعدی دارید و مانعی برای ازدواج نمی بینید، سعی کنید زمانی میان این دو را برای پیشنهاد انتخاب کنید.
|منبع:جام جم آنلاین|
#پایان
┏━━━━━🌸🌼━━━━┓
👑💛 @mojaradan
┗━━━━━
26.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#امام_علی
#قسمت_سی_دوم
نام سریال : امام علی
ژانر: #تاریخی #مذهبی
کارگردان: داود میر باقری
#ادامه_دلرد
#با_ما_همراه_باشید
@mojaradan
هدایت شده از مجردان انقلابی
کارگاهآموزشیصفرتاصد دانستنیهایازدواج❤
.
.
مدرس:استادحبشی
.
ویژه برادران و خواهران🧕👨💼
.
⏰️زمانبرگزاری:
هرهفته چهارشنبه و یکشنبه ساعت 12 الی 14
.
هزینه شرکت در هر دوره:
💲۱۰۰هزارتومان
.
محلبرگزاری:آمفیتئاتر کنار مزارشهدایگمنام
.
جهت شرکت در دوره به آیدی زیر پیام بدید
✅️ @Bidari_admin خواهران
✅️ @Hspot برادران
از دست ندین
@mojaradan
جلسه اول رایگان
مجردان انقلابی
کارگاهآموزشیصفرتاصد دانستنیهایازدواج❤ . . مدرس:استادحبشی . ویژه برادران و خواهران🧕👨💼 . ⏰️زمانب
تمام جلسات رایگان شد❤️❤️❤️👆👆👆👆
#ترس_از_ازدواج
ترس از ازدواج (گاموفوبیا) چیست؟
به نظر شما چه اتفاقی می افتد که رویداد شیرینی همچون ازدواج و تشکیل خانواده تبدیل به یک ترس بزرگ برای افراد می شود؟ چرا برخی افراد از ازدواج کردن هراس دارند و تنهایی را ترجیح می دهند؟
روانشناسی می گفت، امروزه ترس از ازدواج یک ترس رایج میان دختران و پسران است و از تجربه خود در مورد مراجعانی که پشت درب بسته ی اتاق درمان در مورد ترس بزرگشان از ازدواج برای او می گفتند، با ما صحبت کرد؛ او می گفت، عروسی را می شناخت که در روز مهمانی عروسی به خاطر ترس شدیدی که برای ازدواج داشت برای او داروی ضد اضطراب تجویز کرده بودند، شدت اضطراب عروس، پدر و مادرش را هم مضطرب کرده بود و همین موضوع باعث شده بود که عروس در هیچ کدام از عکس هایش کوچک ترین لبخندی نزند. ترس از ازدواج، ترسی است رایج اما مخرب! #ادامه_دارد....
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂»
.
آبـــــروۍخانواده🌸🌱
#دانشمند C᭄
#زنان_ابروی_مملکت_هستند
•۰•۰•۰•۰•🍁✨۰•۰•۰•۰•۰•
"❥| @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای نرو سمیه رو شنیدی؟
با اون معروفه فرق داره...😶
نکته ی مهمی داره...
#دو_کلوم_حرف_حساب
@mojaradan 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#توبه
#لذت_مناجات
فکر کردین خدا به هرکسی شیرینی مناجات رو میده؟
خیال کردین هرکسی توفیق سحرخیزی پیدا میکنه؟
هر کسی توفیق تلاوت قرآن پیدا میکنه؟
اینطور نیست آقا
🔹علامه حسن زاده
@estemnna🌺
🤔چرا رابطه جنسی مجازی می تواند آسیب زا باشد⁉️
😐شکل دیگری از رابطه جنسی، رابطه جنسی مجازی می باشد که با پیشرفت تکنولوژی رواج بیشتری پیدا کرده است.
👈رابطه جنسی مجازی نوعی از ارتباط جنسی است که افراد از طریق وسایل و ابزارهایی تلاش میکنند به تحریک و ارضای جنسی برسند. این در حالیست که این تماس تنها به صورت مجازی و به دور از یکدیگر است. این وسایل میتواند شامل پیامک، چت کردن، تلفن زدن و تماس تصویری باشد.
😒رابطه جنسی مجازی شامل ارتباط بین دو نفر است که برای انجام این کار به توافق رسیدهاند و با رضایت از طریق گیرندههای الکترونیکی، همدیگر را تحریک کرده و اغلب با خودارضایی به ارگاسم میرسند. از طرفی رابطه جنسی مجازی باعث تسهیل در روابط نابهنجار دیگر مانند رابطه جنسی مجازی ضربدری شده است.
#خودارضایی
#چت_غیراخلاقی
#خیانت
@mojaradan
17.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 واکنش ابراهیم هادی به دخترانی که نگاهش میکردند!
#ابراهیم_هادی
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 کشف گونه ای نادر از حیوانات 😂
🔹 لامصب خودشه 😂 مصی میمون نژاد
#طنز
@mojaradan
مجردان انقلابی
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ #سفیر 📒 «خاطرات سفیر» ⏪ بخش چهارم: تقریبا کسی حرف نمی زد. نائل و ویدد دو تا دختر الجزای
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📒 «خاطرات سفیر»
⏪ بخش پنجم:
همه چیز داشت خوب و خوش به مرحله ی اتمام نوشیدن قهوه می رسید و همگان از سفر به کشورهای کهن و از جمله ایران و تخت جمشید و اصفهان صحبت می کردن که یهو ملیکا، که چند دقیقه ای می شد سکوت اختیار کرده بود، جهت به نمایش گذاشتن معلومات پنهانش و به رخ کشیدن ویژگی های فرهنگی فرانسه جلوی اون سه نفر، گفت:
«دیدن کشورهای مختلف باعث می شه تجربیات آدم زیاد بشه و فرهنگ های مختلف رو بشناسه. مثلا ایرانی ها اکثراً مسلمون هستن. من اسلام رو می شه گفت خیلی خوب می شناسم! و خب واقعا یه فرهنگ متفاوته از اون چه مثلاً توی فرانسه رایجه. مثلا اسلام به مَردها گفته که می تونن چهار تا زن بگیرن؛ ولی تو فرهنگ ما اصلا این طور نیست. غیر از اینه لوغانس؟»
- آه... اصلا حرفش هم نزن! فکر می کنم یه زن فرانسوی هیچ وقت نتونه بپذیره که همسرش سه تا زن دیگه هم بگیره. اصلا چنین اجازه ای رو به همسرش نمی ده. البته، خب این جا فرانسه است. فکر می کنم ایران هم وقتی بیشتر پیشرفت کنه زن ها می تونن حقشون رو از مردها بگیرن.
این تیکه ی آخر رو به عنوان دلداری و بشارت به من گفت... بشارت یه منجی! و شروع کردن به تحلیل مسائل فقهی اسلام. من حرف نمی زدم. آخه چی می گفتم؟ آخه از کجا شروع می کردم؟ اما دیدم داره این جوری برداشت می شه که همه کشفیات ذهنیشون درسته و لابد مسلمون ها تا امروز به این چیزا فکر نکرده ن یا جوابی براش نیست. گفتم:
«اسلام به مردها توصیه نکرده که چهار تا زن بگیرن. در واقع اسلام تعداد همسران یه مرد رو کاهش داد و محدود کرد. قبل از اسلام رسم بود که مردها تعداد زیادی زن داشته باشن. همین بیخ گوش ما پادشاهایی بودن که تا دَه تا همسر داشتن. کاملا هم طبیعی و عرف بود. اسلام که اومد این تعداد رو محدود کرد؛ تازه، با شرایط خیلی خاص و سخت. از طرفی جنگ هایی که اتفاق می افته باعث می شه مردها کشته بشن و این وسط زن هایی بمونن که بعضاً با بچه توانایی پرداخت مخارج زندگی رو نداشته باشن. این جا چه اشکالی داره که یه مرد، به طور قانونی، سرپرستی اون رو هم، با رضایت همسرش به عهده بگیره؟ همسر اون زن هم برای دفاع از من جنگیده. چه طور زمان جنگ، اون زن پذیرفت که همسرش برای دفاع از خودش و دیگران به جنگ بره؟ خب، چه اشکالی داره همسر من در چنین شرایطی برای اونا نون آور بشه؟ ضمن این که تا اون جا که من اطلاع دارم زن های فرانسه، که نمی تونن بپذیرن همسرشون سه تا زن قانونی داشته باشه، با زن های غیر قانونی همسرشون خیلی راحت کنار می آن.»
چون ملیکا دیروز به من گفت:
متأسفانه این جا هفتاد درصد مشتری ها زن های خیابونی، مردهای متأهل هستن و تازه این جدا از معشوقه هاییه که اونا خارج از خونه دارن و غالبا زن ها به خودشون اجازه نمی دن وارد حریم آزادی هسرشون بشن و در این مورد دخالت کنن.»
حالم به هم می خوره از این آزادی! این جمله ی آخری رو خود ملیکا بهم گفته بود که راست یا دروغش دیگه نمی تونست نفیِش کنه.
ملیکا بحث رو عوض کرد و از در و دیوار گفت. درباره ی شنیده هایش از اسلام چند تا سوال کرد؛ یکی چرت تر از اون یکی و من در پاسخ هر پرسش با خونسردی می گفتم:
«نه این دروغه»
و هر بار که این جمله رو به زبون می آوردم می دیدم لبخند ملیحی روی لب حضار می شینه؛ روی لب همه جز آقای استاد محترم که سمت راست من روی تنها صندلی اتاق نشسته بود. این سوال و جواب ها چند بار تکرار شد و من هر بار با تأکید می گفتم این دروغه.
بعدتر فهمیدم این جمله به فرانسه می شده
«c'est mon singe»
با تلفظ «سِه مُن سُنژ»
اما من هر بار این جمله رو این طور تلفظ می کردم:
«c'est monsinge»
با تلفظ:
«سِه مُن سَنژ»
و این جمله یعنی «این آقا میمون منه!» و از شانس بد من اشاره به یه جنس مذکر هم داره. بار آخری که این جمله رو گفتم و متحیر بودم که چرا لُپای همه گل انداخته. استاد در حالی که واقعا کلافه شده بود گفت:
«نه خیر ماد مازل من میمون شما نیستم.»
تازه متوجه شدم در همه اون مدت دست راستم هم به سمت استاد اشاره می کرده!
………………………………………
@mojaradan
┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📒 «خاطرات سفیر»
⏪بخش ششم:
ساعت ۶ عصر از دانشگاه برگشتم خوابگاه. یک راست رفتم توی آشپزخونه، با دو تا سیب زمینی و یه بسته پنیر پیتزا و سس مایونز؛ که خداوند ان شاء الله هر آینه بر قبر مخترعش نور بتاباند! اولی رو بذارید توی ماکروویو دو دقیقه بپزه. بعد دومی و سومی رو بریزید روش و بخورید تا غم دنیا یادتون بره. داشتم می خوردم و کیف می کردم و غم دنیا یادم می رفت که یهو سمیه وارد آشپزخونه شد و صاف اومد نشست اون ور میز. تقریبا رو به روی من، و من غمباد گرفتم. سمیه یه دختر الجزایری بود که روزای قبل توی بحث طرف عمر رو گرفته بود. سلام و علیکی کرد و پرسید:
«به نظر تو خدا وجود داره؟»
-نداره؟
-چرا داره. ولی نمی دونم وقتی ازم می پرسن چطور اثباتش کنم.
نیم ساعتی سر این مسئله صحبت کردیم و من یاد بچگیام افتادم؛ اون روزا که چهار پنج سالَم بیشتر نبود و مادرم که همه ی موفقیت هایم رو از ایشون دارم، به من می گفت:
«بیا بازی کنیم تو یه مسلمونی و من یه کافرم. ببین می تونی به من ثابت کنی که خدا وجود داره؟»
و من چقدر این بازیها رو دوست داشتم. مادرم بدون ملاحظه ی سن من، استدلال هایی در ردّ خدا می آورد که من را جداً به شک می انداخت و بعد خودش توضیح می داد جواب این شکّیات چیه و دوباره ادامه ی بازی.
بعد از موضوع اثبات خدا، سمیه بدون مقدمه گفت:
«می دونی من نماز نمی خونم. نه این که مخالفش باشم؛ اما مطمئنم خدا خیلی بزرگ تر از اونه که بخواد بابت این چیزا ناراحت بشه.»
ادامه داد:
«البته روزه می گیرما! خیلی هم به خدا معتقدم.»
فکر کردم این دختر اگه نمی خواست کسی قانعش کنه که نماز بخونه، اصلا این مسئله رو مطرح نمی کرد. اینه که مطمئن شدم فقط دنبال بهونه است تا دوباره نمازش رو شروع کنه. خونسرد گفتم:
«خب بی خود روزه می گیری. دیگه نمی خواد بگیری.»
یه کم چشماش گرد شد.
گفت:
«واسه چی؟»
گفتم:
«واسه چی بگیری؟»
-واسه این که اگه نگیرم گناه داره.
-کی گفته گناه داره؟
یه کم عصبانی شد فکر کرد دستش انداختم.
-یعنی چی؟ چه طور نمی دونی؟ خدا خودش گفته.
-خدا خودش به تو گفته:
«اگه روزه نگیری، گناه داره، اما اگه نماز نخونی گناه نداره؟»
-نه، اما روزه رو باید گرفت.
_خدا خیلی بزرگ تر از اونه که بخواد از روزه نگرفتن تو ناراحت بشه.
- خب چرا باید نماز خوند؟
...و این سوال کافی بود برای این که مجبور بشم درباره ی خیلی واجبات دیگه توضیح بدم.
توی همین هیروویر وسط صحبت درباره ی نماز و خدا و اطاعت از خدا یه دختری هم اومد روبه روی ما نشست، داشت برای خودش شیرکاکائو درست می کرد؛ اما به حرفای ما هم خیلی جدّی گوش می داد، صحبت هام با سمیه تموم شد. آشپزخونه کم کم داشت شلوغ می شد. دختره یه جوری بود؛ یه جوری بهم نگاه می کرد. اون قدر نگاهم کرد تا سلام کردم!
-سلام
-سلام. خوبی؟
هورا... عین خودم زود دختر خاله شد. ادامه دادم:
خوبم تو چطوری؟ چه خبر از مامان اینا؟»
پقی زد زیر خنده.
-مامانم؟ خوبه. بهت سلام رسوند!
دوتایی شروع کردیم به خندیدن. به نظرم دختر خونگرمی اومد. حداقلش این بود که شوخی رو درک می کرد. هر کی یه بار توی عمرش به یه آدم «شوخی نفهم» بر خورده باشه می فهمه چی می گم. بدون این که اسم و رسم هم دیگه رو بدونیم شروع کردیم به حرف زدن از در و دیوار. کم کم بقیه هم اومدن دور میز ما. چه قدر روحیه ی ما دو تا شبیه هم بود. چه قدر از پیدا کردن هم دیگه خوشحال بودیم. ازش پرسیدم:
«اسمت چیه؟»
-اَمبروژا. همین کلمه توی فرانسه طور دیگه ای تلفظ می شه. فرانسوی ها «اَمغُزی» صدام می کنن. تو چی صدام می کنی؟
- من؟ بهت می گم عَم قِزی!
و داستان عم قزی رو براش تعریف کردم. بعدها هر وقت صداش می کردم عم قزی خودش با یه لهجه ی خیلی خنده دار می گفت:
«دور کُلاش قرمزی!»
گفتم:
«خودت کدوم اسم رو دوست داری؟»
گفت:
«همون اسم خودم.»
و پرسید:
«راستی تو کجایی هستی؟»
گفتم:
«من ایرانی ام. تو چی؟»
نگاه همه ی بچه ها به سمت ما دو تا برگشت. چند ثانیه مکث کرد، سقف رو نگاه کرد لُپاش رو باد کرد و همه ی هواش رو قورت داد. بعد گفت:
«من آمریکایی ام.»
⏪ ادامـه دارد...
………………………………………
@mojaradan
مجردان انقلابی
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش ششم: ساعت ۶ عصر از دانشگاه برگشتم خوابگاه. یک راست رفتم توی آشپز
#ارسالی_از_کاربران
سلام علیکم وقت بخیر بنده از اعضای کانال خوب مجردان انقلابی هستم میخواستم ازتون تشکر ویژه داشته باشم بابت مطالبهای آموزنده و زیبا بخصوص رمان جدید خاطرات سفیر 😇بسیار سپاسگزارم🙏🌸🍃
#ادمین_نوشت
واقعا سپاسگزارم از این که هر بار با انرژی دادهانتون من شارژ میکنید و شرمنده خودتون میکنید
الهی به حق عزیز زهرا هر ارزوی دارید ختم به خیر بشه و خوشبخت دوعالم باشین
واقعا دوستون داریم و عاشقتون هستیم
#در_پناه_خدا_باشید
#یا_حق
@mojaradan
5151892195.mp3
1.76M
#روانشناسی_قلب 7
❌عصبانیت کلید همه پلیدیهای روح،
و ریشه بسیاری از بیماری های جسمیه!
👈کسی که بتونه خشمش رو کنترل کنه،
بسیاری از مشکلات جسمی و روحیش حل میشه.
@mojaradan