eitaa logo
موج مثبت اندیشی
26.7هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
73 فایل
استفاده از مطالب کانال فقط با لینک کانال مجاز است،❌ تبلیغات این کانال مستقل است تبلیغات درمجموعه کانالهای ترنج👇 @tablighate_toranj
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱|•ما که ادبِ عشق نمی‌دانیم امّا، هرگاه نام شما را بر لب آوردیم؛ به اندازه‌ی تمامِ دخترکانی که به آن‌ها حقّ حیات بخشیدی، جوانه زدیم.. شکوفه برآوردیم و بهار شدیم! 🎈عیـــدمـــون مـبــارک...🎈 رفقا از ذکر صلوات غافل نشید...
هدایت شده از مسیر موفقیت 🌱💪
4_6034958220915642647.mp3
985.2K
. 😎ماشین و موبایلی که دوست داشتم رو خریدم 👁 چشمم رو با بهترین نتیجه عمل کردم 👈 ۷۹ 📌 ادمین ثبت نام در دوره ها👇 @masire_mofaghiyat .
هدایت شده از مسیر موفقیت 🌱💪
4_5886516729462394518.mp3
19.11M
. 🌟 ناراحتی ما برای دیگران چه کمکی بهشون میکنه؟! ❌ داستان این درویش خیلی روحیه و احساس من رو بد کرد! 👈 ۴۸ 📣 با کانال مسیر موفقیت، زندگی جدیدت رو بساز💪👇 https://eitaa.com/joinchat/3225157676Cb1ca1c809a .
به نام آفریدگار فراوانی ✅شاد زیستن.... ببینید چه چیز باعث شادی و خوشحالی شما می شود. هرکس برای شاد بودن و شاد زیستن به چیزهایی خاص نیازمند است و آنچه باعث شادی یک نفر می شود ممکن است برای دیگری متفاوت باشد. شخصیت خودتان را کشف کنید. و نگران نباشید که مبادا نیازهای شما برای رسیدن به شادی با اطرافیانتان متفاوت باشد. برای رسیدن به اهدافی که تصور میکنید باعث شادی شما می شود، نقشه بکشید. وقتی به دنبال دستیابی به اهدافتان باشید، وضعیت روحیتان نیز بهبود می بخشد، چون آنوقت در مورد خودتان احساس بهتری پیدا میکنید. مثبت باش معجزه میشه😍😊😄👇👇 @mojemosbatt 🌱🌺🌿🌸☘🌼🍀🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدف هايتان را كوچك انتخاب نكنيد. اگر به هدف هاى بزرگ احساس نياز نكنيد انسان بزرگى نخواهيد شد ...❗️ مثبت باش معجزه میشه😍😊😄👇👇 @mojemosbatt 🌱🌺🌿🌸☘🌼🍀🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👑تقویت کردن مغز در صبح 1 - با آرامش صبحانه بخوریم. 2 - حداقل 5 دقیقه ورزش کنیم. 3 - حداقل 5 دقیقه کتاب بخوانیم. 4 - حداقل 5 دقیقه بازی فکری انجام دهیم. ‼️برای عزیزانتون بفرستید مثبت باش معجزه میشه😍😊😄👇👇 @mojemosbatt 🌱🌺🌿🌸☘🌼🍀🌷
✍ شما چه خودتون رو باور داشته باشین چه نداشته باشین در وجودتون بمبی از انرژیه...💣 🔸شما سرشار از توانایی و استعداد هستید حتی اگه خودتون حسش نکرده باشید....💔 شما بینظیر و منحصر به فرد هستین حتی اگه خودتون رو کوچیک بدونین...🤌 هر دیدگاه بدی که از خودتون دارین فقط از باورهای غلط و افکار منفی خودتون ساخته شده➖ ⏹ اما واقعیت اینه که خداوند بزرگ در وجود ما منبع عظیمی از قدرت قرار داده پس باورهای منفی و نادرست رو تموم کن❌ بذار این انرژی و قدرت درونی وجودیت خودش رو نشون بده⚡️ ⬅️ راه فعالسازی این انرژی ایجاد باورهای مثبت نسبت به خودت هستش➕ از همین لحظه شروع کن تا این قدرت عظیمت رو فعال کنی تا به خارق العاده بودن خودت پی ببري😌 بابت این قدرت درونیت از خالقت تشکر کن✅ مثبت باش معجزه میشه😍😊😄👇👇 @mojemosbatt 🌱🌺🌿🌸☘🌼🍀🌷
🍃🌸🍃 دراین صبح نیکو "دعــــا"کنیم، چشمانی داشته باشیم، ڪه بهترینها راببینید. قلبی ڪه"خطاها"راببخشد. ذهنی ڪه"بدیهـــا"رافراموش کند و روحی ڪه"عاشق خــــالق"باشد. ✨خدایا برای سلامتی جسم و روانمان شکر. ✨ خدایا برای اینکه امروز با دلی آرام در راه رسیدن به اهدافم تلاش می کنم شکر. ✨خدایا برای کسب و کار، شغل و پیشه ام و برکتی که در آن نهفته است شکر. ✨خدایا برای شعور و آگاهی ام شکر. ✨خدایا برای سلامتی و شادابی ام شکر. ✨خدایا شکر که قدرت رها کردن روابطی که دیگر ارزش و اعتباری ندارند را به ما دادی. سلااااام صبحتون بخیر روزتون پر از نور و عشق😍 با نامِ نامی نور ، امروزمان را شروع میکنیم و از خدای مهربانمان طلب یاری داریم تا از هر ثانیه‌ی امروز و هر روزمان بهره ببریم🙏 🔹مهربانم، تنها تو را می‌پرستم و تنها از تو یاری می‌جویم این جمله 👆👆 را امروز با خودم تکرار می‌کنم و دقایق امروزم را زیباتر می‌سازم😊👌 🆔 کانال دوممون متن ها و فیلمهای انگیزشی🌱👇 👇 👇 👇 @PARVARESHEEAFKAR
هدایت شده از پیشنهاد ویژه آشپزی و ترنج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زعفرونی که این مدلی رنگ میده روهمون موقع بریز سطل اشغال😱😳🍷 📛تو ۱۵ سانیه بهت یاد میدم زعفرونی که تقلبیه و رنگ شیمیایی میزنن و به خوردت میدن چطوریه و چه شکلیه❌ بیا اینجا تا بهت اموزش بدم و کلی ترفند خانه داری دیگه بهت یاد بدم😍👇 https://eitaa.com/joinchat/66715672Cf31f65c7a3
بسم‌الله «ولی من رای میدم. چون پسرم اتیسم داره.» همینکه جمله‌ام تمام شد با ترمز محکم و ناگهانی راننده، همه هُل خوردیم سمت جلو. نمی‌دانم خشونت توی ترمزش به خاطر تعجب بود یا از مخالفت صریح و قاطعم با حرف‌هایش جا خورد. مسافران در حال نچ نچ داشتند خودشان را به عقب بر می‌گرداندند که راننده پنجره‌اش را پایین کشید تا صدای «گوسفند» گفتنش به ماشین جلویی برسد. از پنجره باز شده، سوز هوای بهمن‌ماه می‌خورد توی صورتم و مرا با خودش به بهمن پارسال می‌برد؛ وقتی که توی همین تاکسی‌های سبز رنگ نشسته بودم و بین انگشت‌هایمْ کاغذ آدرس داروخانه‌ای در کوچه پس کوچه‌های جنت‌آباد شمالی را فشار می‌دادم. یک واسطه بهم اطمینان داده بود که آنجا رسپیریدون دارد؛ قرصی کوچکتر از عدس. اندازه نقطه‌ای که توی زندگی پسرم بین کلمه مرگ و زندگی فاصله می‌انداخت. پسر دو ساله من، درکی از ارتفاع نداشت. این یک نوع کم‌حسی در اتیسم است. بدون آن قرص، ممکن بود خودش را از هر بالا بلندی به پایین پرتاب کند. آن سطح مرتفع می‌خواست مبل باشد یا قله‌ی سرسره‌ای در پارک. می‌توانست پشت بام خانه‌ای سه طبقه باشد یا پنجره باز ماشین در حال حرکت. وقتی به مقصد رسیدیم هوا تاریک شده بود. رفتم توی داروخانه خلوت. ناخودآگاه با صدای پایین‌تر از معمول از مرد پشت شیشه پرسیدم رسپیریدون دارید؟ مرد چند ثانیه‌ای به من نگاه کرد. انگار می‌خواست از دزاژ استیصال صورتم شناسایی‌ام کند که آیا واقعا کودک اتیستیک دارم یا نه. منتظر جواب دستگاه خیالی دروغ‌سنجی‌اش نماندم. نسخه را از کیفم بیرون کشیدم و گفتم «آقا بخدا برای همین کاغذ ۳۷۰ تومن پول ویزیت روانپزشک اطفال دادم. ثبت اینترنتی هم هست. می‌تونید کدملی بچه‌مو چک کنید.» بغض اگر چهره داشت، در آن لحظه حتما شکل من بود. سراغ رایانه‌اش نرفت. فقط جوری با احتیاط و آهسته برگه قرص را روی پیشخان گذاشت که انگار داریم کوکائین رد و بدل می‌کنیم. تشکرکنان قرص را توی دستم فشار دادم. هنوز در خروجی را باز نکرده بودم که صدای مرد توی داروخانه پیچید:«خانم این آخریش بود. دیگه اینجا نیاین.» آنجا به اشک‌هایم اجازه ریختن ندادم. اما کمتر از یک هفته بعدْ دیگر دلیلی برای اختفای اضطرابم نداشتم و می‌شد راحت و رها گریه کنم. توی تاکسی بودم. قرص‌های تو برگه یا بهتر بگویم، روزهای آرامش خانه‌مان، تمام شده بود. صبح زود، کاسه‌ی چه کنم را برداشته بودم تا آن را سمت متصدی داروخانه سیزده آبان بگیرم. راننده، رادیو را برای اخبار ساعت هفت روشن کرد. گوینده اخبار، اول مطمئن‌مان کرد که اینجا تهران است؛ و صدا، صدای جمهوری اسلامی ایران. بعد جوری که انگار مخاطبش فقط خود خود من باشم متن اولین خبر را خواند: «دانشمندان ایرانی توانستند قرص رسپیریدون را بومی‌سازی کنند. ماده اولیه این دارو در لیست جدید تحریم‌ها علیه ایران قرار داشت. این دارو برای درمان و کنترل اتیسم به کار می‌رود. نه صورتم را پوشاندم و نه صدایم را پایین آوردم.اشک شادی که پنهان کردن ندارد. شیرین‌تر این که تنها بیست روز بعد، همسرم با سه برگه رسپیریدون از داروخانه‌ی محله‌مان به خانه آمد. من رای می‌دهم چون پسرم اتیسم دارد. چون می‌دانم اگر با صندوق‌های خالی اقتدار و امنیت این مملکت خال بردارد، هزاران مادر نگران مثل من، برای یافتن داروهای ساده‌ای مثل تب‌بر و سرماخوردگی، راهی این مسیر پر رنج می‌شوند. این تنها جایی است که نمی‌خواهم هیچ مادری درکم کند‌. صدای بوق ممتد راننده مرا به بهمن ۱۴۰۲ و حوالی انتخابات برگرداند. زنی با غیظ داشت راجع به چای دبش و قیمت گوشت و شاسی‌بلندهای نماینده‌ها حرف می‌زد. پسر جوان کنارش که نگاه خیره‌ی معذب‌کننده‌ای به یقه‌ی باز زن داشت، در تایید حرفش گفت: «آدم یه گوسفند توی مراتع سوییس باشه شرف داره به اینکه یه شهروند باشه تو این مملکت خراب شده» خواستم بگویم اتفاقا خیلی از مردمان سرزمین‌های جنگ‌زده‌ی اطرافمان رفتند سوییس؛ منتها مثل گوشت گوسفندی، قلب و چشم و کلیه‌شان با قاچاق اعضای بدن رفت توی فریزرهای اروپا، نه مراتع سرسبزش! اما نمی‌شد. چون هم به مقصد رسیده بودم و هم بعید بود پسرک خبری از آمار شهروندان ربوده شده یا مفقود شده‌ی لیبی و عراق و سوریه، در خلال جنگ‌های داخلی‌شان داشته باشد. در را که برای پیاده شدن باز کردم از راننده پرسیدم: «این عبارت *آهسته ببندید* که زیر دستگیره نوشته رو خودتون میدید بزنن یا سازمان تاکسی‌رانی برای همه ماشینا میزنه؟» راننده که انگار سر درد و دلش باز شده باشد گفت: «نه خواهر من! خودم زدم. خون دل خوردم تا این ماشینو خریدم. مردم مراعات نمی‌کنن که! باید خودم حواسم بهش باشه. به امید این و اون باشیم که کلاه‌مون پس معرکه است.» با خنده‌‌ام تاییدی نثارش کردم و گفتم: «چقدر خوبه آدم به چیزی که مال خودش می‌دونه تعلق و تعصب داشته باشه، حالا چه ماشینش باشه، چه وطنش!» https://eitaa.com/joinchat/1828192313Cca1eb505cb