♦️یک گونۀ نایاب جانوری در لرستان شناسایی شد
🔹مدیرکل حفاظت محیط زیست لرستان از شناسایی دقیق گونه حشرهخوار ثبت شده در زیستگاههای استان لرستان با نام حشرهخوار دندانسفید کوچک خبر داد.
📌اخبار جبهه مقاومت قدس/سپاه👇
https://eitaa.com/joinchat/43384916C535fee03b1
📌 پارلمان عراق اعلام کرده که روز شنبه هفته آینده جلسه انتخاب رئیس جدید را برگزار میکند.
♻️#انتشارش_با_شما👇🏻
📌اخبار جبهه مقاومت قدس/سپاه👇
https://eitaa.com/joinchat/43384916C535fee03b1
🔴 حمله به یمن، بهای سنگینی برای آمریکاییها خواهد داشت
سید عبدالملک بدرالدین الحوثی رهبر جنبش انصارالله:
🔹آمریکاییها با فرستادن افسران خود برای شرکت در جنگ و تاثیر مستقیم در گرسنه نگه داشتن مردم غزه، نقش مستقیمی در نبرد ایفا میکند.
🔹افزایش تنش علیه یمن، بهای سنگین اقتصادی برای آمریکاییها خواهد داشت و موجب گسترش درگیریها میشود.
🔹آمریکاییها معادله عادلانه برای حل مسئله دریای سرخ، که با رسیدن غذا و دارو به غزه، پایان مییافت را نپذیرفتند.
🔹مسئولیت مقابله با این طغیان و جنایتهای ایالات متحده و حمایت از مسئله فلسطین، همه برعهده امت اسلام است.
🔹موضع ملت یمن، برگرفته از وظیفه انسانی، اخلاقی و دینی و بر اساس هویت ایمانی ماست.
🔹درگیریهای دریای سرخ، نبردی برای حمایت از ملت فلسطین در برابر جنایتهای آمریکا در حمایت از رژیم صهیونیستی است.
♻️#انتشارش_با_شما👇🏻
📌اخبار جبهه مقاومت قدس/سپاه👇
https://eitaa.com/joinchat/43384916C535fee03b1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کودکان مظلوم و گرسنه در غزه برای سیر کردن خود، مجبور میشوند غذای دامها را که با کرم و حشرات مخلوط شده جدا کنند
♻️#انتشارش_با_شما👇🏻
📌اخبار جبهه مقاومت قدس/سپاه👇
https://eitaa.com/joinchat/43384916C535fee03b1
🔴حادثه بیمارستان گاندی سوختگی و فوتی نداشت
🔹معاون درمان وزارت بهداشت:۹۳ نفر بیمار در بیمارستان گاندی تهران هنگام وقوع حادثه حضور داشتند که ۹۱ نفر از آنها به سایر مراکز درمانی منتقل شدند.
🔹دو نفر دیگر هم به دلیل آن که به تازگی از اتاق عمل بیرون آمده بودند در محل امنی اسکان داده شدند تا وضعیت آنها به ثبات برسد و به بیمارستان دیگری منتقل شوند. در این حادثه خوشبختانه فوتی و مصدوم سوختگی نداشتیم.
♻️#انتشارش_با_شما👇🏻
📌اخبار جبهه مقاومت قدس/سپاه👇
https://eitaa.com/joinchat/43384916C535fee03b1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظه ترور شهید وسام خشان مبارز فلسطینی توسط اشغالگران اسرائیلی در روستای بیر پاشا در مجاورت جنین
♻️#انتشارش_با_شما👇🏻
📌اخبار جبهه مقاومت قدس/سپاه👇
https://eitaa.com/joinchat/43384916C535fee03b1
📷سلفی در آتش
🔹عکسی عجیب در حاشیه آتشسوزی بیمارستان گاندی
📌اخبار جبهه مقاومت قدس/سپاه👇
https://eitaa.com/joinchat/43384916C535fee03b1
#فوری
🔴 گردان های القسام: مجاهدان ما در هفته گذشته 68 خودروی نظامی را به طور کامل یا جزئی منهدم کردند.
گردان های القسام: مجاهدان ما در هفته گذشته 53 نظامی صهیونیست را از صفر به هلاکت رساندند و 9 سرباز را تیراندازی کردند.
ابوعبیده: مجاهدین ما در هفته گذشته 68 خودروی نظامی را به طور کامل یا جزئی منهدم کردند.
#♻️#انتشارش_با_شما👇🏻
📌اخبار جبهه مقاومت قدس/سپاه👇
https://eitaa.com/joinchat/43384916C535fee03b1
#مسافر_بهشت ❤️
رسيدن به آرزو
طلبهى شهيد «قهرمان گريوانى» از بچههاى اهل حال، جبههاى و درس خوان مدرسهى امام خمينى بجنورد بود. سال 65 به جمع ما حوزويان پيوست و با من هم حجره شد. قبل از آن، در چندين عمليات رزمى شركت كرده بود. با نماز شب، انس و الفتى عجيب داشت و همچنين با دعاى توسل و كميل. چهارشنبه شبهايش به ترنم دعاى توسل در مزار شهدا مىگذشت؛ آنگاه كه شب، بر خلوت زمين سايه مىافكند و پيراهن آسمان، خالكوب ستارههاى قشنگ بود، اشتياق حضورى ديگر در جمع خدامردان جبهه از چشم يكايك حجرهها فواره مىكشيد. آن روز به ياد ماندنى؛ اهالى «هجرت» به سوى «جهاد» در حجرهاى كوچك جمع بودند و از هر درى سخنى مىرفت.
يكى گفت: «دوستان! بهتر است هر كس هر آرزويى دارد بيان كند». و خود شروع كرد. هر كدام چيزى گفتند تا نوبت به «قهرمان» رسيد. گفت: «من آرزويى دارم كه از امام حسين عليهالسلام مىخواهم آن را برآورده كند!».
همه يكصدا گفتند: «خوب بگو!».
- «همين كه گفتم».
و آنگاه كه خمارى را در چين و چروك چهرهها خواند، به آرامى به سخن درآمد و گفت: «من دوست دارم در عمليات شركت كرده، نهايت تلاشم را در پيروزى لشكر اسلام به كار بگيرم و دست آخر، مثل امام حسين عليهالسلام به شهادت برسم؛ به گونهاى كه بدنم توى آفتاب داغ بماند و پارههايش را كسى نتواند جمع كند مگر خود آقا!». ناخواسته تنم لرزيد.
پس از مدتى، قهرمان و تنى چند به جبههاى اعزام شدند و من هم به جبههاى ديگر. شب قبل از شروع عمليات كربلاى پنج، در عالم رؤيا ديدم بالونى از زمين بلند شده و طنابهايى به آن متصل است و من و دوستانم به آن طنابها آويختهايم و به سمت آسمان بالا مىرويم. چيزى نگذشت احساس كردم طناب دارد از دستم رها مىشود. داد زدم: «من دارم مىافتم!».
قهرمان، دستش را دراز كرد و گفت: «دستت را به من بده!». همين كه خواستم دستش را بگيرم، طناب از دستم رها شد و افتادم زمين؛ ولى آنها همچنان بالا رفتند.
چند روزى از آغاز عمليات كربلاى پنج نگذشته بود كه خبر شهادت و مفقود الجسد شدن قهرمان به من رسيد.
خودم در ادامهى همين عمليات، بر اثر بمباران شيميايى دشمن، مجروح و راهى بيمارستان شدم. پس از بهبودى نسبى، پايانى گرفتم و رفتم شهرستان. آنگاه بود كه پى بردم رؤيايم به حقيقت پيوسته است؛ يعنى دوستانى كه با بالون اوج گرفته بودند، به شهادت رسيدهاند؛ از جمله: شهيد غلامى، محدثى، كرامتى و قهرمان گريوانى و من كه سقوط كرده بودم، مجروح شدم!
چند سال بعد، جنازهى قهرمان نيز پيدا شد. گلولهى توپى بالا تنهاش را به كلى برده بود و باقيماندهى جسدش را از روى پلاكى كه به كمر بسته بود و مهر و تسبيحى كه در جيب داشت و بند پوتينى كه هميشه سفيد انتخاب مىكرد، شناختند. خبرش را كه شنيدم، بىاختيار به ياد حرفهاى آن روزش افتادم كه گفته بود: «دوست دارم... دست آخر مثل امام حسين عليهالسلام به شهادت برسم؛ به گونهاى كه بدنم توى آفتاب داغ بماند و پارههايش را كسى نتواند جمع كند مگر خود آقا!» و او به راستى كه به آرزويش رسيده بود (ما آن شقايقيم، تقى متقى، مركز فرهنگى سپاه، زمستان 75، ص 159.).
راوى: رضا گريوانى
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
🔅بابام هر وقت که وارد اتاقم میشد میدید که لامپ اتاق یا پنکه روشنه ومن بیرون اتاق بودم بمن میگفت چرا خاموشش نمیکنی وانرژی رو هدر میدی؟
وقتی وارد حمام میشد ومیدید آب چکه میکنه با صدای بلند فریاد میزد چرا قبل رفتن آب رو خوب نبستی وهدر میدی!!! همیشه ازم انتقاد میکرد... بزرگ وکوچک در امان نبودند ومورد شماتت قرار میگرفتن... حتی زمانی که بیمار هم بود ول کن ماجرا نبود. تا روزی که منتظرش بودم فرا رسید وکاری پیدا کردم...
🔅امروز قرار است در یکی از شرکت های بزرگ برای کار مصاحبه بدم! اگر قبول شدم این خونه کسل کننده، این دارالمجانین رو برای همیشه ترک میکنم تا از بابام و توبیخاش برای همیشه راحت بشم. صبح زود ازخواب بیدار شدم حمام کردم بهترین لباسمو پوشیدم و خواستم بزنم بیرون! داشتم گرده های خاک را از روی کتفم دور میکردم که پدرم لبخند زنان بطرفم اومد با وجود اینکه چشاش ضعیف بود و چین وچروک چهره اش هم گواهی پاییز رو میداد بهم چند تا اسکناس داد و گفت: مثبت اندیش باش و خودت رو باور کن، از هیچ سوالی تنت نلرزه!! نصیحتشو با اکراه قبول کردم و تو دلم غرولند میکردم که در بهترین روزای زندگیم هم از نصیحت کردن دست بردار نیست... مثل اینکه این لحظات شیرینو میخواد زهرمار کنه! اسنپ گرفتم؛از خونه بسرعت خارج شدم و بطرف شرکت رفتم... به دربانی شرکت رسیدم. خیلی تعجب کردم!هیچ دربان و نگهبان و تشریفاتی نداشت فقط یه سری تابلو راهنما!!
به محض ورودم متوجه شدم دستگیره ازجاش در اومده ...اگه کسی بهش بخوره میشکنه. یاد پند آخر بابام افتادم که همه چیزو مثبت ببین. فورا دستگیره رو سرجاش محکم بستم تا نیوفته!! همینطوری و تابلوهای راهنمای شرکت رو رد میکردم و از باغچه ی شرکت رد میشدم که دیدم راهروها پرشده از آبِ سر ریز حوضچه ها. با خودم گفتم که باغچه ی ما پر شده است یاد سخت گیری بابم افتادم که آب رو هدر ندم .. شیلنگ آب را از حوضچه پر، به خالی گذاشتم وآب رو کم کردم تا سریع پر آب نشه.
در مسیر تابلوهای راهنما وارد ساختمان اصلی شرکت شدم پله ها را بالا میرفتم متوجه شدم... چراغهای آویزان در روشنایی روز بشدت روشن بودن از ترس داد و فریاد بابا که هنوز توی گوشم زمزمه میشد، اونارو خاموش کردم!
🔅به محض رسیدن به بخش مرکزی ساختمان متوجه شدم تعداد زیادی جلوتر از من برای این کار آمدن. اسممو در لیست، نوشتم ومنتظر نوبت شدم! وقتی دور و برمو نیم نگاهی انداختم چهره ولباس وکلاسشنو دیدم، احساس خجالت کردم؛ مخصوصا اونایی که از مدرک دانشگاهای آمریکایی شونو تعریف میکردن! دیدم که هرکسی که میره داخل کمتر از یک دقیقه تو اتاق مصاحبه نمیمونه و میاد بیرون! با خودم میگفتم اینا با این دک وپوزشون و با اون مدرکاشون رد شدن من قبول میشم ؟!!!عمرا!!! فهمیدم که بهتره محترمانه خودم از این مسابقه که بازنده اش من بودم سریعتر انصراف بدم تا عذرمو نخواستن...!!! یاد نصحیت پدرم افتادم:مثبت اندیش باش و اعتماد بنفس داشته باش... نشستم و منتظر نوبتم شدم انگار که حرفای بابام انرژی و اعتماد به نفس بهم میداد واین برام غیر عادی بود😳
🔅 توی این فکر بودم که یهو اسممو صدا زدن که برم داخل. وارد اتاق مصاحبه (گزینش) شدم روی صندلی نشستم و روبروم سه نفر نشسته بودن که بهم نگاه کردن... یکیشون گفت کی میخواهی کارتو شروع کنی؟
دچار اضطراب شدم، لحظه ای فکر کردم دارن مسخرم میکنن یا پشت سر این سوال چه سوالاتی دیگه ای خواهد بود؟؟؟
یاد نصیحت پدرم درحین خروج از منزل افتادم: نلرز و اعتماد بنفس داشته باش!
پس با اطمینان کامل بهشون جواب دادم: ان شاءالله بعد از اینکه مصاحبه رو با موفقیت دادم میام سرکارم.
یکی از سه نفر گفت تو در استخدامی پذیرفته شدی تمام!! باتعجب گفتم شما که ازم سوالی نپرسیدین؟! سومی گفت ما بخوبی میدونیم که با پرسش از داوطلبان نمیشه مهارتهاشونو فهمید، به همین خاطر گزینش ما عملی بود، تصمیم گرفتیم یه مجموعه از امتحانات عملی را برای داوطلبان مدّ نظر داشته باشیم که در صورت مثبت اندیشی داوطلب در طولانی مدت از منافع شرکت دفاع کرده باشد و تو تنها کسی بودی که از کنار این ایرادات رد نشدی وتلاش کردی از درب ورودی تا اینجا نقص ها رو اصلاح کنی ودوربین های مداربسته موفقیت تو را ثبت کردند!!!!!!!
در این لحظه همه چی از ذهنم پاک شد؛ کار، مصاحبه، شغل و ...هیچ چیز رو بجز صورت پدرم ندیدم!
🔴 پدرم آن انسان بزرگی که ظاهرش سنگدلیست اما درونش پر از محبت و رحمت و دوستی و آرامش است.
دیر یا زود تو هم پدر یا مادر میشوی و نصیحت خواهی کرد... دلزده نشو از نصایح پدرانه. ماوراء این پندها محبتی نهفته است که حتما روزی از روزگاران حکمت آن را خواهی فهمید. چه بسا آنها دیگر نباشند...😔
🦋لینک کانال جهت ارسال به دوستان🦋
https://eitaa.com/joinchat/1811742879C1d9ac30d93
🔴"بمباران در غزه متوقف نشده است. شما تنها کمتر دربارهاش میشنوید چرا که اسرائیل اکثر خبرنگاران را کشته است."
Leah mc erlath
🔴 #بیداری_ملت 👇
@bidariymelat