eitaa logo
موکب و گروه جهادی شهدای مدافع حرم،مقاومت و جهان اسلام
236 دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
24.6هزار ویدیو
323 فایل
چون واتساپ فیلتر شد کانال واتساپ رو به ایتا انتقال دادیم.تشکر از همکاری دوستان ارتباط با ادمین @yaarhamarrahmin
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴این مرد خادم مردم و در کنار مردم بود، آیه ی شریف امن یجیب رو بخونیم برای سلامتی آقای رئیسی و هئیت همراهشون.
خدا کند که بیایید سلامت از آتش فقط به کوری چشم یهود، ابراهیم❤
می‌گویند نگران نباشید و فقط دعا کنید دعا می‌کنیم، ولی نگرانیم دست خودمان نیست؛ انگار داریم جگر گوشه مان را از دست می‌دهیم ای کاش می‌توانستیم همین الان می‌رفتیم و می‌گشتیم تا خبری از عزیزمان پیدا کنیم چقدر سخت است چشم انتظاری... اصلا فکر اینکه بخوابیم و صبح خبر نبودنش را بشنویم، اجازه خواب به این چشمان خسته نمی‌دهد انگار داریم دار و ندارمان را از دست می‌دهیم این ابهام لعنتی دارد امانمان رو می‌بُرد! و چقدر سخت است چشم انتظاری... اصلا نمی‌دانم از کی این قدر برایمان عزیز شده که فکر نبودنش امشب شده قاتل آرامشمان؟
🔴هم اکنون پهپاد آکینجی ترکیه وارد ایران شده و در حال حرکت به سمت محل حادثه است. 🎴به کانال بپیوندید 👇 @bisto20_irib @bisto20_irib @bisto20_irib @bisto20_irib
6.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴کارشناس شبکه خبر: ضمن احترام به همسایگان کشور باید بگویم عوامل موساد در جمهوری آذربایجان حضور دارند و هر احتمالی درباره سقوط بالگرد رئیس جمهور وجود دارد و بررسی خواهد شد. 🎴به کانال بپیوندید 👇 @bisto20_irib @bisto20_irib @bisto20_irib @bisto20_irib
6.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 جست‌وجو همچنان ادامه دارد 🔹‌خبرنگار صدا و سیما:خبری جدیدی بیشتر از آن چیزی که در ارتباط قبلی عرض کردم نداریم. جست‌وجو ادامه دارد. شرایط بد جوی مه‌گرفتی، صعب‌العبور کردن منطقه شرایط امداد و نجات را سخت کرده است. 🔹‌در تماس تلفنی با همراهان رئیس‌جمهور گرفته شده است تماس پاسخ داده شده و آنتن موبایلدر شعاع ده کیلومتری منطقه را پوشش داده است. 🎴به کانال بپیوندید 👇 @bisto20_irib @bisto20_irib @bisto20_irib @bisto20_irib
.رییسی، نگاهی به‌من انداخت و‌ لبخندی زد و گفت: خیلی عجیبه یه لک هم تو پرونده‌ات نیست، یعنی حتا خانم‌بازی هم نکرده‌ای؟! (نقش ابراهیم رییسی در نجات عباس معروفی از اعدام) سرانجام روز ۱۹ آذر ۱۳۷۰ بازجویم حکم توقیف موقت گردون را به دستم داد. از آنجا مستقیم به اداره مطبوعات ارشاد رفتم و آقای مدیرکل گفت کاری از دستش ساخته نیست. بعد به شرکت تعاونی مطبوعات رفتم و برای اولین بار با محسن سازگارا مدیرعامل شرکت تعاونی مطبوعات آشنا شدم. او آن‌روز خیلی با من حرف زد و گفت باید تلاش کنیم تا این حکم را بشکنیم. از یک‌سو او می‌دوید، از سویی حمید مصدق و از سوی دیگر خودم. یکی از غم‌انگیزترین دوره‌های زندگی‌ام همین ۱۸ماه تعطیلی گردون بود که همه رفت‌وآمدها، تلفن‌ها و ارتباط‌هایم قطع شد. یک‌باره احساس کردم چقدر تنها شده‌ام. نمی‌دانستم چه خاکی به سرم بریزم. تنها هر روز به من تلفن می‌زد و دلداری‌ام می‌داد. نامه‌نگاری، ملاقات، دیدار و گفت‌وگو هیچ‌کدام فایده‌ای نداشت تا اینکه قاضی پرونده‌ام در دادستانی انقلاب حکم مرا اعلام کرد: «اعدام». فروشکستم. حالا جز نگرانی از حکم اعدامی که قاضی‌ام داده بود، وزارت ارشاد هم کن‌فیکون شده بود. رفته بود. در همان زمان داشتم رمان «سال بلوا» را می‌نوشتم و این جمله جایی خودنمایی می‌کرد: «ما ملت انتظاریم!» و در انتظار سرنوشت گردون می‌سوختم. حکم اعدام را برداشتم و به طرف راه افتادم. او به من خبر داد که روزهای سه‌شنبه حجت‌الاسلام رئیسی، دادستان انقلاب، بار عام دارد و قرار شد که من از ساعت ۶صبح سه‌شنبه آنجا باشم. این سه‌شنبه رفتن‌ها، چندبار طول کشید و نوبت من نرسید، بار پنجم، ساعت۱۲ من توانستم آقای رئیسی را ببینم. در هر دیدار پنج نفر می‌توانستند به ترتیبِ شماره، وارد اتاق دادستان انقلاب شوند. نفر اول که آخوند پیری بود، به دادستان جوان و خوش‌تیپ انقلاب گفت اگر اجازه داشته باشد، بماند و به عنوان آخرین نفر با او خصوصی حرف بزند اما رئیسی قبول نکرد. گفت: بفرمایید! خودم را معرفی کردم. رئیسی کمی نگاهم کرد، با لبخند گفت: «همون عباسِ معروفیِ معروف؟» «بله همون کرکس شاهنشاهی! همون غول بی‌شاخ و دُم که هر روز کیهان می‌نویسه.» «شما بمونید. نفر بعدی؟» سه نفر بعدی هم مطلبشان را گفتند و رفتند. دادستان انقلاب گفت: «خب آقای معروفی، چه می‌کنید؟» «رمان می‌نویسم، کتاب چاپ می‌کنم. هر کار بشه! چون دفترم بازه اما گردون رو توقیف کردن.» «خب فکر می‌کنی چرا توقیف شده؟» «همکاران شما از من می‌پرسن چه جوری و با چه پولی این مجله رنگارنگ را منتشر می‌کنم؟» «این سؤال من هم هست.» «مجله روی پای خودش ایستاده، ۲۲هزار تیراژ داره.» «چند سالته؟» «۳۳سال» «این چیزهایی که درباره شما در روزنامه‌ها می‌نویسن، من فکر کردم بالای ۶۰سال رو داری.» آن‌وقت در کامپیوتر پرونده‌ام را نگاه کرد و گفت: «عجیبه! خیلی عجیبه! لک توی پرونده‌ات نیست.» گفتم: «می‌دونم. من حتی سمپات کسی یا چیزی نبوده‌ام.» با حیرت خیره‌ام شد و با خنده پرسید: «حتی خانم‌بازی هم نکرده‌ای!؟» گفتم: «نه! من زن و سه تا دختر دارم.» به پشتی صندلی‌اش تکیه داد با لبخند نگاهم کرد. یک لحظه فکر کردم عجب آخوند خوش‌سیما و خوش‌تیپی است. گفت: «‌پریشب در قم منزل (یکی از علما) بودم. قسمتی از کتاب «سمفونی مردگان» شما را خوندم. می‌خواستم ازش بگیرم، دیدم براش امضا کردی بهم نداد. دلم می‌خواد بخونمش.» اتفاقاً نسخه‌ای از چاپ سوم رمان در کیفم بود. گذاشتم روی میز. دست به جیب برد که پولش را بپردازد. گفتم: «قابلی نداره.» گفت: «نه این میز، میز خطرناکیه. میز قضا و قدر!» و خندید: «باید پولشو بپردازم، شما هم باید بگیری!» ۳۰۰تومان را روی میز گذاشت و گفت: «تعجب می‌کنم! چرا این قدر راجع به شما بد می‌نویسن؟ امکانش هست فوری همه گردون‌ها را به من برسونید تا شخصاً مطالعه کنم و تصمیم بگیرم؟» گفتم: «با کمال میل. فردا میارم.» گفت: «نه! فردا دیره. همین حالا!» و تلفن روی میزش را طرف من گذاشت: «زنگ بزن بیارن فوری!» و خواست که ناهار بمانم. تشکر کردم، یک دوره گردون را دادم و خداحافظی کردم. هفته بعد، پرونده‌ام به دادگستری ارجاع و گردون تبرئه شد. چهارشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۷.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چند قابی که امروز رئیسی در کنار مردمی ساخت که پیش‌تر یک فرماندار را هم ندیده بودند ┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅ 🌐 به بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/2273706174C80227ca04c