???????????????????????_۲۰۲۱_۰۸_۱۱_۱۱_۱۸_۴۴_۰۰۷.mp3
9.11M
-اینکهبراتمیمیرم
واقعیتداره..♥️(:
˼مجــیب|ᴍᴏᴊɪʙ⸀
از این گلگلی بگم براتون🌸 . .↓
من بشدت این دفتـرو دوست داشتم
طوری که دلم میخواست مهمترین چیزا با مرتب ترین شکل ممکن بره و بشینه رو صفحاتش..
از طرفی واقعا دلم نمیخواد همینقدرم حـب دنیا و چیزای دنیوی تو دلم باشه واسه همین امشب دلو زدم به دریا و تبدیلش کردم به دفتر محاسبهٔ نماز و روزههای قضـا
˼مجــیب|ᴍᴏᴊɪʙ⸀
من بشدت این دفتـرو دوست داشتم طوری که دلم میخواست مهمترین چیزا با مرتب ترین شکل ممکن بره و بشینه رو
قطعا محاسبهٔ نماز و روزههای قضا و رسیدگی بهشون مهمه اما من دلم میخواست اهدافم،برنامه خودسازی و اینارو داخلش بنویسم،علتشم علاقهٔ زیاد به خودِ دفتر بود
امشب مشغول خاطرهبازی بودم
یادش بخـیر..
من همیشه محمد جهانآرای بازی های دوران دبستان بودم،چقد تیر میخوردیم،چقد ساده و راحت شهید میشدیم دریغ از اینکه شهادت دُر گرانیست به هرکس ندهندش
˼مجــیب|ᴍᴏᴊɪʙ⸀
امشب مشغول خاطرهبازی بودم یادش بخـیر.. من همیشه محمد جهانآرای بازی های دوران دبستان بودم،چقد تیر م
جامدادی ها تفنگامون بود دمپایی بچههای پیشدبستانی هم بمبو نارنجک!
آخ یادش بخیر،چقد حسُحال خوبی داشتیم
مثلا از پشت بیسیم داد میزدیم ممد،ممد،حسین‹شایدمبرعکس›
من فریاد میزدم سید بچهها مهمات تموم کردن
برسونید بهشون
همیشه هم دعوامون میشد سر اینکه کیا نیروهای بعثِ عراق بشن
اینقد صاف و ساده بودیم که هیچکس حاضر نمیشد بعثی بشه و در آخـر بعثیها همیشه خیالی بودن
اینقدر این بازی برامون شیرین بود که حاضر نمیشدیم بریم سرِکلاس،خانوم معلمپایهای هم داشتیم میزاشت راحت بازی کنیم