eitaa logo
موج نور
169 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
3.4هزار ویدیو
17 فایل
امواج نور را به شما هدیه می‌دهیم. @Mohammadsalari : آیدی آدمین
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#متن_عربی #صفحه_8 سوره مبارکه #بقره #سوره_2 #جزء_1 @quran_365
008-baghare-ar.mp3
7.88M
#ترتیل #صفحه_8 سوره مبارکه #بقره #سوره_2 #جزء_1 @quran_365
008-baghare-fa.mp3
2.94M
#صوت_ترجمه #صفحه_8 سوره مبارکه #بقره #سوره_2 #جزء_1 @quran_365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسول اکرم صل الله علیه و آله همنشین شایسته همانند فروش است که اگر چیزی به تو ندهد بوی عطرش به تو خواهد رسید روزانه تصویری 👇👇👇👇 https://eitaa.com/ahadis5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋تفسیر قرآن کریم با داستان🦋 ✳️ همه چیز را نمی دانیم «...وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» «...ﻭﺑﺴﺎ ﭼﻴﺰﻱ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺑﺪ ﺍﺳﺖ و خدا (مصلحت شما را در همه امور) می داند و شما نمی دانید»(بقره : ۲۱۶) ✅ قهر گنجشکی روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت. ⭐️فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت:⭐️می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد. ⭐️و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. ⭐️ فرشتگان چشم به لب هایش دوختند ... ⭐️گنجشک هیچ نگفت ... و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست. ⭐️گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. ⭐️تو همان را هم از من گرفتی. ⭐️این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ ⭐️لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟؟؟ ⭐️و سنگینی بغض راه کلامش را بست ... ⭐️سکوتی در عرش طنین انداخت. ⭐️فرشتگان همه سر به زیر انداختند. ⭐️خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود. ⭐️باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. ⭐️آن گاه تو از کمین مار پر گشودی. ⭐️گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود... ⭐️خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی! ⭐️اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت ... ⭐️های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد ... منبع داستان: Dastan@ •••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••