eitaa logo
|مُجیــب⁸|
42 دنبال‌کننده
445 عکس
100 ویدیو
1 فایل
به مجیب خوش اومدین🥰💚 اینجا من بلند بلند فکر می کنم می نویسم و به اشتراک میذارم(: حرفایی از جنس خودمون به خودمون.. 🌱🌙 #فِ‌کاف حرفاتونو اینجا میخونم☺️ https://harfeto.timefriend.net/17141611968434
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از fatemeh🌾
همه جاش ی جوری برام خاص بود هیچکدوم حسش شبیه هم نبود
هدایت شده از fatemeh🌾
مثلا نجف عین خونه پدری بود برام انگاری ک رفتی خونه بابات بابایی ک هم ازش حساب میبری هم مهربونه هم باهاش رودربایستی داری اونجا همش میگفتم ما از بچگی مادرامون یادمون دادن هر وقت زمین میخوریم بگیم یاعلی و بلند شیم الانم زمین خورده ایم بلندمون کن...
هدایت شده از fatemeh🌾
اونجا ک میرفتم حس امنیت داشتم خیلی خیلی حاج قاسم یادم میومد همینطور بی جهت... یهویی دیدم دارم روضه اش رو گوش میکنم و خیره به ضریح مولام..
هدایت شده از fatemeh🌾
یا وقتی رفتیم کربلا و بار اول نگاهم به گنبد حضرت عباس افتاد برخلاف خیلیا ک میگن گریه کردیم من لال شده بودم شوکه کامل زبونم ب هیچی اولش نچرخید انگار که ابهتش ادمو محو کنه وقتی ب خودم اومدم دیدم ذکر اللهم عجل لولیک الفرجو میگم... دستمم ک ب ضریحش خورد یا کاشف الکرب... آب روی آتیش بود دیدی از همه جا نا امید میشی انگار فقط ی نور امید هست اون نور امید حضرت عباس بود صحنه های عاشورا برام تداعی میشد و مدام مداحی اب ب خیمه نرسید فدای سرت زمزمه ام شده بود....
هدایت شده از fatemeh🌾
حضرت عباس واقعا مثل یه عموی واقعی بود حسش برام ازونا ک هرچیزی بشه ام میتونی روش حساب کنی ازونا که هرچی بگی نه نمیگه... ازونا ک با غریبه اخم میکنه و با خودی نهایت مهربونی رو داره...
هدایت شده از fatemeh🌾
نمیدونم میتونم منظورمو بفهمونم یا نه... ولی توصیفش نمیشه کرد خیلی حس فوق العاده ای داشت...
هدایت شده از fatemeh🌾
هدایت شده از fatemeh🌾
امام حسین🙃 ی حزن و ابهت عجیبی داشت برام زبونم فقط ب دعا باز میشد وقتی شیش گوشه رو دیدم اصن دنیایی بود حسی ک شبیه هیچکس نبود ن پدر ن مادر ن عمو ن رفیق انگار اون حس فقط خاص حضرت بود و بس
هدایت شده از fatemeh🌾
انگار اون پادشاه اس ک همه چی داره همه چی زیر دستشه و اون باید تایید کنه... دقیقا این حسشو داشتم ک باید از حضرت عباس اجازه بگیرم برای دیدن ی سلطان...