یاعلی بن ابی طالب ❤️ طفیل هستی عشقند آدمی و پری ارادتی بنما تا سعادتی ببری #حافظ #عرض_ارادت به کانال موکب امام حسین علیه السلام فرخی بپیوندید. @mokeb_ih

🔶revenge انتقام گرفتن 🔶forgive بخشیدن 🔶ignore نادیده گرفتن الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ ۗ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (۱۳۴) #قرآن #آل_عمران آنهایی که از مال خود در حال وسعت و تنگدستی انفاق کنند و خشم خود فرونشانند و از (بدیِ) مردم درگذرند، و خدا دوستدار نکوکاران است. به کانال موکب امام حسین علیه السلام فرخی بپیوندید. @mokeb_ih

#اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج 🔸️از روضه هفتگی ات پا گرفته ایم در بین نوکران شما جا گرفته ایم🤚 ▫️گریه برای تان شده سر مایه ای که ما این هدیه را ز حضرت زهرا گرفته ایم❤️‍🩹 💠 مراسم هفتگی یکشنبه شب های هئیت باب الحوائج امام موسی بن جعفر (ع) شهر فرخی برگزار میگردد؛ 🔹️برنامه ها: دعای پرفیض توسل؛ زیارت عاشورا ؛ حدیث شریف کساء ، ختم سوره مبارکه انعام 🔹️ زمان ؛ امشب مورخ ۱۴۰۳/۱۰/۳۰ بعدازمسجدجامع 🔹️ مکان : هئیت حضرت موسی بن جعفر(ع) شهر فرخی 🔻آدرس: 📝 -شهر فرخی، جنب مسجد جامع، هیئت متوسلین به آقا باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) شهر فرخی 🏳 کانال هیئت: ⚘️ @mosabnjafar11 ⚘️ 🙏واریز نذورات و کمک های غیر نقدی به حساب هئیت امام موسی ابن جعفر(ع) 🔹️ ۶۱۰۴-۳۳۸۷-۱۰۹۶-۷۵۸۵🔹️ #باحضور_گرم_خود_مجلس_را_زینت_دهید

دعای امروز 🌷❤️🌷 یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام 🙏 ای خدای صاحب جلال و كرامت🙏 خدايا 🙏💚🌷💚 در یکشنبه زمستانی☃️ هواى خسته دلان را بيشتر داشته باش و بر منتظرين بشارتى از باران رحمتت برسان⛈ كه بی شك فقط تويى اجابت كننده دعاى عالميان🙏 آمیـــن یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام 🤲 ای صاحب جلال و بزرگواری 🙏 به کانال موکب امام حسین علیه السلام فرخی بپیوندید. @mokeb_ih

به این میگن دختر اصیل ایرانی با حجاب در قلب آمریکا به کانال موکب امام حسین علیه السلام فرخی بپیوندید. @mokeb_ih

به کانال موکب امام حسین علیه السلام فرخی بپیوندید. @mokeb_ih

نام امام حسین ع را بلند خواهم کرد به کانال موکب امام حسین علیه السلام فرخی بپیوندید. @mokeb_ih

#گزارش_صوتی سخنرانی حاج رجبعلی عسگری #مکان مسجد امام محمد باقر علیه السلام ‌  ‌   ‌ᵕ‌.ᵕ‌ 𓏲࣪ ‌┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄

سلام من به امامی که صیدِ زندان شد میان اوج بلا کوه صبر و ایمان شد سلام من به نمازی که حلقه ی زنجیر به جای دانه‌ی تسبیح، مونس آن شد سلام من به نوایی که همچو آه علی میان قعرِ سیه چال خصم پنهان شد سلام من به مناجات و ذکر یا زهرا که مَحرم دل سوزان او به زندان شد ▪️ویژه برنامه شب شهادت باب الحوائج امام موسی کاظم(علیه السلام) ➖️ به کلام حجت الاسلام والمسلمین رمضانی(امام جمعه شهرستان) ➖️ به نفس ذاکرین اهل بیت ● زمان ؛ شنبه ۶بهمن ماه۱۴۰۳ مصادف باشب شهادت امام موسی کاظم(ع) ■ شروع برنامه ؛ ازساعت ۱۹:۳۰ الی ۲۱:۳۰ 🙏درپایان برسر سفره کرم آن حضرت میهمان هستیم 🕌 مکان ؛هیئت متوسلین به آقا باب الحوائج امام موسی بن جعفر(ع) شهرفرخی دربرکت هیئت سهیم باشید 🔹️ ۶۱۰۴-۳۳۸۷-۱۰۹۶-۷۵۸۵🔹️ #یا_باب_الحوائج_ع🥀 💠 @mosabnjafar11 💠

🟢 آیا بلایای عمومی مثل بیماری و زلزله، لزوما نشانه انتقام الهی و بر اثر گناهان به کانال موکب امام حسین علیه السلام فرخی بپیوندید. @mokeb_ih

زنده بادشیردخترآرپیجی زن۱۶ساله جنگ تحمیلی ایران وعراق 🤔🤔😭😭👏👏 زن زندگی غیرت شهامت عفت پاکدامنی. به چنین زنان آزاده مملکتم افتخار میکنم،نه آن زنانی که بالاترین افتخارش سلیطه بودنشه وبرای بی عفتی هوارمی‌کشد. 🇮🇷🇮🇷 به کانال موکب امام حسین علیه السلام فرخی بپیوندید. @mokeb_ih

✅ ماجرای خواندنی شهید مطهری و راننده تاکسی؛ آخوند سوار کنم ماشینم چپ می‌کند! 🔹حاج حسن مطهری برادر استاد می‌گوید: تابستان سال ۱۳۳۹ بود. شهید مطهری یک هفته‌ در فریمان بودند و می خواستند به مشهد بروند. من با یکی دیگر از اقوام رفتیم ببینیم ماشین هست یا نه. یک تاکسی برای مشهد ایستاده بود که راننده اش یک پایش می‌لنگید و به «محمد لنگ» معروف بود. گفتم یک نفر جا دارید؟ گفت: بله. زود بیایید می‌خواهیم حرکت کنیم. دو زن و یک مرد هم عقب نشسته بودند. 🔹من آمدم منزل و با شهید مطهری به آنجا رفتیم. به آقای مطهری اشاره کردم و به راننده گفتم: مسافر مشهد ایشان است. تا این جمله را گفتم، با لهجه غلیظ فریمانی و با تعجب گفت: «اوه!  آخوند برای ما آوردی؟! آخوند آمد و نیامد دارد! اگر آخوند سوار کنم یا ماشینم چپ می‌کند یا موتورش می‌سوزد!». بلافاصله پشت ماشین نشست و رفت. 🔹من و فرد همراهم که خیلی عصبانی شده بودیم، سریع سوار جیپمان شدیم و تعقیبش کردیم. وقتی به پمپ بنزین رسید، تا از ماشین پیاده شد من از پشت سر او را  گرفتم و فرد همراه من به او ضربه‌ای زد. راننده بنزین نزد و از همانجا به شهربانی رفت تا از ما شکایت کند. 🔹ما هم برگشتیم و رفتیم جای اول که آقای مطهری در آنجا منتظرمان مانده بود. ایشان تا ما را دید گفت: کجا رفتید؟ دعوا کردید؟ گفتیم: دیدید که چه گفت. آقای مطهری گفت: ما این‌قدر در تهران از این حرف‌ها می‌شنویم ولی هیچ اعتنایی نمی‌کنیم. 🔹ما درباره اتفاقاتی که افتاده بود چیزی به ایشان نگفتیم. بعد که به منزل رفتیم از شهربانی دنبال ما آمدند. یک افسر آنجا بود که از شانس ما فردی مذهبی بود. با عصبانیت به ما گفت: چرا او را زدید؟ جریان را گفتیم.  افسر شهربانی به راننده گفت: این حرف‌ها چیست که ماشینم با سوار کردن آخوند چپ می‌کند؟ تو باید هر مسافری را با هر تیپ و مرامی سوار کنی. آخوند باشد یا ارمنی! چرا این حرف را زدی؟ 🔹در این بین مرحوم مطهری که از جریان باخبر شده بود، آمد و از راننده عذرخواهی کرد. افسر نگهبان به راننده گفت: برو صورتت را بشوی و رضایت بده. افسر نگهبان از ما هم پرسید: شما هم شکایت دارید؟ گفتیم: بله. وقتی راننده دید که مأمور شهربانی خیلی طرف او را نمی‌گیرد، از شکایت منصرف شد. مرحوم مطهری صورتش را بوسید و عذرخواهی کرد و بعد راننده رضایت داد. ما هم رضایت دادیم. 🔹بعد افسر شهربانی به راننده گفت: برو و این آقا را به مشهد ببر. گفت: نه، نمی‌برم. اینها این بلا را سر من آورده‌اند حالا من این آقا را سوار ماشینم کنم؟! افسر گفت: نمی‌بری؟ گفت: نه. گفت: پس دیگر حق نداری در این خط کار کنی. راننده وقتی این را شنید مجبور شد که آقای مطهری را سوار ماشینش کند و به مشهد ببرد. 🔹ما به برادرمان گفتیم حالا که این جریانات پیش آمده شما با این ماشین نرو. ممکن است اتفاقی بیفتد یا دوباره اهانتی به شما بشود که ایشان قبول نکرد و گفت: نه، می‌روم. مشکلی پیش نمی‌آید. 🔹ده، پانزده روز بعد می‌خواستم به مشهد بروم. دیدم همان راننده آنجا نشسته است. تا چشمش به من افتاد من را صدا زد و گفت: بیا کارَت دارم. با خودم گفتم: حتما می‌خواهد تلافی کند. راننده گفت: آن آقایی که آن روز آوردی و سوار ماشین ما کردی، که بود؟ گفتم: برادرم بود. گفت: باز هم به فریمان می‌آید؟ گفتم: تابستان‌ها می‌آید. 🔹گفت: می‌خواهم دهانش را ببوسم، پایش را ببوسم. من بچه مسلمان هستم ولی از مسلمانی هیچ سرم نمی‌شود. ۴۵ سال از عمرم گذشته، نه نماز خوانده‌ام، نه روزه گرفته‌ام و همه نوع عیاشی هم کرده‌ام. ولی نمی‌دانم این آقا در راه مشهد با من چه کار کرد که مرا از این رو به آن رو کرد. گفتم: چطور؟ گفت: تا مشهد برای من صحبت کرد و مرا از این رو به آن رو کرد. 🔹بعد از چند روز زنگ زدم به برادرم و جریان را پرسیدم. شهید مطهری گفتند: ما که سوار تاکسی شدیم سر صحبت را با راننده باز کردم. اول که رویش را آن طرف کرده بود و اعتنا نمی‌کرد. کم‌کم که صحبت می‌کردم به حرف‌هایم توجه می‌کرد و نرم‌تر شد و به من نگاه می‌کرد. مدتی که گذشت به حرف‌هایم گوش می‌کرد. 🔹به مشهد که رسیدیم، می‌خواستم با بقیه مسافرها پیاده شوم ولی او نگذاشت و گفت: حاج آقا بشین با شما کار دارم. نمی‌دانم چه اتفاقی افتاده، من حالت دیگری پیدا کرده‌ام. صحبت‌های شما این‌قدر در من اثر کرده که نمی‌دانم چه کار کنم. حالا می‌خواهم بروم حرم امام رضا(ع) توبه کنم اما بلد نیستم. چه کار کنم؟ به او گفتم: برو به امام رضا(ع) بگو از این تاریخ من همه گناهانم را کنار گذاشتم و می‌خواهم روزه بگیرم و نماز بخوانم. 🔹بعد آقای مطهری پشت تلفن گفتند: شرش را شما به پا کردید، خیرش برای این بنده خدا بود! به کانال موکب امام حسین علیه السلام فرخی بپیوندید. @mokeb_ih