از ابوسعید ابوالخیر سوال کردند :
این حسن شهرت را از کجا آوردی ؟
ابوسعید گفت :
شبی مادر از من آب خواست
دقایقی طول کشید تا آب آوردم
وقتی به کنارش رفتم
خواب ، مادر را در ربوده بود
دلم نیامد که بیدارش کنم
به کنارش نشستم تا پگاه ...
مادر چشمان خویش را باز کرد
وقتی کاسه ی آب را در دستان من دید
پی به ماجرا برد و گفت:
فرزندم امیدوارم که نامت عالمگیر شود
فقط انرژی مثبت تورو ب هدفت میرسونه ❤️✌🏻👇🏻🌱
@mojemosbaat
تو میتونی زندگیتو تغییر بدی💪❤️👇🌱🌱
@mojemosbaat
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
7.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اخلاق وزندگی
دکتر انوشه
پارت ۸
فقط انرژی مثبت تورو ب هدفت میرسونه ❤️✌🏻👇🏻🌱
@mojemosbaat
تو میتونی زندگیتو تغییر بدی💪❤️👇🌱🌱
@mojemosbaat
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
6.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اخلاق وزندگی
دکتر انوشه
پارت ۹
فقط انرژی مثبت تورو ب هدفت میرسونه ❤️✌🏻👇🏻🌱
@mojemosbaat
تو میتونی زندگیتو تغییر بدی💪❤️👇🌱🌱
@mojemosbaat
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
فقط انرژی مثبت تورو ب هدفت میرسونه ❤️✌🏻👇🏻🌱
@mojemosbaat
تو میتونی زندگیتو تغییر بدی💪❤️👇🌱🌱
@mojemosbaat
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
5.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اخلاق وزندگی
دکتر انوشه
پارت ۱۰
فقط انرژی مثبت تورو ب هدفت میرسونه ❤️✌🏻👇🏻🌱
@mojemosbaat
تو میتونی زندگیتو تغییر بدی💪❤️👇🌱🌱
@mojemosbaat
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
داستانی بسیار جالب!!
عتیقه فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه ای افتاده و گربه در آن آب میخورد. دید اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت میشود و قیمت گرانی بر آن می نهد. لذا گفت:
عمو جان چه گربه قشنگی داری آیا حاضری آن را به من بفروشی؟ رعیت گفت چند می خری؟ گفت: یک درهم. رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه فروش داد و گفت: خیرش را ببینی. عتیقه فروش پیش از خروج از خانه با خونسردی گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنه اش شود بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی! رعیت گفت: قربان من با این وسیله تا به حال پنج گربه فروخته ام
. کاسه فروشی نیست، عتيقه است...
ديگران را احمق فرض نكنيم!
فقط انرژی مثبت تورو ب هدفت میرسونه ❤️✌🏻👇🏻🌱
@mojemosbaat
تو میتونی زندگیتو تغییر بدی💪❤️👇🌱🌱
@mojemosbaat
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
۱۱ خرداد ۱۴۰۲