۱۴٠۲ سالی نبود که بخوام نگهش دارم
سالی که نکوست از زیارت پیداست ..
من اون سالی که تو رو ببینم
با چنگ و دندون نگهش میدارم که تموم نشه
چه بسا خودم با اون سال تموم بشم(:
هدایت شده از منِ بیاو (:
- تنت دیگه بوی بهار نارنج نمیده ؛
آغوشتم آرامش سابق رو نداره . .
‹ چشمات ستاره بارون نیست .
صداتم برام حکم لالایی رو نداره .
دستات گرم نیستن دلتم همینطور .
دل منم دیگه با حس کردن بوی عطرت نمیلرزه . .
شاید بخاطر اینکه از یه جایی به بعد
با عطر تن غریبهها قاطی شد ؛
راستش حرفات که دیگه معجزه نمیکنن هیچ .
خیالمم کنارت راحت نیست .
کجا رفت اون همه حس اطمینان و امنیتی که بهم میدادی؟!
تا یادم نرفته بگم که دیگه حتی لبخند رو لباتم خیلی قشنگ نیست .
انگاری مصنوعیه .
نمیدونم تو تغییر کردی یا من ؛
ولی یادت باشه . .
تا آخرین لحظه تصوری که تو سرم داشتم ازت رو پرستیدم ؛
دیر برگشتی، خیلی دیر . .