✨﷽✨
✅دلسوزی ملک الموت برای دو نفر
✍روزی رسول خدا (ص) نشسته بود ، عزرائیل به زیارت آن حضرت آمد ، پیامبر (ص) از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسانها هستی ، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی رحم آمد؟
عزرائیل گفت: در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:اولی روزی دریا طوفانی شد و امواج سهمگین دریا یک کشتی را در هم شکست، همه سرنشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت، او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند ، در این میان فرزند پسری از او متولد شد ، من مأمور شدم جان آن زن را قبض کنم ، دلم به حال آن پسر سوخت.
دومی هنگامی که شداد بن عاد ، سالها به ساختن باغ بزرگ و بهشت بی نظیر خود پرداخت ، و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد، و خروارها طلا و گوهرهای دیگر برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل شد وقتی که خواست از آن دیدار کند، همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب بر زمین نهاد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را قبض کنم آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت از این رو که او عمری را به امید دیدار بهشتی که ساخته بود به سر برد، سرانجام هنوز چشمش بر آن نیفتاده بود ، اسیر مرگ شد.
در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید و گفت: ای محمد! خدایت سلام میرساند و میفرماید: به عظمت و جلالم سوگند که آن کودک همان شداد بن عاد بود، او را از دریای بی کران به لطف خود گرفتیم ، بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم ،
💥در عین حال کفران نعمت کرد ، و خودبینی و تکبر نمود ، و پرچم مخالفت با ما برافراشت ، سرانجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت ، تا جهانیان بدانند که ما به کافران مهلت میدهیم ولی آنها را رها نمیکنیم
📚جوامع الحکایات ، ترجمه محمد محمدی اشتهاردی ، صفحه ۳۳۰
💌 @mojtahedie71
✨﷽✨
✍از حضرت امام صادق (عليه السلام) روایت شده است :
در جنگ احد، برخی از یاران رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) گریختند و به جز تنی چند، از جمله امام علی بن ابی طالب (عليه السلام) و ابودجانه، شخصی در میدان، کنار پیامبر نماند.
حضرت رسول خدا (ص) فرمودند :
«ای ابودجانه، تو را از قید بیعتی که با من داشتی رها کردم. تو نیز برو. ولی درباره علی (ع)، من از او هستم و او از من است».
ابودجانه در حالی که می گریست، گفت :
«به خدا سوگند، من نمی گریزم». سپس سرش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت : «به خدا سوگند، خود را از بیعتی که [باتو] کرده ام آزاد نمی سازم و از تعهد آن بیرون نمی آیم. ای رسول خدا، به سوی چه کسی باز گردم؟ آیا به سوی همسر و فرزندم که می میرند بازگردم، یا به خانه ام که خراب می شود، یا ثروتم که فانی می شود، یا اجلم که نزدیک شده است؟ این گفتار خالصانه، پرشور و پرسوز ابودجانه که با گریه همراه بود، دل پیامبر را سوزاند و دیگر به ابودجانه چیزی نگفت.
.
سپس یک تنه با دشمن جنگید؛ به گونه ای که همه بدنش مجروح و به خونش رنگین شد. او در یک سوی پیامبر اعظم (ص) با دشمن می جنگید و حضرت علی (ع) در سوی دیگر .
سرانجام، ابودجانه بر اثر زخم های بسیار پیکرش بر زمین افتاد. حضرت امام علی (ع) او را نزد پیامبر اکرم (ص) برد. ابودجانه به پیامبر اسلام (ص) گفت : «ای رسول خدا، آیا به بیعت خویش وفا کردم؟» پیامبر (ص) فرمود: «آری، به خیر باشی».
📗 الکلیني ، روضة الکافي ، ص 319 .
💌 @mojtahediw71
‼️#پیام_قرآنی_راه_های_گناه_نکردن
✨🌿قلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِي الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِکَ الْخَيْرُ إِنَّکَ عَلي کُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ《۲۶》
✨📜بگو: خدایا! ای مالک همه موجودات! به هر که خواهی حکومت می دهی و از هر که خواهی حکومت را می ستانی ، و هر که را خواهی عزت می بخشی و هر که را خواهی خوار و بی مقدار می کنی ، هر خیری به دست توست ، یقیناً تو بر هر کاری توانایی•
🕌سوره آل عمران> آیه ۲۶
✨﷽✨
‼️#عبرت_از_گذشته
✨🌺شخصى محضر امام زين العابدين (عليه السلام) رسيد و از وضع زندگيش شكايت نمود.
امام سجاد عليه السلام فرمودند :
🌟🌟🌟بيچاره فرزند آدم هرروز گرفتار سه مصيبت است كه از هيچكدام از آنها پند و عبرت نمى گيرد. اگر عبرت بگيرد دنيا و مشكلات آن برايش آسان مى شود.
مصيبت اول اينكه ، هر روز از عمرش كاسته مى شود. اگر زيان در اموال وى پيش بيايد غمگين مى گردد، با اينكه سرمايه ممكن است بار ديگر باز گردد ولى عمر قابل برگشت نيست .
دوم : هر روز، روزى خود را مى خورد، اگر حلال باشد بايد حساب آن را پس بدهد و اگر حرام باشد بايد بر آن كيفر ببيند.
سپس فرمود:
سومى مهمتر از اين است .
گفته شد، آن چيست ؟
امام فرمودند :
هر روز را كه به پايان مى رساند يك قدم به آخرت نزديك شده اما نمى داند به سوى بهشت مى رود يا به طرف جهنم .
آنگاه فرمود :
💎طولانى ترين روز عمر آدم ، روزى است كه از مادر متولد مى شود. دانشمندان گفته اند اين سخن را كسى پيش از امام سجاد عليه السلام نگفته است.
📗 داستان های بحار الأنوار ، جلد 4 .
#نماز_شب
💠آیت الله توکل؛
🔹مقام محمود به انسان هایی که خود را مکلف به خواندن نمازشب می کنند، داده می شود.
برکات نماز شب آنقدر زیاد است که برای انجام قضای نمازشب فوت شده هم تاکیدهای زیادی وجود دارد.
🔹 ارزش نماز شب از اسرار مخفی اهل بیت علیهمالسلام است که انسان ها از آن غافل هستند.
درب های بسته و گره های کور بنا به روایات با نمازشب برای انسان باز می شود.
#نماز_شب
💕❤️💕@mojtahedie71
💫💫💫💫در محضر شيخ💫💫💫💫
« یكی از ارداتمندان شیخ رجبعلی خیاط میگفت: یك روز با جناب شیخ به جایی میرفتیم، یك دفعه من دیدم جناب شیخ با تعجب و حیرت به زنی كه موی بلند و لباس شیكی داشت نگاه میكند! از ذهنم گذشت كه جناب شیخ به ما میگوید چشمتان را از نامحرم برگردانید و حالا خودش این طور نگاه میكند. فوراً فهمید و گفت: تو هم میخواهی ببینی كه من چه میبینم؟ ببین. من نگاه كردم دیدم همین طور از بدن آن زن، مثل سرب گداخته، آتش و سرب مذاب به زمین میریزد و آتش او به كسانی كه چشم هایشان به دنبال اوست سرایت میكند. جناب شیخ گفت: این زن راه میرود و روحش یقۀ مرا گرفته، او راه میرود و مردم را همین طور با خودش به آتش جهنم میبرد. » [ کیهان فرهنگی، شمارة۲۰۶ ]
«یکی از دوستان شیخ رجبعلی خیاط می گفت: روزی با تاکسی از میدان سپاه پايین می آمدم، دیدم خانمی بلند بالا با چادر و خیلی خوش تیپ ایستاده، صورتم را برگرداندم و استغفار کردم . روز بعد خدمت شیخ رسیدم. گویا داستان را از نزدیک مشاهده کرده باشد، گفت: آن خانم بلند بالا که بود که نگاه کردی و صورتت را برگرداندی و استغفار کردی؟ خداوند تبارک و تعالی قصری برایت در بهشت ذخیره کرده و یک حوری شبیه همان. » [ مکتب نرفتگان ، ص۱۰۵ ]
در همین رابطه نیز یکی دیگر از دوستان شیخ روایت می کند : « روزی از مطب خود خارج شدم و سوار یک اتوبوس شدم. جلوتر، ماشین نگه داشت و جمعیتی آمدند بالا. نگاه کردم و دیدم راننده زن است و همه مسافران هم زن شده اند و همه یک شکل و با یک جور لباس. کمی خودم را جمع کردم و نگران شدم. اندکی جلوتر اتوبوس ایستاد و یکی از خانمها پیاده شد و همه تبدیل به مرد شدند. به خدمت شیخ رجبعلی خیاط رفتم تا مسئله را بگویم. همین که مرا دیدند قبل از اینکه من چیزی بگویم، فرمودند: دیدی همه مردها زن شده بودند؟ چون همه به آن زن توجه کرده بودند و او را در دل جای داده بودند! » [ کیمیای محبت، ص۱۵۶ ]
@mojtahedie71