#ذکر_یار ۳٠
☣اگر ذکر واقعا تحقق پیدا کرده باشد آثارش را می گذارد و و چون نگذاشته پس ذکری هم صورت نگرفته نمازی هم خوانده نشده. برای رفع تکلیف دولا راست شدیم و آن اذکار را گفتیم.
♻️اگر قرار است در عبودیت شروع کنی باید یک تحولی در تو ایجاد شود. برای همین هم فرمودند نماز شما قبول نیست مگر همان مقداری که حضور قلب دارید.
💯در ذکر اول مذکور یعنــی خدا شروع میکند. بعد ذاکر میتواند ذکر بگوید؛ یعنی خدا به دلـ❤️ـت می اندازد که امشب بلند شو و احیا بیا. در واقع 🕋خدا دعوتت میکند.
خدا یاد دلت را میکند و موانعت را هم برطرف میکند تا تو بیایی، برای این که به تو بفهماند که تو هیچ کاره هستی. در نظام روحی و درونی یک ذره حرکت بدون قوه از منشأ خودش نمی آید؛ یعنی اگر میتوانی 📿ذکر خدا را بگویی این را معلول میخواهد. بدان که خدا تو را یاد میکند.
💞در عشق و در دوست داشتن ما باید یاد بگیریم بدون چشمداشت دیگران را دوستشان داشته باشیم. هر کسی میخواهد باشد. تمام قشنگی این است که انسان یک عاطفه انسانی و خدایی داشته باشد و شبیه خدا شود. اسم ✨رحمان و رحیم✨ در او تجلی کند.
🔰ائمه معصومین در دوست داشتن،💗 محبت کردن، کمک کردن و در احترام گذاشتن به کسانی که دشمنشان بودند گوی سبقت را از همه می بریدند.
@mojtahedie71
🔴🔵 نشانه های حتمی ظهور
🌕 در روایات به ۵ نشانه به عنوان نشانه های اصلی یا حتمی ظهور اشاره شده است .
1⃣ خروج سفیانی: حدود 10 رجب (6 ماه قبل ظهور)
2⃣ خروج یمانی: حدود 10 رجب ( 6 ماه قبل ظهور )
3⃣ صیحه آسمانی: شب جمعه 23 رمضان حدود سه ماه و 17 روز قبل از ظهور
4⃣ قتل نفس زکیه: 25 ذیحجه یعنی 15 روز قبل از ظهور
5⃣ خسف بیداء : فرو رفتن لشکر سفیانی در مکانی به نام بیداء بین مکه و مدینه بعد از ظهور و قبل از قیام حضرت
‼️#پیام_قرآنی_راه_های_گناه_نکردن
✨•و قُلْ رَبِّ أَدْخِلْني مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْني مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لي مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصيرا•✨
📜•پروردگارا! مرا [ در هر کار و شغلی ] به نیکی وارد کن و به نیکی بیرون آور و برایم از نزد خود نیرویی یاری دهنده قرار ده•
🕋[آیه 80 سوره اسراء]
🌹هرگاه وارد جايى شدى كه مى ترسى، اين آيه را بخوان: «رَبِّ أدْخِلْني مُدْخَلَ صِدْقٍ و أخْرِجْني مُخْرَجَ صِدْقٍ و اجْعَلْ لي مِن لَدُنْكَ سُلْطانا نَصيرا»
📚[ميزان الحكمه جلد3 صفحه 535]❤️
‼️حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
در سالی که قحطی بیداد کرده بود و مردم همه زانوی غم به بغل گرفته بودند مرد عارفی از کوچه ای می گذشت غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است . به او گفت چه طور در چنین وضعی می خندی و شادی می کنی ؟ جواب داد که من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا می دهد پس چرا غمگین باشم در حالی که به او اعتماد دارم؟
آن مرد عارف که از عرفای بزرگ ایران بود گفت: از خودم شرم کردم که غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم.
@mojtahedie71