754_44498503690693.mp3
6.7M
••『🎼🎶』••
◉━━━━━━───────
↻ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ⇆
دورت بگردم امام زمان
#امیدمعنوی
تو جان جهانی فدایت شوم
تو بهتر ز جانی فدایت شوم
•「اللّهمَّعَجـَّلْلِوَلِیِڪْالْـفَرَج」•
🎧•••|↫ #نوآیِدِݪ
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
مجردان انقلابی
✈️💙✈️💙✈️💙✈️💙 ✈️ #قسمت۱۲ ✈️ #آدم_و_حوا مامان – یه وقت کمک نکنیا ! سري تکون دادم . من – چاییم رو ب
✈️💙✈️💙✈️💙✈️💙
✈️ #قسمت۱۳
✈️ #آدم_و_حوا
من – می خوام به پویا جواب مثبت بدم .
مامان صاف نشست و خیلی جدي پرسید .
مامان – مطمئنی ؟ فکرات رو کردي ؟
با همون لبخند سرم رو به علامت مثبت بالا پایین کردم .
ابرویی بالا انداخت و بلند شد . منم ایستادم و نگاهش کردم .
سرش رو کمی کج کرد .
مامان – خوب پس باید به بابات بگم .
بعد هم متفکر زیر لب گفت .
مامان – انگار یه عروسی دیگه در پیش داریم .
می دونستم نگرانه . هنوز خستگی عروسی مهرداد از تنمون در نیومده باید براي یه عروسی دیگه خودمون رو
اماده می کردیم که از قضا من عروسش بودم .
واقعاً خرید براي من اعصاب فولادي می خواست . هم دیر پسند بودم و هم سخت پسند . و این براي خرید
عروسی فاجعه بود .
دستی زدم به پشتش .
من – حالا نمی خواد نگران بشین . قول می دم براي خرید خیلی اذیت نکنم .
نگاه پر از حرفش رو دوخت به چشمام .
مامان – من نگران انتخابتم .
لبخندم رو جمع کردم از بس جدي و با تردید این جمله رو گفت . آروم پرسیدم .
من – یعنی چی ؟
مامان – تو مطمئنی این پسره رو دوست داري ؟
با تردید گفتم .
من – چطور مگه ؟
شونه اي بالا انداخت.
💙 #رمان_خوان
💙 به قلم گیسو پاییز
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
✈️💙✈️💙✈️💙✈️💙
✈️ #قسمت۱۴
✈️ #آدم_و_حوا
مامان – آخه حس می کنم این پسره از تو مشتاق تره .
دوباره با تردید گفتم .
من – مگه ایرادي داره ؟
مامان – نه . مشتاق بودن اون ایرادي نداره . این کم اشتیاقی تو ایراد داره .
متعجب گفتم .
من – چرا ؟
با شک و تردید نگام کرد .
مامان – اگه یه بار عشق واقعی رو تجربه کنی متوجه می شی . نمی دونم چرا تو این دوره جوونا اینجوري
ازدواج می کنن !
ابرو بالا انداختم .
من – چه جوري مثلاً ؟
سري به حالت تأسف تکون داد .
مامان – همینجوري دیگه . راحت و از روي دل سیري . نمی دونم والا . حالا اگه مطمئنی با بابات حرف بزنم .
با حرف مامان رفتم تو فکر . همونجور هم سرم رو تکون دادم .
من – آره با بابا حرف بزنین .
بعد یاد مسافرت افتادم .
من – راستی مامان ! می خوام یه دو سه روزي برم مسافرت ؟
با این حرفم مامان که سرش رو پایین انداخته بود و داشت قاشق ها رو شمارش می کرد ، سریع سرش رو بالا
آورد .
مامان – با کی می خواي بري ؟
سرم رو کج کردم و با مظلومیت گفتم .
💙 #رمان_خوان
💙 به قلم گیسو پاییز
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
✈️💙✈️💙✈️💙✈️💙
✈️ #قسمت۱۵
✈️ #آدم_و_حوا
مامان مردد نگاهم کرد .
مامان – به بابات می گم . اگر قبول کرد منم حرفی ندارم .
پشت چشمی نازك کردم .
من – من که می دونم اخر سر قبول می کنین .
مامان سري به حالت تأسف تکون داد که نفهمیدم براي من بود یا براي خودشون .
می دونستم قبول می کنن به خصوص که خودم تو دهنشون گذاشتم برم خونه ي دوست و آشنا . البته من دلم
می خواست یه سر برم اصفهان ولی با اومدن اسم خونه ي دوست و آشنا باید قیدش رو می زدم . چون تو
اصفهان هیچ دوست و آشنایی نداشتیم .
-•-•-•-•-•-•-•-
بابا با جدیت نگاهم کرد .
بابا – با اینکه می دونم تا برسی از دلشوره و نگرانی هم من و هم مامانت حالی برامون نمی مونه ، ولی نمی
خوام فردا پس فردا بگی ما نذاشتیم روي پاي خودت باشی .
خیره بودم به لب هاش تا اجازه ي مسافرتم رو صادر کنه .
💙 #رمان_خوان
💙 به قلم گیسو پاییز
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آه، بدجور مرا کوفه به هم ریخت حسین
همه ی شهر به یکباره سرم ریخت حسین
باورم نیست که آواره شدم در این شهر
نیست پنهان ز تو، بیچاره شدم در این شهر
تو نبودی که ببینی چه شبی سر کردم
تا سحر گریه به تنهایی حیدر کردم
#السلام_علی_سفیر_الحسین✋
#شهادت_حضرت_مسلم(ع)◼️
#تسلیٺ_باد🖤
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|💚🦋|••
«تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَ
تَخْبُرُ حَاجَتِی وَ تَعْرِفُ ضَمِیرِے»
بينهمهۍدلنگرانۍوآشوبهاۍزندگۍ
دلمخوشاستـــ ڪهازحالمباخبرے❤️
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روز_خود_را_با_قران_شروع_کنیدد
#یک_فنجان_ارامش
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
°•~🌻
هر ڪس ڪه راهِ ڪرببَلا شد طریقہاش
بوےِ حُسیْن مےچڪد، از هر دقیقہاش
دردانہے خداست حسین بن فاطمـہ
احسنت و آفریـن بہ خـدا و سلیقہاش..🥹🫀
#سلطانڪربلا
#صباحڪم_حسینے
ـ ـ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ـ ـ
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
9.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
••|💚🦋|••
#السلام_ایها_الغریب
#سلام_مهدی_جان
سلام مولای مهربانم ، مهدی جان
عطر دلنشین یادتان همیشه با من است درست مثل نسیم که مدام در تار و پود درخت می پیچد و تازه اش می کند ...
یا مثل بهار که در هوای باغ می پیچد و شکوفه بارانش می کند ...
یا مثل باران که بر بیابان می بارد و سیرابش می سازد ...
یا مثل آفتاب که بر شب می تابد و روشنش می کند ...
من با یاد شما سبز و خرم و سیرابم ...
... چه خوشبختم که شما را دارم ...
... چه خوشبختم که به یادتان هستم ...
#اللهمعجللولیڪالفرج
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
#انچه_محردان_باید_بدانتد
#برای_مجرد_ها
⁉️ با کی ازدواج کنم ؟
[ ۴مورد مهم برای بررسی]
👈 بررسی میزان درونگرا و برونگرایی دو نفر:
اگر میزان درونگرایی و برونگریی دو نفر باهم به میزان زیادی متفاوت باشد احتمال زیاد در زندگی
مشترک به مشکل بر خواهند خورد.
فرض کنید یک فرد برونگرا دوست دارد مدام در جمع باشد با دیگران ارتباط برقرار بکند. اما فرد درونگرا دوست دارد تنها باشد و تمایلی به ارتباط با دیگران ندارد.
👈 بررسی میزان همدلی دو نفر:
همدلی یکی از مهمترین ویژگیهای رابطه است که باعث تداوم آن میشود.
همدلی یعنی اینکه من متوجه شوم در تو چه احساساتی میگذرد و بتوانم از نگاه تو به ماجرا نگاه بکنم.
اگر همدلی یک نفر کم باشد باعث میشود زندگی دچار آسیب جدی شود.
👈 بین دو نفر حس عاشقانه و جاذبه ی
جنسی وجود داشته باشد:
این موضوع بسیار مهم است و نمیتوان گفت که شاید بعدا به وجود بیاید باید در دوران آشنایی این حس به وجود بیاید.
👈 اهداف بلند مدت دو نفر باهم تقریبا هم جهت و همسو باشد:
برای مثال فرض کنید فردی میخواهد در آینده مهاجرت بکند ولی دیگری همچین قصدی ندارد. یا یک نفر دوست دارد در آینده بچه دار شود ولی دیگری بچه دوست نداشته باشد.
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´