eitaa logo
موکب و گروه جهادی شهدای مدافع حرم،مقاومت و جهان اسلام
237 دنبال‌کننده
21.6هزار عکس
24.6هزار ویدیو
322 فایل
چون واتساپ فیلتر شد کانال واتساپ رو به ایتا انتقال دادیم.تشکر از همکاری دوستان ارتباط با ادمین @yaarhamarrahmin
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️چند تفاوت از انتخابات ایران و ترکیه براتون بگم: 🔹۱.تو ترکیه رای ندی ۳٠٠ لیر جریمه میشی ولی در ایران اینطور نیست 🔹۲.اونجا باید یک نفر رو با مُهر انتخاب کنی و مثل ایران خودکار نمیدن که خط خطی کنی و بامزه بازی دربیاری:) 🔹۳.اونجا روز انتخابات تو هر شهری جز شهر خودت باشی نمیتونی رای بدی ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 رسانه باشید ⇩⇩⇩ ✅به بیسیمچی انقلاب بپیوندید👇 @bisimchienghelab73
📝 پاسخ رسایی به ادعای عباس عبدی ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 رسانه باشید ⇩⇩⇩ ✅به بیسیمچی انقلاب بپیوندید👇 @bisimchienghelab73
16.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلم هواے دارد و غم صادق عــزاگرفتہ دل من ز ماتم صادق دوباره بیرق مشکے بہ دسٺ دل گیرم زنم به سینه که نزدیک شد صادق https://virasty.com/Mokeb_shohada_bu/1683291730598146260 https://eitaa.com/mokebshohada https://idpay.ir/mookebshohada •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
💜 رزمنده تعجب کرد.چون نام گردان یا زهرا را شنید گفت : گردان یا زهرا که تماما شهید یا اسیر شدند تو چه طور زنده مانده ای ؟پس از اینکه مطمئن شد که ایرانی هستم مرا به دوش خود گرفت و به سمت مقر فرماندهی حرکت کرد.در مقر فرماندهی سوالاتی به صورت بازجویی پرسیدند چون هنوز هم فکر می کردند من عراقیم و خودم را ایرانی جا زده ام.پس از پرسش و پاسخ های فراوان و ثابت شدن ایرانی بودنم و اینکه از گردان یا زهرا هستم زخم هایم را پانسمان کردند و مرا به شهرک دارخوین منتقل کردند. از آنجا مرا به حفاظت اطلاعات لشکر بردند و بازجویی کردند.پرسیدن در لشکر چه کسانی را می شناسی؟گفتم من چهل و پنج سال پیش با عمو و پسر عمه ام و چند تن از رفقایم با هم جبهه آمده بودیم. آن زمان عمویم در قسمت ترابری سنگین و آب رسانی با تانکر مشغول خدمت بود.مرا همان شب به اردوگاه غرب بردند.من بودم به همراه یک راننده تویوتا .راننده دم در سنگر عمویم پیاده شد و به داخل سنگر رفت و پرسید حسین صادقی کیست؟ عمویم از سنگر بیرون آمد.راننده به او گفت شما 45 روز پیش یکی از اقوامتان مفقود الاثر شده است؟ عمویم گفت : بله پسر برادرم.ما تمام سردخانه های اهواز و کردستان و کلا تمام معراج الشهداء ها را گشته ایم ولی او را پیدا نکرده ایم.راننده گفت اگر او را ببینی می شناسی؟ عمویم فکر کرده بود که جسدم پیدا شده است.من که این گفت و گو ها و سوال و جواب ها را می شنیدم از ماشین پیاده شدم و تقریبا در فاصله یک متری او ایستادم.من او را شناختم ولی او به علت وضعیت جسمانی من که در طی این 45 روز برایم اتفاق افتاده بود مرا نشناخت.پس از اینکه با زبان محلی با عمویم صحبت کردم و خودم را به معرفی کردم مرا شناخت.اصلا باورش نمی شد که زنده ام فقط و فقط گریه می کرد.مرا در آغوش گرفت. تازه اینجا بود که فهمیدم این مدت 45 سال نبوده ،بلکه 45 روز بوده. فردای آن روز مرا وزن کردند وزنم از 67 کیلو به 27 کیلو رسیده بود.همان روز از شهرک به منزل عمه ام در تهران زنگ زدند و خبر پیدا شدنم را دادند.خبر به پدرم هم رسیده بود.پدرم از اصفهان راهی اهواز شده بود ولی متاسفانه مرا به پادگان توحید سنندج برده بودند.پدرم که به اهواز و شهرک آمده بود نتوانست مرا ببیند.چون به او گفته بودند که مرا به کردستان برده اند.پدرم هم مستقیما از اهواز به سمت کردستان حرکت می کند و پس از گذشت یک روز و نصفی دوباره مرا به شهرک آوردند .پدرم به پادگان توحید سنندج می رود و باز به او می گویند که پسرت را دوباره به اهواز منتقل کردند.اینجا پس از این رفت و آمدها پدرم فکر کرده بود که من شهید شده ام و نمی خواهند مستقیما به او بگویند.بالاخره من و پردم در اصفهان همدیگه رو دیدیم اما مادرم از همان شب اول مفقود شدن مرا در خواب دیده بود و حتی گفته بود پسرم تیر و ترکش خورده و در جایی از عراق گیر افتاده و نمیتونه بیاد ولی آخرش میاد.روحیه ی مادرم خیلی قوی تر از پدرم بود و مطمئن بود که برمی گردم. بعد از سه چهار روز مرا به اتفاق عمو و پسر عمه ام به اصفهان آوردند و به روستایمان هم خبر داده بودند که در فلان ساعت می آیم که مردم شهید پرور روستایمان تمام روستا را آذین بندی کرده و استقبال پر شور و عجیبی کردند.به آغوش خانواده ام برگشته بودم و فکر می کردم تمام مصائب و مشکلاتم دیگر تمام شده است،ولی کمی که گذشت تعادل روحی و روانیم را از دست دادم.خواب های آشفته می دیدم.شب ها بی اختیار خانه را ترک می کردم و به خیابان می رفتم تا جایی که به ناچار تحت نظر پزشک قرار گرفتم و این موضوع تا جایی ادامه پیدا کرد که مجبور شدند یک نفر را شبانه روز همراه من کنند تا خدای ناکرده کار خطرناکی نکنم. این بود خلاصه ای از 45 روز زندگی یک بسیجی عاشق که در سرزمین عراق جامانده بود.جامانده ای که بدون هیچ توفعی خالصانه و مخلصانه جهت انجام وظیفه الهی و لبیک به امام عاشقان خمینی کبیر (ره)از همه چیز خود گذشتو با اقتدا به اربابش آقا قمر بنی هاشم بهترین نوع ایثار یک بسیجی را به عرصه ظهور گذاشت. و سلام علیکم و رحمته الله برکاته شادی روح طیبه امام و شهدا صلوات منبع: سایت شهید آوینی ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
📕 دروازه دانش کتاب، دروازه‌ای به سوی گستره‌ی دانش و معرفت است و کتاب خوب، یکی از بهترین ابزارهای کمال بشری است. ۱۳۷۲/۱۰/۰۴ @t_manzome_f_r ▫️مجموعۀ تبیین منظومۀ فکری رهبری
🔴 بانک VTB دومین بانک بزرگ روسی، دفتر نمایندگی خود را در ایران دایر کرد 🔸 پیمان پاک رئیس سازمان توسعه تجارت: این اولین ‌بانک روسی⁩ است که در ایران حضور مستقیم داشته و در انتقال بخشی از ‌درآمدهای ارزی⁩ از شبکه تراستی به شبکه بانکی موثر خواهد بود. 🇮🇷 تحلیلگر 57 کانال خاص و متفاوت ♨️ @tahlilgar57 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثالی که در این فیلم برای همجنس‌بازی زده می‌شود، در رابطه با حجاب هم صدق میکنه اگر از سنگر حجاب کوتاه اومدیم، چندین سال بعد از سنگر همجنس‌گرایی هم کوتاه خواهیم اومد... این باتلاق حد یقف و راضی شدن نداره 🇮🇷 تحلیلگر 57 کانال خاص و متفاوت ♨️ @tahlilgar57 👈
🔴 ‏موج بعد از بی حجابی میشه این!!‎ ▪️نشر بی پرده فحشا ▪️ شروع داستان بوده و الان واردِ فاز دوم دارن میشن.😏 🇮🇷 تحلیلگر 57 کانال خاص و متفاوت ♨️ @tahlilgar57 👈