چجوری به بعضیا بفهمونیم داشتنِ ی سری رفتارا شماها رو خاص و متفاوت نمیکنه ؟
هدایت شده از - نمیدانمکیستم -
به رسم عادت به یادِ تموم بچهایِ نمیدانمکیستم و:
یارالی ، دلتنگی هایمان ، ژیپوسفیلا ، صامدون ، آبی خاکستری سیاه ، خانومِ ۲۷۴ ، کمد دیواری ، بکا ، ناجه ، آیه ، مخاطب خاص ، مخاطب خاص ۱۲۸ ، رواقدل ، از شیراز تا لندن ، Wild ، آشفتگی ، پلاک ۲ ، رتاج ، درخفای خویش ، برایم بگو ، منِ فاطمه نورا ، لونا ، نگارا ، سبزیشمی ، Lora ، اهتداء ، ماهزاد ، پریشان ، کافه شعر ، Ele ، جنون ، لیلی ، مامنمن ، بیتالاحزان.
[و همه رفقایی که فراموش کردم🤍]
شما که غریبه نیستید ، یه شبایی تو زندگی هست که خیلی شبِ که آدمیزاد تا خرخره پُر از نیازه . نیاز به شنیدن و قضاوت نشدن ، نیاز به دستی که از این لجنِ تنهایی نجاتش بده . هر آدمی که اون شبُ تنها بگذرونه ، از فردا یه آدمِ کاملا جدیده .
من مسیحیمیشوم عیسی اگر ثابت کند
مردهایرا ، زنده کرده او بدون یاعلی .
تو شاید ولی من از یاد تو غفلت نمیکردم . .
برای دوستی با غیره تو رغبت نمیکردم .
- بهم گفت : سختیش شبای اولشه ، میگذره . .
گفتم مگه تو هم دلت شکسته ؟
گفت آره . .
گفتم بعدش چی میشه ؟
من بدون اون چطور نفس بکشم ؟
گفت بعدی وجود نداره ؛
بعدش دلت تنگ میشه ، ولی عادت میکنی به دلتنگی . .
گفتم خیلی سخته ؟
سکوت کرد ، انگار كه بغض نمیذاشت حرف بزنه . .
- بهش گفتم میارزید ؟
یه قطره اشک چکید از چشمش گفت :
بخدا میارزید . .
اینکه حداقل واسه یه شب ؛
حس کنی خوشبختتر از تو وجود نداره ،
و یه شب از ذوق حرفاش خوابت نبره . .
به این همه شب بیداری ؛
و گریههایِ آخر شب میارزه :)